با برادرش زید
زید به شورشی که ابوالسرايا با داعية محمد بن ابراهیم حسنی برپا کرده بود پیوست و از جانب ابوالسرايا حاکم ولایت اهواز شد و به سوی اهواز رهسپار گردید چون به بصره رسید که در دست حاکم عباسی بود خانه های بنی عباس را آتش زد و از این جهت به زیدالنار» معروف و ملقب شد. چون شورش ابوالسرايا متوقف گردید زید پنهان شد پس حسن بن سهل او را تعقیب نمود و بر او ظفر یافت و او را زندانی کرد و همچنان در زندان بود تا ابراهيم بن مهدی رئیس آوازه خوانها معروف به این شکله پیروز شد. پس بغدادیان به زندان هجوم بردند و زید را آزاد کردند و او به مدینه رفت و مردم را به بیعت با محمد بن جعفر فراخواند. مأمون لشکری فرستاد و شورش را سرکوب کرد و زید اسیر شد وی را به نزد مأمون فرستادند، مأمون به او گفت: ای زید در بصره خروج میکنی و به جای اینکه از خانه های دشمنانمان از بنی امیه ثقیف غنی باهله و آل زیاد آغاز کنی از خانه های پسر عموهایت یعنی بنی عباس - شروع مینمایی و آنها را به آتش میکشی؟
زید به شوخی گفت: ای امیرالمؤمنین اشتباه کردم از هر جهت اگر بازگردم، این بار به آنها می پردازم.
مأمون خندید و او را به نزد امام رضا علیه السلام فرستاد و به حضرت گفت: من جرم او را به تو بخشیدم خوب ادبش کن.
زید را به نزد امام آوردند امام به او فرمود وای بر تو ای زید تو با مسلمانان بصره کردی آنچه کردی در حالی که ادعا میکنی فرزند فاطمه دختر پیامبر صلی الله علیه و آله هستی به خدا پیامبر خدا سخت تر از همه مردم نسبت به تو خواهد بود.
چون کلام امام به مأمون رسید گریست و گفت: این سزاوار است که اهل بیت رسول خدا (ص) باشد.(تنقيح المقال، ج ۱، ص ۴۷۱)