فضایل حضرت رضا (ع)
حضرت رضا قلبی مهربان داشت و هرگز کسی را به دلیل خطا و مسامحه در امری نمیرنجانید و به تندی و عتاب بازخواست نمیفرمود به زیر دستان خویش ناسزا نمی گفت و پیوسته با تبسم و خوشروئی سؤال می فرمود. چون بر سر سفره می نشست خدمتگزارانش نیز بایست گرداگرد سفره می نشستند و همراه آن حضرت طعام صرف میکردند.
بیشتر ساعات شب را در بیداری و ذکر و عبادت خالق متعال می گذرانید و بسیار کم خوراک بود و بیشتر روزهای سال را با روزه به سر می برد.
هنگام نماز صبح آن قدر سر بر سجده می نهاد تا آفتاب کاملاً همه جا را فرا میگرفت. آنگاه بر می خاست و در مجلس روزانه جلوس میفرمود و فضلا و دانشمندان زمان به حضورش بار مییافتند و در مسائل غامض و اشکالاتی که پیش آمده بود پرسش مینمودند و جوابهای قانع کننده دریافت می داشتند.
هرگز دیده نشد که سؤالی را بدون جواب بگذارد و راه حل مشکلی را نشان ندهد.
روزی مردی به مجلس آن حضرت وارد شد و عرض کرد: من از دوستان پدرت میباشم امسال عازم سفر حج شدم و هر چه پول با خود داشتم خرج شد و اینک با دست خالی قدرت مراجعت به خانه خود را ندارم. استدعا دارم مخارج مراجعتم را مرحمت فرمائی بدیهی است چون در سرزمین خویش دارای مال و املاک فراوان میباشم، به محض رسیدن به شهر خود آنچه عطا فرموده ای از جانب خودت بین مستحقین و محتاجان تقسیم خواهم کرد، زیرا به طوری که عرض کردم من مستحق نیستم و این پول را بدون عوض نمی خواهم.
حضرت رضا بی درنگ برخاست و به اندرون رفت و هنگامی که مراجعت فرمود قبل از ورود به اتاق آن مرد را صدا زد و از پشت در مبلغ دویست دینار به او داد و فرمود : این دینارها را بگیر و صرف مخارج مراجعت خود کن و این که گفتی در شهر خود از جانب من به فقرا صدقه خواهی داد لازم نیست چنین کاری بکنی خواهشی که دارم زود برو و وسائل حرکت خود را فراهم ساز زیرا مایل نیستم دوباره چشمم به چشم تو بیفتد.
آن مرد دینارها را گرفت و بیرون رفت.
وقتی حضرت به مجلس وارد شد، یکی از حاضرین پرسید چرا فرمودی زود برو تا چشمم به تو نیفتد؟
امام فرمود: برای این که آثار خجلتی که از سؤال در صورتش پدیدار شده نبینم زیرا وقتی حاجت کسی را برآوردی هرگز به روی آن حاجتمند میاور و این نیکی را نزد کسی ابراز مکن که اجر خود را ضایع مینمایی
در ایام ماه مبارک رمضان روزی مردی به درخانه حضرت رضا رفت و عرض کرد مردی از قبیله آل ابورافع از من طلبی دارد که فعلا به دلیل دست تنگی قادر به پرداخت آن نیستم، لیکن آن مرد برای دریافت طلب خود بسیار سختگیری میکند استدعا دارم کسی را نزد او بفرستی و بفرمائی تا در گرفتن طلبش آن قدر سماجت و سختگیری نکند.
حضرت رضا علیه السلام آن مرد را به صرف افطار دعوت فرمود. وقتی دست از خوردن غذا کشیدند، حضرت دست به زیر مخده ای که بر آن جلوس فرموده بود برد و مقداری دینار برداشت و به دست آن مرد داد. آن مرد هم بدون اینکه آن دینارها را بشمارد در کیسه ای گذاشت و از حضرت اجازه مرخصی طلبید و خارج شد.
وقتی به منزل خود رفت مقابل چراغ دینارها را شمرد ۴۸ دینار بود. در میان آن پولها سکه ای درخشانتر از همه به چشم میخورد آن مرد سکه را برداشت و چون خوب به پشت و روی آن نگاه کرد دید با خط زیبایی روی سکه نوشته شده طلب آن مرد از تو ۲۸ دینار است و مابقی آن را هم برای خود نگهدار و خرج کن.
آن مرد از مشاهده این حال مبهوت شد، زیرا بدهی که به آن مرد داشت درست ۲۸ دینار بود در حالی که قبلا چیزی از مبلغ بدهی خود به حضرت رضا عرض نکرده بود و این امر به نظرش جز معجزه امام چیز دیگری نیامد.
وقتی حضرت رضا بر سر سفره جلوس میفرمود قبل از این که چیزی میل کند ظرف بزرگی نزدیک خود قرار میداد و با دست مبارکش از هر نوع خوردنی که بر سر سفره چیده بودند، مقداری در آن ظرف میگذاشت و دستور می فرمود بین فقرائی که بیرون خانه بودند، تقسیم کنند.
زمانی که حضرت رضا به مسافرت می رفت به هر شهری که وارد میشد مردم دسته دسته به حضور ایشان شرفیاب شده، اشکالات مذهبی خویش را سؤال می کردند و جوابهای کافی دریافت میداشتند.
مأمون به پسر ضحاک که از محارمش محسوب می شد می گفت : به عقیده من رضا عالمترين مردم روی زمین و دانشمندترین بندگان خداوند است، اما از تو میخواهم که این مطلب را با کسی درمیان مگذاری.
حضرت رضا (ع) از هر دیاری غلامی در خانه خود داشت و با هر یک به زبان خودش سخن میگفت. حضرت رضا از علم طب نیز اطلاع داشت و دستورهایی که می فرمود موجب شفای مرضا میگردید. همچنین امام نسبت به اوضاع جوی نیز بصیرت کامل داشت، چنان که روزی هنگام سرکشی به یکی از املاک خویش، پس از طی مسافتی رو به همراهان خود کرده فرمود : آیا لباسی که بتواند شما را از گزند باران حفظ کند، همراه آورده اید؟
همراهان حضرت نگاهی به آسمان صاف کردند و گفتند: چون هوا صاف بود لزومی نداشت لباس بارانی همراه بیاوریم زیرا در حقیقت هوا کاملا صاف و حتی لکه ای ابر در آسمان به چشم نمی خورد.
امام فرمود ولی من با خود لباسی که بتواند مرا از باران حفظ کند، آورده ام. بنابراین شما از باران خیس خواهید شد. چیزی نگذشت که ابری در آسمان پدیدار گردید و رعد غریدن گرفت و رگبار شروع شد و تا خود را به مأمنی رساندند همگی بجز ،امام از باران خیس شده بودند.
شبی مهمانی در حضور امام نشسته بود و مشغول گفت و شنود بودند. غفلتاً در چراغی که مقابلشان می سوخت عیبی پدیدار گشت و نزدیک بود که خاموش شود. مهمان پیش رفت تا فتیله چراغ را اصلاح کند حضرت رضا علیه السلام او را از این کار منع کرد و فرمود بین ما رسم نیست که بگذاریم مهمانان ما خدمتی انجام دهند.
اکنون هم هر زایری که به پایبوسی حضرت رضا می شتابد، مادام که در مشهد اقامت دارد، در نهایت خوشی میگذراند و از نعمتهای فراوان آن شهر مقدس بهره مند می شود. هرگاه بخواهد در دارالضیافه حضرتی غذا صرف کند، همیشه در آن به روی زایرین باز است و بی ریا از وی پذیرائی میشود و از خوان بی دریع حضرت رضا متنعم می گردد.