زندگی و شهادت حضرت علی ابن موسی الرضا  ( صص 325-321 ) شماره‌ی 6501

موضوعات

معارف دينی در کلام امام رضا (عليه السلام) > اعتقادات > امامت > امامان معصوم > امام رضا (عليه السلام) > کرامات و معجزات امام رضا (عليه السلام) > معجزات حرم امام

خلاصه

شیخ صدوق از قول محمد عمر نوقانی چنین نقل می کند: شبی تاریک و ظلمانی در نوقان در طبقه فوقانی منزلم خوابیده بودم نیمه های شب بی اختیار از خواب برخاستم و از پنجره به طرفی که مشهد حضرت علی ابن موسى الرضا قرار دارد نگاه کردم سرتاسر آن قسمت را غرق در روشنائی و نور دیدم چون خوب دقت کردم دیدم که نور به سمت آسمان بالا می رود.حقیقت آن است که من تا آن ساعت درباره حضرت رضا مشکوک بودم و تصور نمیکردم برحق باشد، لیکن در آن شب چنان حالت عجیبی به من دست داد که از خود بیخود شدم. چون مادرم هم مثل خودم شک داشت از خواب بیدارش کردم و آن نور خیره کننده و عجیب را نشانش دادم. وقتی مادرم آن نور خیره کننده را دید، شروع به حمد و ثنای خداوند نمود و من او را به حال خود گذاشتم و به شتاب به سوی حرم مطهر روان گردیدم چون در را فشار دادم دیدم بسته است. در آن نیمه شب دست به دعا برداشتم و از خداوند طلب کردم که اگر آن حضرت بر حق است در به رویم گشوده شود. هنوز دعایم تمام نشده بود که در باز شد

متن

بعضی از معجزات حضرت رضا علیه السلام

شیخ صدوق از قول محمد عمر نوقانی چنین نقل می کند:

شبی تاریک و ظلمانی در نوقان در طبقه فوقانی منزلم خوابیده بودم نیمه های شب بی اختیار از خواب برخاستم و از پنجره به طرفی که مشهد حضرت علی ابن موسى الرضا قرار دارد نگاه کردم سرتاسر آن قسمت را غرق در روشنائی و نور دیدم چون خوب دقت کردم دیدم که نور به سمت آسمان بالا می رود.

حقیقت آن است که من تا آن ساعت درباره حضرت رضا مشکوک بودم و تصور نمیکردم برحق باشد، لیکن در آن شب چنان حالت عجیبی به من دست داد که از خود بیخود شدم. چون مادرم هم مثل خودم شک داشت از خواب بیدارش کردم و آن نور خیره کننده و عجیب را نشانش دادم. وقتی مادرم آن نور خیره کننده را دید، شروع به حمد و ثنای خداوند نمود و من او را به حال خود گذاشتم و به شتاب به سوی حرم مطهر روان گردیدم چون در را فشار دادم دیدم بسته است. در آن نیمه شب دست به دعا برداشتم و از خداوند طلب کردم که اگر آن حضرت بر حق است در به رویم گشوده شود. هنوز دعایم تمام نشده بود که در باز شد. با خود گفتم شاید قبلا هم در باز بوده و من متوجه نشده ام. شخصاً در را کشیدم و بستم وقتی دوباره امتحان کردم و از بسته بودن در اطمینان حاصل نمودم و دانستم که قفل آن جز با کلید مخصوص باز نخواهد شد عرض کردم بار خدایا اگر رضا (ع) بر حق است دوباره این در به رویم باز شود.

وقتی به در فشار آوردم، مجدداً بازشد و با اشتیاق فراوان به قصد زیارت داخل حرم مطهر شدم و با خلوص نیت زیارت کردم و ایمان و اعتقادم به آن حضرت محکم گردید و چشم بصیرتم باز شد و از آن پس هر شب جمعه به زیارت مرقد مطهر می روم و نماز به جا می آورم.

 از دیگر معجزات و کرامات حضرت رضا آن است که بسیاری از نابینایان و زمین گیر شدگان و دردمندان و کسانی که مبتلا به امراض غیر قابل علاج بوده اند و از همه جا مأیوس شده بودند، به درگاه با عظمتش روی آوردند و پس از توسل به آن حضرت شفا یافتند و با تنی سالم به دیار خود بازگشتند و مردم از مشاهده آنها به جلال و عظمت و کرامات حضرت رضا و تقریش نزد خدا پی بردند. 

شیخ صدوق از قول ابا) علی عامر بن عبدالله البيودي چنین نقل میکند روزی به زیارت قبر امام هشتم رفته بودم. در بالای سر مبارک حضرت چشمم به مرد ترک زبانی افتاد که با ناله و زاری به زبان ترکی میگفت: پروردگارا اگر پسر من زنده و سالم است او را به من برسان و اگر مرده است مرا خبر گردان تا نگرانیم برطرف گردد.                                                   

چون از حال او آگاه شدم نزدیک رفتم و به زبان ترکی ماجرا را از او پرسیدم آن مرد گفت: فرزند رشیدی داشتم که در جنگ اسحق آباد ناپدید شد و اکنون سالهاست که از او خبری ندارم. مادرش بسکه از دوری پسرش گریه و زاری کرده، چشمانش تار شده و نزدیک کوری است و زندگی من سیاه شده است. اکنون به این مکان مقدس آمده ام تا شاید دعایم مستجاب شود و از فرزند گمشده ام اطلاعی پیدا کنم. 

من که حال زار آن مرد را دیدم او را تسلی دادم و دستش را گرفتم و با خود از حرم بیرون آوردم و گفتم تو امروز را بیا و در خانه من مهمان باش شاید خداوند تفضل فرماید و فرزندت را به تو برساند.

همین طور که صحبت کنان پیش می رفتیم هنوز مسافتی از حرم مطهر دور نشده بودیم که جوان بلند قامتی به ما نزدیک شد و سلام کرد چون چشم آن مرد به کسی که سلام کرده بود افتاد، ناگهان فریادی کشید و او را در آغوش گرفت و هر دو به گریه افتادند همین که مختصری آرام گرفتند، آن مرد ترک رو به من کرد و گفت این همان فرزند گمشده من است که سالهای متمادی از وی خبری نداشتم و اینک با پای خود نزد من آمده است. حال ایمان و ارادتم صدچندان شد و هرگز از این مکان مقدس جای دیگر نخواهم رفت.

وقتی از آن جوان چگونگی را پرسیدم، گفت: بعد از جنگ اسحق آباد با عده ای به طبرستان رفتم و در آن سرزمین مرد نیکوکاری مرا نزد خود پذیرفت و به تربیتم همت گماشت. سالها گذشت تا اینکه ناگهان به یاد پدر و مادرم افتادم و از آن شخص نیکوکار اجازه گرفتم که برای دیدارشان به این سرزمین بیایم و اکنون ساعتی بیش نیست که وارد شده ام و خداوند مرا به پدرم رسانید. 

آنوقت بود که این پیش آمد را فقط بر اثر کرامت و قدرت و منزلت حضرت رضا در پیشگاه خداوند دانستم و در مقابل عظمت و جلال آن حضرت سر تعظیم فرود آوردم. 

باید دانست که همه ساله معجزات و کرامات فراوانی از حضرت رضا علیه السلام به منصه ظهور می رسد که شرح همه آنها در این مختصر نمی گنجد.

 

مخاطب

جوان ، میانسال

قالب

کتاب معارفی