پسرش محمد علیه السلام، هشت ساله بود از خراسان به او نامه نوشت: «شنیده ام خدمتکاران تو را از در کوچک پشت خانه بیرون میبرند. می ترسند خیری از تو به کسی برسد. قسمت میدهم به حقی که بر گردنت دارم از در بزرگ رفت و آمد کن و همیشه مقداری پول همراهت ببر به هر یک از عموهایت که نیازمند بود کم تر از پنجاه دینار و به هر عمه ات که نیازمند بود کمتر از بیست و پنج دینار نده خواستی بیشتر هم بده میخواهم خداوند جایگاهت را بالا ببرد. »(بحار ألانــــوار ط بیــــروت، ج49 ص188، ح19)