سیاست و حکومت در سیره امام رضا(ع)  ( صص 152-148 ) شماره‌ی 6477

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره سياسی > ولايتعهدی > مقابله با نقشه های مأمون

خلاصه

امام رضا ام در مقابله با اقدامات مأمون از هر فرصت و مقطعی استفاده میکردند تا ضمن آشکار کردن نیات سوء مأمون. وی را در رسیدن به اهدافش ناکام بگذارند بر اساس آنچه که نقل شده مأمون ابتدا پیشنهاد خلافت را به حضرت می دهد و پس از آنکه ایشان نمی پذیرند حضرت را ناچار میکنند که ولایت عهدی را قبول کنند.

متن

 ولایت عهدی و مواضع امام رضا السلام

همانطور که پیش از این گفته شد مأمون پس از ظفر یافتن بر امین و نشستن بر مسند خلافت دستور داد گروهی از خاندان علوی از جمله امام رضا سلام را از مدینه از راه بصره به خراسان آورند. به هنگام حضور امام در خراسان ظاهرا گفتگوهای زیادی میان ایشان و مأمون در جریان بوده است. (حدود دو ماه) که منابع مختلف هر کدام بخشی از این مذاکرات را نقل کرده اند. امام رضا ام در مقابله با اقدامات مأمون از هر فرصت و مقطعی استفاده میکردند تا ضمن آشکار کردن نیات سوء مأمون. وی را در رسیدن به اهدافش ناکام بگذارند بر اساس آنچه که نقل شده مأمون ابتدا پیشنهاد خلافت را به حضرت می دهد و پس از آنکه ایشان نمی پذیرند حضرت را ناچار میکنند که ولایت عهدی را قبول کنند. در برخی منابع آمده شیخ صدوق (۱۳۷۸ (۱۵۰٫۲ که حضرت در این دوماه از قبول خلافت سرباز می زده اند اما با طرح پیشنهاد ولایت عهدی مخالفت نکرده و با شروطی ولایت عهدی را پذیرفته اند. اما به نظر نمی رسد برای امام اسلام که از نیات مأمون و شرایط سیاسی اجتماعی حاکم آگاه بوده اند تفاوتی میان خلافت یا ولایت عهدی وجود داشته است؛ زیرا در نزد امام علم شخصیت و نیت مأمون و سابقه عباسیان پوشیده نبود و حتی بر فرض خیر خواهی و قصد مأمون در ارائه ولایت عهدی مسائل بسیاری وجود داشت که بر بعید بودن این امر دلالت مینمود. در زمان مأمون به مانند سایر خلفای عباسی گرایش حاکم دستگاه سیاسی بر مخالفت و دشمنی با علویان سامان یافته بود و دور بودن علویان از ساختار سیاسی در تمام این سالها جز معدود فرصتهایی که در اختیارشان قرار گرفته بود سبب شده بود شرایط سیاسی هیچ گونه آمادگی را برای پذیرش حکومت امام سلام را نداشت. از سوی دیگر همانطور که گفتیم دشمنی بی حد و حصر عباسیان با علویان کشتارهای بی رحمانه و شرایط سخت زندگی برای آنان و نیز اختلافات عقیدتی و فکری میان آنان سبب نوعی پراکندگی و اختلاف شده بود که بر نامساعد بودن اوضاع دلالت داشت. علاوه بر همه اینها انحرافات اجتماعی اخلاقی سیاسی که همگی ریشه در رفتار خلفای عباسی داشت شرایطی را پدید آورده بود که مردم از عدالت و مفاهیم اصولی اسلام فاصله گرفته بودند و شاید یارای تحمل و همراهی عدالت امام معصوم را نداشتند. در مجموع با شرایط یاد شده سیاست امام رضا علم به هیچ وجه تشکیل یا در اختیار گرفتن حکومت نبود زیرا نوع برخورد و واکنش ایشان با قیامهای صورت گرفته و نیز عدم مشارکت و مداخله در این حرکتهای اعتراضی حاکی از این است که اهتمام و اولویت امام در این مقطع اصلاح انحرافات فکری عقیدتی و نشر معارف اهل بیت بوده است و ایشان در گام نخست به اصلاحات و ایجاد زمینه مناسب برای تشکیل حکومت معتقد بوده اند. البته در ادامه بحث خواهیم کرد که در عین اینکه بر اساس تعالیم اسلامی امام معصوم شایسته ترین فرد برای به دست گیری حکومت است و حکومت اسلامی راستین جز با حضور امام قوام نمی یابد و ائمه در هر شرایطی آشکارا بیان نموده اند که امام دین و دنیا کسی جز امام معصوم نیست اصولا بر اساس سیره ائمه هر چند که حکومت حق ایشان بوده به دست گرفتن حکومت در اولویت نبوده است و هیچ گاه حکومت به عنوان یک ارزش یا هدف مطرح نشده بلکه از این دیدگاه حکومت به عنوان ابزاری است که زمینه را برای نیل به اهداف عالی و متعالی ائمه فراهم میسازد و بر همین مبنا تشکیل حکومت نیازمند زمینه ها و مقدماتی است که تا زمانی که این شرایط و ملزومات مهیا نشود امام معصوم اسلام مبادرت به این امر نخواهد کرد. سرانجام مأمون با دعوت از امام رضا هم پیشنهاد خلافت را ارائه نمود، حضرت مخالفت کردند و حتی به وی توصیه نمودند که این خبر در جایی منتشر نشود دیگر باره نزد آن حضرت فرستاده و در یک مجلس خصوصی که فضل بن سهل هم حضور داشته گفت: حال که از پذیرفتن خلافت خودداری میکنی به ناچار باید ولیعهدی مرا بپذیری حضرت به سختی از این کار خودداری فرمودند اربلی ۱۳۸۱ (۲۷۵٫۲) و (ارشاد، ۱۴۱۳: ۲۶۱٫۲) بر اساس آنچه در منابع تاریخی و روایی آمده حضرت دلایل پذیرش ولایت عهدی را بیان نموده اند که در همه آنها عنصر ضرورت و اجبار بسیار پررنگ است. در ادامه بحث تلاش شده دلایل و استدلالاتی که در بحث ولایت عهدی امام رضا علام مطرح شده گردآوری شود. پس از اینکه امام اسلام از قبول خلافت و ولایت عهدی سر باز زدند مأمون سخنی تهدید آمیز به زبان آورد و در ضمن سخنانش چنین گفت: همانا عمر بن خطاب خلافت را به طور مشورت میان شش نفر قرار داد که یکی از آنان جد تو امير المؤمنين على بن ابی طالب بود و شرط کرد در باره آن کس که از آن شش نفر مخالفت کند به اینکه گردنش را بزنند و شما به ناچار باید آنچه من خواسته ام بپذیری من راهی جز این ندارم حضرت رضا ع فرمود: من ولیعهدی را میپذیرم به شرط آنکه نه امری کنم و نه نهیی و نه فتوایی دهم و نه حکمی و نه کسی را به کار گمارم و نه کسی را از کار بر کنار کنم و هیچ چیزی را که پا بر جاست دگرگونش نسازم مأمون همه این شرائط را پذیرفت. شیخ مفید، ۱۴۱۳ (۲۶۰٫۲) (شیخ طبرسی ۱۳۹۰ (۳۳۴) از ریان بن صلت نقل شده است که گفت بر على بن موسى الرضا م وارد شدم و به او عرض کردم یا ابن رسول الله مردم میگویند که تو ولیعهدی مأمون را قبول کردی با اینکه اظهار زهد و بی میلی به دنیا میکنی آن بزرگوار فرمود خدا دانا است به اینکه من این عمل را ناخوش داشتم و لیکن چون که من مخیر شدم میان قبول این عمل و قتل قبول این عمل را برگزیدم بر قتل وای بر مردم آیا نمی دانند که یوسف اسلام رسول و پیغمبر بود چون ضرورت او را واداشت به متولی شدن خزینه های عزیز مصر به عزیز گفت اجعلني خزائن الأرض إلى حفیظ علیم و مرا ضرورت و اداشت به قبول این عمل از روی اکراه و اجبار بعد از آنکه مشرف بر هلاکت شدم من بر این امر داخل نشدم مگر مثل داخل شدن کسی که خارج باشد یعنی آثار ولیعهدی مأمون و نائب شدن از حاکم جور جاری نمی کنم و به سوی خدا شکوه میکنم و او یاری کننده بندگان است. شیخ صدوق، ۱۴۱۳: ۱۴۰٫۲). در مذاکراتی که میان حضرت رضا علام و مأمون در جریان بود و مأمون ظاهرا اصرار می کرد که از قاتل و شهادت حضرت اطلاع یابد امام رضا السلام فرمود آگاه باش که اگر من می خواستم بگویم که کیست آن کسی که مرا میکشد هر آینه میگفتم مأمون عرض کرد یا ابن رسول الله به این قول خود میخواهی تواضع کنی و این امر را از خود دفع میکنی تا مردم بگویند که تو بی میلی به دنیا و از دنیا گذشته ای حضرت رضا علام فرمود به خدا سوگند که تا پروردگارم مرا آفریده است هرگز دروغ نگفته ام و بی میلی من از دنیا به جهت دنیا نیست و من میدانم که تو چه اراده کرده ای پس از اینکه مأمون به امام اسلام امان داد ایشان نیت واقعی مأمون را این گونه بیان فرمودند: تريد بذلك أَنْ يَقُولَ النَّاسُ إِنَّ عَلَى بْنَ مُوسَى الرِّضا السلام لَمْ يَرْهَدْ فِي الدُّنْيَا بَلْ زَهَدَتِ الدُّنْيَا فِيهِ أَلَا تَرَوْنَ كَيْفَ قَبل ولاية العهد طمعاً في الخلافة » ( شيخ صدوق، ۱۴۰٫۲:۱۳۷۸) با این قصد خود میخواهی مردم بگویند که علی بن موسی الرضا بی میلی به دنیا نکرده بلکه دنیا به او بی رغبتی کرد آیا نمی بینید من باب طمع در خلافت چگونه ولیعهدی را قبول کرد. هنگامی که مأمون امام رضا را به قتل تهدید کرد حضرت رضا السلام فرمود مرا خدا نهی فرموده است از اینکه خود را در معرض هلاکت برآورم پس اگر امر بدین منوال است آنچه از برای تو ظاهر شده است چنان کن و من این امر را قبول میکنم مشروط بر اینکه احدی را نصب نکنم و احدی را عزل نکنم و رسم و سنتی را نشکنم و در این امر از دور اشاره کنم پس مأمون به این کیفیت از آن جناب راضی شد و او را ولیعهد خود قرار داد و لکن آن جناب از این عمل به شدت کراهت داشت شیخ صدوق، ۱۳۷۸ (۱۴۰٫۲) (شیخ صدوق، ۱۴۰۰: ۶۹) آورده شده پس از اینکه مأمون به حضرت اعلام کرد که قصد واگذاری خلافت را به ایشان دارد. حضرت در جوابی صریح و قاطع که به طور کلی اساس خلافت و شخص وی را زیر سوال برد به وی چنین فرمودند: «إنْ كَانَتْ هَذه الخلافةُ لَكَ وَ جَعَلَهَا الله لك فلا يجوز أن تخلع لباساً أَلْبَسَكَهُ اللَّهُ وَ تَجْعَلَهُ لِغَيْرِكَ وَإِنْ كانت الخلافة ليست لك فلا يجوز لك أن تجعل لى ما ليس لك » (مجلسی، ۱۴۰۳: ۱۲۹٫۴۹) «اگر این خلافت مال تو است و خدا بتو داده جایز نیست خود را خلع کنی و جامه ای که خداوند بر تن تو آراسته به دیگری بدهی اگر مال تو نیست نمی توانی چیزی که مال خودت نیست به من بدهی » پس از اینکه مأمون حضرت را تهدید کرد و حضرت نپذیرفتند پس از چند روز مأمون پیشنهاد ولایت عهدی را مطرح کرد که امام السلام فرمود: به خدا قسم پدرم از آباء گرام خود از امیر المؤمنین سلام و آن جناب از پیامبر اکرم برایم نقل کرد. که فرموده من قبل از تو از دنیا میروم به وسیله زهر ستم که ملائکه آسمان و زمین بر من گریه می کنند.

مخاطب

جوان ، میانسال ، کارشناسان و صاحبنظران

قالب

کار گرافیکی ، سخنرانی ، کارگاه آموزشی ، کتاب داستان كوتاه ، کتاب داستان بلند و رمان ، کتاب معارفی