آن روز مأمون جلسه ای تشکیل داده بود و امام رضا(ع) برای شرکت در آن جلسه دعوت داشت.
چون امام وارد مجلس شد مأمون موضوع عصمت پیامبران الهی را پیش کشید و درباره معنی آیاتی که به ظاهر منافی عصمت ایشان بود، سؤال کرد. امام در هر مورد پاسخهای صحیح و قانع کننده ای داد. در پایان مأمون گفت: ای پسر پیامبر خدا! سینه مرا شفا دادی و آنچه را که برایم مجهول بود، روشن کردی خداوند از جانب پیامبران و دین اسلام، پاداش خیرت دهد! »
پس از پایان جلسه مأمون برای نماز دست محمد بن جعفر، عموی حضرت رضا (ع) را که در کنار او بود گرفت و از جا برخاست. من هم از دنبال آن دو حرکت کردم.
در بین راه مأمون به محمد بن جعفر گفت: «برادرزاده ات را چگونه دیدی؟»
محمد بن جعفر گفت: مردی دانشمند است ما تا کنون ندیده ایم او پیش کسی از اهل علم برود و یا از معلمی دانش فراگیرد!»
مأمون گفت: بدان که پسر برادرت در میان خاندان پیغمبر از کسانی است که رسول اکرم (ص) در حقشان فرموده نیکان عترت من و پاکان نسل من در کودکی خردمندترین و در بزرگی داناترین مردمند. پس به آنها چیزی تعلیم نکنید چون آنها از شما داناترند و شما را از در هدایت بیرون نمی برند و در گمراهی وارد نمی سازند.
با مداد فردا به حضور امام شتافتم و سخنان ستایش آمیز مأمون و جواب محمد بن جعفر را برایش نقل کردم پس آن حضرت از شنیدن این مطالب خندید و فرمود: ای پسر جهم این ستایشها تو را فریب ندهد. چون به زودی او مرا با نیرنگ و تزویر می کشد و خداوند انتقام مرا از او خواهد گرفت!»
علی بن محمد بن جهم
(ص65-66)