عهد نامه
علی بن عيسى اربلی ) (اریل به فتح الف و سکون راء و کسر با شهری است در جنوب شرقی موصل عراق) ابن الفخر بهاء الدين ابو الحسن علي بن ابي الفتح فخر الدین اربلی متولد ۶۲۵ متوفی ۶۹۳ مدفون در محل سکونتش واقع در محلة غربی بغداد میگوید :
به سال ششصد و هفتاد هجری یکی از کارگردانان مشهد شریف امام على الرضا عليه السلام به ما وارد شد و عهدنامه ای که مأمون به خط خویش نوشته و بین سطور و در ظهر آن به خط امام علیه السلام نوشته های چندی بود با خود آورد محل قلم امام علیه السلام را بوسیدم و در بوستان کلامش به گردش پرداختم و آگاهی بر آن را از الطاف و نعمتهای او شمردم و همه را حرف به حرف نقل نمودم، متن به خط مأمون بود.( بحارج ۴۹ ص ۱۴۸ .)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمُ
این نامه ای است که عبدالله فرزند هارون الرشید، امیرالمؤمنین برای على بن موسى بن جعفر نوشته است اما بعد خدای - عز وجل - دین اسلام را برگزید و از بندگانش پیامبرانی اختیار کرد که بر ذات پاکش دلیل و بسویش رهنما باشند پیامبران پیشین به آمدن انبیاء بعد بشارت دادند تا سلسله پیامبری بسوى محمد صلى الله علیه و آله انجامید رسالت محمد در دوره فترت رسولان و اندراس دانش و جدائی از وحی و نزدیکی قیامت بود، خداوند با فرستادن محمد پیغمبری را ختم کرد و وی را گواه بر ایشان و حافظ دین و سرور پیامبران قرار داد و کتاب گرامی خویش را به او فرستاد کتابی که : لا يأتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه تنزيل من حکیم حمید (انفال 44) آنچه را حلال دانسته و یا حرام فرموده وعدۀ نیک داده یا وعید به عذاب نموده برحذر داشته و یا ترسانیده فرمان به امری داده و یا از امری نهی نموده، تصور باطل و گمان نقص در آن کتاب نمیرود تا حجتی رسا بر خلق خدای باشد لیهلک من هلك عن بينة و يحيى من حى عن بينة و ان الله السميع عليم .. (فصلت 42)
رسول اکرم وظیفه رسالت را به انجام رسانید به راه خداوند همه را ارشاد نموده بدانچه خدا فرمان داده بود از حکمتها و پندهای خوب و مجادله و سخن با روش نیک رسالتش را ابلاغ فرمود، سپس به پیکار و درشتی مأمور شد تا زمانی که خدای متعال جانش بگرفت و نعمتهای خاص خویش را برایش برگزید چون دوران نبوت منقضی شد و رسالت خداوندی به محمد ختم گردید وحی و رسالت تمام شده قوام دین و پایداری و نظم امور مسلمین به خلافت قرار داده شد عزت و اتمام خلافت و قیام به حق را بسته به طاعتی قرار داد که واجبات و حدود و برنامه اسلام و روش و سنت الهی با کوشش و پیکار با دشمنان خداوند احیاء و زنده شود، پس بر خلفای خداوندی است که اطاعت خداوند کنند حفظ حدود و نگهبانی دین و ملت به عهده ایشان است و بر مسلمین لازم که از خلفایشان فرمان برند و بر اقامه حق و دادگری یاریشان نمایند تا راهها و رهپیمایان در امن باشند و خونها محفوظ بماند، و اصلاح ذات البین به عمل آید و پراکندگان جمع شوند، و در صورت خلاف رشتۀ وحدت مسلمین به اضطراب گراید اختلال ملت و اختلاف افراد مملکت و شکست دین چیرگی دشمنان و پراکندگی گفتار و بالاخره زیان دنیا و خسران آخرت را به بار می آورد.( بحارج ۴۹ .)
پس حق است بر هر کس که خداوند در روی زمین بدو خلافت بخشیده است و امین بر خلق قرارش داده به جان در ره خدای بکوشد و در آنچه رضای خدا و طاعت اوست به تمام قوا اقدام کند، و اسباب انجام آنچه خداوند از او خواستار است فراهم گرداند به حق حکم کند و به دادگری در آنچه مأمور است عمل نماید چه اینکه خدای متعال به پیامبرش داود فرمود:
یا داود انا جعلناك خليفة في الأرض فاحكم بين الناس بالحق و لا تتبع الهوى فيضلك عن سبيل الله ان الذين يضلون عن سبيل الله لهم عذاب شديد بما نسوا يوم الحساب» (ص 26) و فرمود : «فوربك لنسألتهم أجمعين عما كانوا يعملون .. ( حجر 92)
به ما چنین رسید که عمر بن خطاب میگفت اگر بزغاله ای در ساحل فرات ضایع شود، بیم آن دارم که خداوند از آن بپرسد، به عزت و جلال خداوند قسم که مسئولیت انفرادی شخص بر عمل مخصوص به خود بین او و خدایش چه سنگین و چه خطری بزرگ است؟ پس مسئولیت کسی که اداره امت و اجتماع را به عهده گرفته چگونه خواهد بود؟ به خداوند اعتماد است، و بسوی اوست پناه و رغبت که توفیق و حفظ از لغزشها عطا کند و بر راه حق استوار، و بدان سوی که حجت الهی است راهنمائی فرماید و فوز و رستگاری از خداوند به رضوان و رحمت اوست از همه امت کسی بیناتر است که در دین خدائی از همگان بیشتر و پیشتر نصیحت کند، و در دوران زندگی به کتاب خداوند و اوامر او جل جلاله و سنت نبی او عمل نماید، و با تمام نیرو و نظر و رأی دربارۀ کسی که پس از خود جانشین اوست، به کار او رسیدگی کند تا کسی را برای ولیعهدی و پیشوائی مسلمین برگزیده باشد که مردم را اداره کند، او پناهگاه امت باشد و نشان هدایت، تا پراکندگان را جمع کند و آشفتگان را بیاراید و خونهایشان را حفظ کند و به فرمان خداوند آنان را به امنیت بکشاند و از وقوع اختلاف و فساد و تباهی بینشان نگه دارد، و از فساد و وساوس شیطان جامعه را به دور دارد چه اینکه خداوند متعال پس از خلافت ولیعهدی را از وسائل تمامت و کمال و عزّت اسلام و صلاح مسلمین قرار داده است و خلفاء را به اهمیت این امر خطیر ملهم نموده است کسی را برگزیند که بدو نعمتها زیاد شود و عافیت شامل گردد، و خداوند متعال به شایستگی ولیعهد مکر اهل شقاق و کید اهل نفاق و سعی در تفرقه مسلمین و سیاست فتنه انگیزها را در هم شکند گاهی که خلافت به امیرالمؤمنین رسید، از سنگینی و سختی و تلخی شربت خلافت آگاه شد و دانست چه وظیفه مشکلی است از طاعت خداوند و مراقبت از آنچه وظیفه اوست .
خلیفه تن خویش بدان گماشت و چشم خویش بیدار بداشت، مدتها فکر میکرد در آنچه در اوست عزّت دین و نابودی مشرکین و مصلحت امت و نشر داد و عدل و اقامه کتاب خدا و روش پیغمبر صلّی الله علیه و آله و جلوگیری از شکست دین و زیان اهل دین و موجب زندگی خوشگوار مسلمین کدام است؟ خلیفه علم دارد خداوند در این امور از او بازخواست میکند.
خلیفه دوست دارد خداوند را ملاقات کند با اینکه خیرخواه دین و بندگان باشد و برای رعایت حال امت پس از خود کسی را به ولیعهدی اختیار کرده باشد که دست یافتن به افضل از او در دین و تقوی و دانش مقدور نباشد کسی که در اقامه اوامر خداوند از همه بیشتر امید بدو است. در این کار با خداوند متعال روزان و شبان به استخاره نیاز خویش گفتم که در انتخاب ولیعهد خداوند مرا به کسی الهام فرماید که اطاعت و خشنودی او در تعیین و انتخاب آن باشد.
خلیفه در خاندان و فرزندان عبدالله بن عباس و علی بن ابی طالب بسی به تأمل و تفکر نگران شد از آنان که حال و مذهب و دانش و شخصیتشان معلوم یا مکتوم بود، همه را از راه سئوال و تحقیق و استفسار و دیدن و آزمایش بیازمود، پس از کوشش در تحقیق و تشخیص در دو خاندان فرزندان علی و عباس، کسی که بر حقیقت و شخصیتش همه اجتماع دارند، علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن على بن الحسين بن علی بن ابی طالب است.
چون خلیفه، فضیلت بلندتر از همه و دانش سودمند و پارسائی آشکار و زهد با اخلاص و پیراستگی از دنیا و تسلیم مردم درباره او بدید، و هم برای خلافت روشن است این خبرها در فضل و فضیلت و برتری علی بن موسی از همه مردم به اتفاق امت و جامعه درباره او وحدت کلمه دارند. از دوره صباوت و کودکی جوانی و کمال در تمام اوقات با تقوی و فضیلت بوده و همه در این باره اتفاق دارند.
در این انتخاب ولیعهد و پیمان ولیعهدی خلیفه به نیکی و خیر خداوند اعتماد دارد چه خداوند میداند که خلیفه از ره ایثار برای او و دین و عنایت به اسلام و مسلمین و طلب سلامت و ثبات حق این پیمان به بست تا در روزی که مردم به درگاه پروردگار می ایستند، نجات یابد.
امير المؤمنين (مأمون) فرزندان و خاندان و خواص و بزرگان و کارگزاران و فرماندهان و خدمتگذاران و تمام خاندان و خانواده خلافت را به پیمان با ولیعهد بخواند بسرعت تمام و شادمانی کامل بیعت کردند، چه اینکه می دانند خلیفه طاعت پروردگار را بر هوای نفس خویش مقدم دانسته و ولا يتعهدی را برای خدا به چنین کسی واگذار کرده است و از خاندان خلافت کسانی که پیوند قرابتشان بیشتر و نزدیکتر است وجود دارند و حضرتش را رضا خواند چون امیرالمؤمنین بدان امر رضایت دارد و همه خانواده امیرالمؤمنین و هر کس در پایتخت بود از فرماندهان و لشگریان و توده مردم برای امیرالمؤمنین و برای رضا علیه السلام پس از خلیفه بیعت کردند بیعت نمودند به نام خدا و برکت خدا و حسن قضای خدا نسبت به دین و بندگانش چنان پیمان بستند که دستها گشاده و دلها مسرور و سینه ها مشروح بود مقاصدی که امیرالمؤمنین از این عهدنامه در نظر دارد می دانند. می دانند که اطاعت خدا را بر نفع خویش و شما مقدم بداشت، شما باید سپاسگذار باشید خدای را که خداوند خلیفه را بدین امر خطیر الهام فرمود که خلیفه حق خدائی را ادا کرد و هم رعایت حقوق شما گردید و این توفیق از بسیاری حرص و اصراری بود که برای مصلحت و رشد شما دارد
امیدوار باشید که این پیمان در جمع و الفت و نگهداری خون شما و جبران شکستگی شما و نگهداری مرزهای شما و نیروی دین و کوبیدن دشمنان و استقامت کارهای شما است بشتابید بسوی اطاعت خدا و اطاعت امیر المؤمنین که طاعت خداوند مایه امنیت است اگر بسویش بشتابید و حمد و سپاس خداوند را برای این توفیق بجا آورید که به نصیب و بهره اش خواهید رسید انشاء الله خلیفه به دست خود این عهدنامه را نوشت در روز دوشنبه هفتم ماه رمضان سال ۲۰۱ . عبدالله مأمون .( بحارج ۴۹ .)
ظهر و پشت نامه به خط امام علی بن موسى الرضا عليه السلام: صورة ما كان على ظهر العهد بخط الامام على بن موسى الرضا عليه السلام .( بحارج ۴۹ .)
حمد خاص خداوندی است که آنچه میخواهد میکند و چیزی حکم و فرمانش را به عقب بر نمیگرداند و قضایش را رد کننده ای نباشد، خیانت دیده ها و راز دلها را میداند و درود خداوند بر پیامبرش محمد صلى الله عليه و آله که آخرین پیامبر است و بر خاندان پاک و پاکیزه جانش باد من که علی بن موسی الرضا هستم میگویم :
همانا امیرالمؤمنین فرمانروای مسلمین که خداوند به استوار کردن در دین کمکش فرماید و به رستگاری توفیقش دهد آنچه دیگران از حق ما نشناخته بودند به شناخت و پیوندهای خویشی و خویشاوندی که گسسته بودند وصل نمود و صله رحم کرد و نفوسی را که ترسانده بود، ایمنی بخشید و بلکه تلف شدگان را احیاء کرد و بگاه احتیاج بی نیاز نمود در حالی که او در این کار رضای پروردگار جهانیان را میخواهد و به جز از خداوند پاداشی نمیخواهد و خداوند پاداش سپاسگذاران را خواهد داد و اجر نیکوکاران را ضایع نمی سازد و همانا او مرا ولیعهد خویش قرار داد و مقام فرمانروائی اعظم را پس از خود به من واگذاشت اگر بعد او زنده بمانم، پس هر کسی گرهی را بگشاید که خداوند به بستنش فرمان داده و رشته ای را بگسلد که پروردگار استوار داشتنش را دوست داشته است، حرمت حریم الهی را مباح شمرده و حلالش را حرام کرده است زیرا که حرمت امام و احترام اسلام ببرده است روش گذشتگان در گذشته چنین بوده که بر لغزشهای اندک شکیب ورزیده اند و پس از آن متعرض دشمنی و زیان آن نشده اند چون امام علی بن ابیطالب و امام حسن و امام زین العابدین و امام صادق و باقر علیهم السلام چه که از تفرقه دین و اضطراب وحدت مسلمین ترسیده اند که زمان جاهلیت نزدیک بود تا فرصتی را که دشمنان اسلام از تفرقه و ضعف اسلام انتظار دارند فرا نرسد و بلا و صدمه ای شدید و سریع بر اهل ایمان فرود نیاید.
من هم اکنون خدای را بر نفس خود شاهد میگیرم که اگر زعامت امر مسلمین و بر عهده گرفتن خلافت خویش به من واگذارد و زنجیر خلافت به گردنم افتد، درباره تمام مردم خاصه بنی عباس به طاعت خدا و رسول او رفتار کنم و خون احدی را به حرام نریزم و ناموسی را مباح نگویم و نگیرم و تصرف در ثروت و مال کسی را حلال نشمرم مگر آنچه را که حدود و احکام خداوندی حلال نموده و مالی که فرایض الهی مباح دانسته است، و خداوند را بر خویش شاهد میگیرم که برای کفایت امور در انتخاب افراد کافی و کاردان بکوشم و بدین مقررات بر خود پیمانی مؤکد گرفته ام که رفتار نمایم و به نزد خداوند خود را از آنها مسئول می شمارم زیرا که خدای عز وجل میفرماید: «اوفوا بالعهد ان العهد كان مسئولاً » . ( اسراء34)
و اگر من در این موارد زیادت و تغییری دهم، بدعتی نهادم. سزاوار سرزنشم و مستوجب عقوبت و از غضب خداوندی به حضرت او پناه میبرم و توفیق طاعتش را نیز از او میخواهم و با نهایت میل و رغبت از حضرت او جل جلاله می خواهم که بین من و معصیتش حایل شود طوری که برای من و عموم مسلمین عافیت باشد اما جامعه و جفر بر ضد این دلالت دارند.(ابن خلدون می نویسد جفر آن است که هارون بن سعید عجلی رئیس زیدیه کتابی داشت که از امام صادق (ع) روایت میکرد و در آن نیز وقایع آینده که برای عموم اهل بیت و بعض افراد منسوب به خاندان رسول واقع میشود ثبت بود جفر به پوست گاوی نوشته شده بود و در آن تفسیر قرآن کریم و غرایب معانی آن که از امام جعفر صادق (ع) روایت شده ثبت شده بود و اگر سند و اتصال آن به امام صادق صحیح باشد مستند خوبی خواهد بود و کرامات زیادی از امام صادق (ع) رسیده است، او یحیی بن زید را از قیام برحذر داشت و یحیی خروج کرد و در گرگان کشته شد، قال ابن طلحة: الجفر و الجامعة كتابان جليلان احدهما ذكره الامام و هو يخطب بالكوفة على المنبر والآخر اسر اليه به الرسول و امر بتدوينه. دائرة المعارف بستاني في كلمتى الجفر و الجامعة في الارشاد للمفيد و الاحتجاج للطبرسي عن الصادق (ع) و اما الجامعة فهو كتاب طوله سبعون ذراعاً املاء رسول الله و خط على بن ابی طالب بيده فيه و الله جميع ما يحتاج اليه الناس الى يوم القيامة حتى انه فيه ارش خدش الجلدة و نصف الجلدة، والجفر هو وعاء احمر او اديم احمر فيه علوم النبيين و الوصتين كما في رواية عبدالملک و ابی بصير و على بن سعيد و ابی عبیده و سلیمان الخالد و عبد الله بن سنان و ابی القاسم الكوفي و على بن الحسين و على بن حمزه. اخرج كلها العلامة المجلسي في البحارج ٧ في باب جهات علوم اهل البيت مكاتب الرسول ج ۲ ص ۸۹ نامه آستان قدس. )
و من نمی دانم که به من و شما چه خواهد رسید، و فرمان و حکم خدا را است و بس و به حق حکم میدهد و او بهترین جدا کنندگان بین حق و باطل است، لکن اکنون برای امتثال امر امیرالمؤمنین این تکلیف را پذیرفتم و رضای وی را برگزیدم خداوند من و او را نگهدارد، خدای تعالی را در این نوشته ها به شهادت میگیرم و کفی بالله شهیداً» به خط خود نوشتم با حضور امیرالمؤمنین مأمون خدایش پاینده بدارد و در حضور فضل بن سهل و سهل بن فضل و يحيى بن اكثم و عبد الله بن طاهر و ثمامة بن اشرس و بشر بن معتمر و حماد بن نعمان در ماه رمضان ۲۰۱ .
گواهی دهندگان در طرف راست گواهی میدهد یحیی بن اکثم بر مضمون این نوشته پشت و روی آن و از خدای خواستار است اینکه بشناساند امیرالمؤمنین و جميع مسلمین برکت این عهد و پیمان را، و نوشت عهد را به خطش در تاریخی که روشن است در عهدنامه .
عبد الله بن طاهر بن الحسین اثبات نموده گواهی خود را در همان تاریخ
گواهی داده حماد بن نعمان به مضمون پشت و روی کاغذ و نوشته است به خط خود در همان تاریخ .
بشر بن معتمر شهادت داده به مثل آن.
گواهی دهندگان در طرف راست مرسوم داشت امیرالمؤمنین خدا پایدار بدارد او را خواندن این صحیفه را همان صحیفه پیمان امیدواریم بگذریم بدان صحیفه بر صراط پشت و روی آن را خواندیم در حرم سید ما رسول خدا صلى الله علیه و آله بین روضه و منبر در برابر چشم مردم و شنیدند جمعی از بنی هاشم و دیگران از دوستان و نزدیکان بعد از برگزاری جریان بیعت به آنچه امیرالمؤمنین لازم دانسته و حجت بر تمام مسلمین آورده و باطل گردیده شبهه کسانی که اعتراض داشتند از آراء نادانان، خداوند مؤمنین را به خود باز نمیگذارد به آنچه هستند و نوشت فضل بن سهل به فرمان امير المؤمنین در آن تاریخ مذکور.
خوانندگان گرامی ما متن کامل عهدنامه را با تمام خصوصیاتش در برابر چشم شما قرار دادیم و بدین کیفیت که ما آوردیم در کتاب «بحار الانوار» جلد ۴۹ و با قدری تفاوت در کتاب کشف الغمه که اساس مدرک این عهدنامه اند و بقیه کتب فارسی مانند کتاب خاندان پیامبر محمد علی خلیلی و زندگانی حضرت رضا غلامرضا ریاضی و نامه آستان قدس رضوی و غیر این کتابها آمده است .
در این دیر موحش در این دار فانی نماند و نماند کسی جاودانی
بغیر از فنا نیست حاصل چه واجب خدا هست باقی و باقیست فانی
عمارت چه سازی بجا نیست یکسان بخاک اندر است کاخ نوشیروانی
نه جمشید ماند و نه شیرین نه خسرو نه پرویز ماند و نه محفل خسروانی
نه فرعون ماند و نه گنج و نه قارون نه در دست موسیٰ عصای شبانی
جهان چون عروس اندر آغوشت آید نپندار وی را بجز یار جانی
به یک تب به یک دردسر می نیرزد قبای قبادی و تاج کیانی
تو ای ناصر الدین زمانی بخود شو که روزی سر آید تو را زندگانی
تو این تاج و این تخت بگذار آخری زمینت زند گردش آسمانی