مسیحهای طوس  ( صص41 - 50 ) شماره‌ی 7134

موضوعات

معارف دينی در کلام امام رضا (عليه السلام) > اعتقادات > امامت > امامان معصوم > امام رضا (عليه السلام) > کرامات و معجزات امام رضا (عليه السلام) > معجزات حرم امام

خلاصه

از ابونصر مؤدب نقل شده است: روزی وادی سناباد» را سیل فرا گرفت و آن زمان سناباد در بلندی واقع شده بود؛ و مشهد مقدس و محل قبر شریف حضرت امام رضا در پایین آن قرار داشت. من دیدم که آن سیل عظیم رو به مشهد شریف می آید..

متن

11. دفع شدن سیل از حرم امام علیه السلام

از ابونصر مؤدب نقل شده است:

روزی وادی سناباد» را سیل فرا گرفت و آن زمان سناباد در بلندی واقع شده بود؛ و مشهد مقدس و محل قبر شریف حضرت امام رضا در پایین آن قرار داشت.

من دیدم که آن سیل عظیم رو به مشهد شریف می آید؛ پس ترسیدم که نکند سیل به مشهد مقدس و قبر مطهر برسد و آن جا را خراب کند.

اما ناگاه دیدیم که به اذن خدای تعالی تمامی آن سیل بلند شد و رسید به قناتی که در آن بلد بود و در آن فروریخت و حتی قطره ای به مشهد امام رضا علیه السلام نرسید.(1) 1 - عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج 2، ص 283 ، ح 9 )

 

12. گم شده

«عامر بن عبدالله» از محدثان قدیم مکتب اهل بیت علیهم السلام که حاکم مرو نیز بوده گفته است:

زمانی من در مشهد مقدس رضوی در حرم مطهر بودم. شخص ترکی را دیدم که وارد حرم شد و تا نزدیک سر مبارک امام رضا آمد و ایستاد و شروع به گریه و تضرع و زاری کرد.

او با زبان ترکی با خدای خود مناجات می نمود و من هم که نزدیک او بودم می شنیدم

می گفت ای پروردگار من اگر پسرم زنده است او را به من برسان و چشم مرا به دیدار او روشن فرما؛ و اگر مرده خبر او را به من برسان و در هر حال مرا به حال او آگاه گردان چرا که بیش از این طاقت انتظار ندارم

من چون به زبان ترکی وارد بودم دعای او را شنیدم و دلم به حال او سوخت؛ پس به زبان ترکی به او گفتم ای مرد چه شده است؟ و قضیه تو چیست؟

گفت: مرا پسری بود که مایه حیات من بود و او در جنگ اسحاق آباد مفقود شده و هیچ خبری از او ندارم و او را مادری است که شب و روز در فراقش گریه و بی قراری میکند و من چون شنیده ام که دعای من در این مشهد شریف مستجاب می شود خود را به این جا رسانیده ام تا اظهار حاجت کنم و به مقصود خود برسم.

وقتی بر این قضیه مطلع شدم دلم به حالش سوخت و دستش را گرفته و با یکدیگر از حرم بیرون آمدیم.

در این خیال بودم که او را به منزلم برده و از او پذیرایی و دلجویی کنم؛ اما وقتی از مسجد بیرون شدیم ناگهان جوانی بلند قامت و تازه خط را دیدم که جامه کهنه ای در برداشت تا آن جوان نظرش به آن مرد افتاد دستهای خود را برگردن او انداخت و هر دو شروع به گریه کردند معلوم شد که آن جوان همان کسی است که مرد ترک خبر او را از خدا به توسط حضرت رضا می طلبید و به همان زودی دعای آن پیر مرد مستجاب شده بود.

از آن جوان پرسیدم تا حالا کجا بودی؟ و چه طور به این جا آمدی؟

گفت: من پس از جنگ به طبرستان منتقل شدم در آن جا شخصی از اهل دیلم مرا تربیت کرد تا بزرگ شدم. سپس در جستجوی پدر و مادر خود بودم در این میان گروهی را دیدم که به سمت مشهد مقدس می رفتند پس من هم همراه آنها به این مکان شریف آمدم.

آن گاه آن مرد ترک که پدر آن جوان بود گفت حال که چنین شد با خود عهد بسته ام که تا زنده هستم دست از این مشهد شریف برندارم. (1) 1 - عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج 2، ص 287، ح 13. )

 

13. اولین ضریح

محمد بن علی بن حمزه گفته است:

عجیب ترین معجزه ای که ما در زمان خود آن را مشاهده کردیم این است که:

انوشیروان اصفهانی - که مجوسی مذهب و صاحب منزلت و جاهی ویژه در نزد خوارزمشاه بود. زمانی خوارزمشاه او را به عنوان مأمور به نزد سلطان سنجر بن ملك شاه روان کرد؛ اما انوشیروان که بیماری برص فاحشی پیدا کرده بود میترسید که نزد سلطان سنجر برود ولی از طرفی هم چاره ای جز اطاعت نداشت.

وقتی او به طوس رسید شخصی به او گفت اگر نزد قبر حضرت رضا علیه السلام بروی و او را شفیع خود گردانی؛ تو را اجابت خواهد فرمود و مرض برص از تو برطرف خواهد شد.

انوشیروان گفت: من غیر مسلمان میباشم و شاید خدمتگزاران مشهد شریف، مرا از داخل شدن در حرم مانع شوند.

آن شخص گفت: خوب لباس خود را تغییر بده و در وقتی هم داخل شو که احدی بر حال تو، مطلع نشود.

انوشیروان همان گونه عمل کرد و به قبر شریف رضوی آمد و سپس به تضرع و دعا پرداخت و آن حضرت را وسیله خود در نزد خدای تعالی قرار داد.

چون از حرم بیرون آمد ناگهان نگاهی به دست خود انداخت و دید که هیچ اثری از برص باقی نمانده است؛ آن گاه رخت های خود را از بدن بیرون آورد و دید که اثر برص به کلی ناپدید شده است.

او از مشاهده این امر عجیب غش کرد؛ و چون به هوش آمد اسلام آورد؛ و سپس دستور داد تا ضریحی را از نقره درست کردند و به داخل مزار بردند؛ و همچنین اموال بسیاری را در این راه صرف کرد.(1) 1 - الثاقب في المناقب، ص 206 )

 

14. باز شدن قفل در حرم

محمد بن عمر نوقانی گفته است:

من در شبی تاریک در شهر خود نوقان در بالاخانه ای خوابیده بودم یک مرتبه از خواب پریدم و نظر کردم در آن ناحیه ای که قبر علی بن موسى الرضا علیه السلام در آن جا بود ناگهان دیدم نوری به سمت آسمان بلند شد و تمام آن ناحیه را مانند روز روشن کرد.

من در مورد امامت آن حضرت در شک بودم و باور نمی کردم که او بر حق باشد؛ و مادرم نیز در امر امامت او مخالف بود و او را باور نداشت.

مادرم به من گفت: تو را چه می شود؟

گفتم نوری ساطع میبینم که تمامی فضا را گرفته و آن مشهد از پرتو آن نور پرشده است.

مادرم گفت چنین چیزی امکان ندارد و جز این نیست که این از وسوسه شیطان است.

شب دیگر که تاریکی آن شدیدتر از شب اول بود مانند

آن تکرار شد؛ و آن مشهد از نور پر شده بود در این حال مادرم را خبر کردم و او را به آن جا آوردم تا او نیز آن چه را که من می دیدم با چشم خود ببیند.

جا وقتی مادرم آن صحنه را دید بنا کرد به حمد خدا گفتن ولی باز درست و حسابی ایمان نیاورد.

اما من قصد زیارت آن حضرت را کردم و وقتی به حرم رسیدم در حرم را بسته دیدم؛ آن گاه با خدای خود گفتم : پروردگارا! اگر امر رضا علیه السلام بر حق است این در بسته را باز کن !

تا این مطلب را در دلم گفتم و دست خود را بر در روضه زدم، آن در گشوده شد

با خود گفتم شاید این در قفل نبوده و من اشتباه کردم پس در را به خوبی بستم آن چنان که بدون کلید باز شدنش امکان نداشت، آن گاه گفتم خداوندا چنان که امر امامت رضا بر حق است این در را برای من بگشا.

سپس دست بر در زدم و فشار دادم و در باز گردید.

پس داخل شدم و زیارت کردم و نماز زیارت خواندم و پس از آن نیز در هر شب جمعه از نوقان به زیارت آن حضرت می روم و در آن جا نماز می گزارم.(1) 1 - عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج 2، ص 685 ، ح 1. )

 

15. دختر گمشده

در کتاب ریاض الأبرار از سیدی بزرگوار در گرگان چنین نقل شده است که در سال (1080) ق) وقتی مادر و دختری رهسپار زیارت حضرت رضا علیه السلام بودند در استر آباد دخترش را ترکمنها اسیر کردند و او را در بخارا فروختند.

سپس بازرگانی در خواب دید که در دریا غرق شده و دختری او را نجات داده است. او متحیر بود تا آن که فردای آن شب يك نفر آمد و فروش دختری را به او پیشنهاد کرد آن تاجر وقتی او را خرید دید که او همان دوشیزه ای است که او را از غرق نجات داد؛ پس شاد شد و گفت تو را به یکی از چهار پسرم که مایل باشی تزویج می کنم.

او گفت من حاضرم به شرط آن که مرا به زیارت حضرت رضا علیه السلام ببرد.

بالاخره یکی از آن پسران تعهد کرد که او را به زیارت حضرت ببرد و با هم به زیارت آن حضرت مشرف شدند.

از طرفی مادر آن دختر هم به زیارت قبر مقدس رضوی مشرف شده بود؛ و از آن حضرت تقاضای رسیدن به دخترش را کرده بود.

اما عروس تا به مشهد رسید بیمار شد؛ و شوهرش برای شفای او به حضرت رضا علیه السلام پناهنده شد.

وقتی در حرم به نزدیکی دارالسیاده رسید به پیرزنی گفت: من در این شهر غریبم و عیالم بیمار شده است آیا می توانی به منزل ما بیایی و او را پرستاری کنی؟

زن فراق دیده قبول کرد و با هم به منزل او رفتند؛ و همین که آن زن روی دختر را باز کرد دید که دخترش میباشد و دختر نیز فهمید که به اعجاز امام رضا علیه السلام به مادر خود رسیده است؛ پس آنها دست به گردن یکدیگر انداخته و اشک شادی ریختند؛ و پس از مدتی دختر او از برکت عنایت امام رضا به کلی از بیماری خلاصی یافت.(1) 1- معارف رضویه، ص 64 و 65 (به نقل از ریاض الأبرار))

مخاطب

جوان ، میانسال

قالب

سخنرانی ، کتاب معارفی