حدیث امام علیه السلام در شهرستان نیشابور
بالاخره ايام اقامت امام علیه السلام در شهر نیشابور به پایان رسید و عازم حرکت بسوی خراسان شد مردم نیشابور هودج امام و پیشوای خود را مانند نگین انگشتری در میان گرفتند و پروانه وار گرد شمع امامت و گل بوستان ولایت میگشتند، گروه بی شماری محدث و عالم و فقیه پا به پای شهباء»( استر سرخ رنگ یا سفید و سیاه .) می آمدند و هردم یکی از آنان مهار حیوان را میگرفت و بر خود می مالید، صدای صلوات بود که هردم به آسمان می رسید و اشک شوق بود که پیاپی بر گونه ها می غلطید در آن میان که موکب همایون امام از چهارسوق شهر عبور داده میشد و بر ازدحام مردم افزوده میگشت، دو نفر از پیشوایان بزرگ و حافظ قرآن و احادیث محمد بن اسلم طوسی و ابو ذرعه زمام استر شهباء را گرفتند ايها السيد السادات ايها الامام ابن الائمة، ايها السلالة الطاهرة، اى سيد بزرگوار و یادگار بزرگان و فرزند پیشوایان و ای پسر پاکان ای برگزیده خاندان نبوت و طهارت به حق گذشتگان بزرگوارت چهره زیبا و ملکوتی خویش را به ما بنما و حدیثی از پدران و اجدادت برای ما نقل فرما تا یادگار بماند.
برقع از روی برانداز که تا خلق جهان در یکی روز دوخورشید به بینند عیان
و استوقف البغلة و رفع المظلة و اقر عيون المسلمين بطلعته المباركة الميمونة فكانت ذو ابتاه كذوا بتى رسول الله (ص)
شهباء ایستاد و پرده هودج به یکسو رفت مردم در حالی که صلواتشان قطع نمی شد و از هر سو گردن کشیده بودند چون چشم مردم به چهره نورانی فرزند زاده پیغمبر و جگر گوشۀ موسی بن جعفر افتاد و سیمای جذاب و نمکین امام را دیدند، گیسوان او مانند پیغمبر اکرم بر دوشش فرو هشته بود، مردم از شور و شعف از شوق و نشاط دیدار مبارک امام خود فریاد بر می آوردند بی اختیار جامه بر تن می دریدند عده ای از خود بیخود شدند خود را به خاک افکنده آنها که نزدیک هودج بودند و یا به زحمت خود را آنجا رسانیده بودند خود را به پای استر می انداختند و روپوش و عنان زرین و یال حتی دست و پای استر امام را میبوسیدند در آن روز شهر نیشابور شاهد هنگامه غریبی بود که مانند آن را کسی به یاد نداشت. هیچ نیروئی نمی توانست جلوی احساسات مردم را بگیرد و آنها را وادار به آرامش و سکوت کند روز به نیمه رسید و اشکهای شوق مانند نهر بر رخساره شیفتگان امام سرازیر بود. بالاخره عده ای از پیشوایان اجتماع نموده و به طور دسته جمعی مردم را وادار به سکوت و آرامش کردند آنها به مردم می گفتند: خاموش باشید فرزند پیغمبر را بیش از این آزار نرسانید عرق بر جبین مبارک چون در نشسته و آفتاب بر طلعت زیبایش پرتو افکنده گوش فرا دارید تا حدیثی از آن حضرت بشنوید پس از ساعتی سر و صداها خاموش شد، آرامش برقرار گردید، گریه ها گلوگیر آنها شده و آرام آرام اشک می ریختند. در میان سکوتی پر احترام و شکوهمند هزاران قلمدار و بیست و چهار هزار قلمدان زرنگار و مرصع از پر شالها و کمرها کشیده شده و در انتظار ماندند تا هرچه از علی بن موسی الرضا عليه السلام میشنوند، بنویسند. امام علیه السلام با وقار و متانت مخصوص به خود حدیثی را املاء فرمود و هر جمله ای را که می فرمود علماء به مردم می رسانیدند، فرمود :
حدثنی ابی موسی بن جعفر عن ابيه جعفر بن محمد عن ابيه محمد بن على عن ابيه على بن الحسين عن ابيه سيد شباب اهل الجنة عن امير المؤمنين عليه السلام عن رسول الله صلى الله علیه و آله و سلّم قال : اخبرني الروح الامين عن الله تقدست أسماؤه و جل وجهه انى انا الله لا اله الا انا وحدى عبادی فاعبدونی ولیعلم من لقيني (جاء خ ل منكم بشهادة أن لا اله الا الله مخلصاً بها أنه قد دخل حصنی و من دخل حصنى أمن من عذابي». (بحار ج ۴۹ .)
شنیدم از پدرم و او از پدرش .... تا سلسله سند را رسانید به امیرالمؤمنین و رسول خدا و جبرئیل و خدای متعال فرمود: کلمه لا اله الا الله حصار من است پس هر کس گواهی به آن دهد داخل حصار من شده است و کسی که
داخل در حصار من شود از عذاب من ایمن خواهد بود. این حدیث را حدیث «الذهبية» گویند زیرا صدها قلم از قلمدانهای طلای مرصع برای نوشتن آن بیرون آمد و بعدها نیز یکی از پادشاهان سامانی آن را با آب طلا نوشت و چندی زینت بخش تخت و تاج سلاطین بود تا به هنگام مرگ یکی از امرای بنی سامان وصیت کرد این لوح را همراه او در قبرش بگذارند پس از وفات به خواب صالحی آمد که از او پرسید: خدا با تو چه کرد؟ گفت: خداوند متعال مرا آمرزید به سبب آنکه قائل شدم به لا اله الا الله و تصدیق کردم به محمد رسول الله و دوازده وصی او و آنکه این حدیث شریف را به جهت احترام به طلا نوشتم .(بحار الانوار .)
بعضی از بزرگان گفتند: چون این حدیث بر بالین بیمار خوانده شود و یا سند مینوشتم و با مقداری تربت به بیمار میدادم شفا می یافت. شبی علی علیه السلام را به خواب دیدم که این کار را پسندید و امضاء فرمود، حدیث شریف در کتب روائی به اختلاف ذکر شده در مواردی فقط پس از نقل سند اكتفاء شده به كلمة لا اله الا الله حصنى و من دخل حصني أمن من عذابي، و نوشته گردد، شفا یابد به برکت نامهای مقدس معصومین و متن حدیث . فقیه شیعی صاحب کتاب جواهر میفرماید من حدیث شریف را با در بعضی نسخه ها عبارت این است ولایة علی بن ابیطالب حصني و من
دخل حصني أمن من عذابي. مضمون آنها یکی و از نظر ما دور نیست که هر دو حدیث از حضرت رضا علیه السلام صادر شده باشد در موارد متعدد موکب همایون امام علیه السلام مقداری حرکت کرد امام علیه السلام ادامه داد : الا بشروطها و انا من شروطها یعنی اینکه گفته شد کلمه لا اله الا الله ، قلعه ای است و هرکس داخل آن قلعه شود ایمن از عذاب خدا است شرایطی دارد و از جمله شرایط آن اقرار به ولایت و امامت من است. یکی از امتیازات منحصر به فرد حضرت رضا علیه السلام همین جمله ای است که خود اشاره فرمودند حضرت رضا علیه السلام شرط قبولی کلمه توحید است چه اینکه اگر تمام معتقدات صحیح باشد، یعنی گواهی به یکتائی خداوند و تصدیق رسول اکرم و کتاب آسمانی و جانشین پیغمبر علی علیه السلام تا امام هفتم ولیکن هشتمین امام را به امامت و ولایت نشناسد
ایمان او فایده ای نداشته و در عذاب و آتش قرار خواهد گرفت . حسن بن وشاء میگوید در حضور امام علیه السلام بودم در مرو، امام عليه السلام فرمود: ای حسن علی بن ابی حمزه بطائنی مرد در این روز او را داخل در قبر نمودند همین ساعت دو ملک بر او وارد شدند از او سئوال کردند پروردگار تو کیست؟ گفت الله تعالی گفتند پیغمبر تو کیست؟ جواب داد محمد (ص) پرسیدند ولی تو کیست؟ پاسخ داد: علی بن ابیطالب علیه السلام سئوال کردند بعد از او کیست؟ جواب داد حسن بن علی، پس یک یک امامها را گفت تا رسید به امام هفتم موسی بن جعفر، پرسیدند: بعد از موسی کیست؟ سخن در دهان گردانید و جواب نگفت، شکنجه اش کردند و گفتند بگو کیست سکوت کرد به او گفتند آیا موسی بن جعفر امر کرده تو را به این یعنی سکوت و وقف به امامت او زدند او را به عمودی از آتش و برافروختند قبر او را تا روز قیامت راوی :گفت: من خارج شدم و تاریخ گذاشتم آن روز را چند روزی نگذشت که کاغذهای اهل کوفه به مرگ بطائنی در آن روز و ساعت که امام خبر داده بود، رسید . (بحار الانوار .)