چرا امام ولایتعهدی را پذیرفت؟
ریان بن صلت میگوید خدمت امام رضا رفتم و عرض کردم ای فرزند پیامبر برخی میگویند شما قبول ولیعهدی مأمون را نموده اید با آنکه نسبت به دنیا اظهار زهد و بی رغبتی می فرمائید
فرمود: «خدا گواه است که این کار خوشایند من نبود اما میان پذیرش ولیعهدی و کشته شدن قرار گرفتم و ناچار پذیرفتم.... آیا نمیدانید که یوسف پیامبر خدا بود و چون ضرورت پیدا کرد که خزانه دار عزیز مصر شود پذیرفت اینک نیز ضرورت اقتضا کرد که من مقام ولیعهدی را به اکراه و اجبار بپذیرم اضافه بر این من داخل این کار نشدم مگر مانند کسی که از آن خارج است با شرائطی که قرار دادم مانند آنست که مداخله نکرده باشم به خدای متعال شکایت میکنم و از او یاری میجویم (علل الشرایع، ص ۲۲۸۲۲۷ و عیون اخبار الرضا، ج ۳، ص ۱۳۸)
محمد بن عرفه میگوید به امام عرض کردم ای» فرزند پیامبر خدا چرا ولیعهدی را پذیرفتی؟»
فرمود: به همان دلیل که جدم علی را وادار کردند در آن شورا شرکت کند. (عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۱۴۱)
یاسر خادم میگوید پس از آنکه امام ولایتعهدی را قبول کرده بود، او را دیدم دستهایش را به سوی آسمان بلند کرده میگفت خدایا تو میدانی که من به ناچار و با اکراه پذیرفتم پس مرا مؤاخذه مکن همچنانکه بنده و پیامبرت یوسف را مؤاخذه نکردی هنگامی که ولایت مصر را پذیرفت». (امالی صدوق، ص ۷۲ )
امام رضا به یکی از خواص خود که از ولایتعهدی امام خوشحال بود فرمود: خوشحال نباش این کار به انجام نخواهد رسید و به این حال نخواهد ماند. (ارشاد مفید، ص ۲۹۲ )