زندگی و شهادت حضرت علی ابن موسی الرضا  ( صص 130-109، 215-213 ) شماره‌ی 6390

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره سياسی > سفر امام رضا (عليه السلام) از مدينه تا مرو > امام رضا (عليه السلام) در مرو

خلاصه

چون مأمون از نزدیک شدن حضرت رضا مطلع گردید، به اتفاق امرا و بزرگان قوم به استقبال آن حضرت به خارج شهر شتافت و نسبت به آن وجود مبارک بی نهایت تواضع و تکریم به جای آورد و به حاضرین نشان داد که پایه و مقام امام علیه السلام در نظر وی چقدر رفیع است. بر طبق دستور مأمون خدمتگزاران مخصوص وسائل آسایش آن حضرت را از هر جهت فراهم ساختند.مأمون میخواست حضرت رضا را جانشین خویش سازد و خلافت را به وی واگذار نماید و قبلاً نیز در این خصوص با فضل بن سهل و برادرش حسن بن سهل به مشورت پرداخته بود.وقتی حضرت رضا این پیشنهاد را شنید، از قبول مقام خلافت امتناع ورزید

متن

ورود موكب حضرت رضا به مرو

چون مأمون از نزدیک شدن حضرت رضا مطلع گردید، به اتفاق امرا و بزرگان قوم به استقبال آن حضرت به خارج شهر شتافت و نسبت به آن وجود مبارک بی نهایت تواضع و تکریم به جای آورد و به حاضرین نشان داد که پایه و مقام امام علیه السلام در نظر وی چقدر رفیع است.

 بر طبق دستور مأمون خدمتگزاران مخصوص وسائل آسایش آن حضرت را از هر جهت فراهم ساختند.

مأمون میخواست حضرت رضا را جانشین خویش سازد و خلافت را به وی واگذار نماید و قبلاً نیز در این خصوص با فضل بن سهل و برادرش حسن بن سهل به مشورت پرداخته بود.

وقتی حضرت رضا این پیشنهاد را شنید، از قبول مقام خلافت امتناع ورزیده، فرمود: من بندگی خداوند عزوجل را به بالاترین مقامها ترجیح میدهم و به عبادت خالق متعال افتخار میکنم و نسبت به امور دنیوی چندان میل و رغبتی ندارم.

مأمون که نمیخواست به این آسانیها دست از پیشنهاد

ص109

خود بردارد مجدداً تقاضای خود را تکرار کرد، لیکن بازهم با امتناع آن حضرت روبرو گردید.

مأمون گفت: حال که مایل به قبول خلافت نیستی لااقل ولایتعهدی مرا بپذیر

حضرت رضا فرمود: پدرم از قول رسول اکرم نقل کرده است که من قبل از تو با حال ستمزدگی و مظلومیت در حالی که ملایک آسمان به حالم گریه میکنند، از دنیا خواهم رفت. لیکن حال که این قدر اصرار داری به یک شرط قبول میکنم و آن این که هیچ والی و فرمانداری را انتخاب نکنم و کسی را از کارش معزول نسازم و در امور کشور مداخله ننمایم.

مأمون این شرط را پذیرفت و رسماً حضرت رضا را به سمت ولیعهدی خویش به عموم معرفی نمود و دستور داد تا به نام آن حضرت سکه زدند و نیز فرمان داد از آن تاریخ به بعد مردم لباس سیاه را که شعار خاندان بنی عباس بود، از تن بدر کنند و لباس سبز بپوشند.

همچنین به خطبا و وعاظ دستور داد تا بر بالای منبرها به نام حضرت رضا خطبه بخوانند و بر خاندان پیغمبر ثنا گویند.

ص110

مردم از این دستورها استقبال نمودند، ولی اسمعیل بن جعفر بن سلیمان که از طرف مأمون عامل بصره بود، از این فرمان سرپیچی کرد و چون گزارش کار او به مأمون رسید بی درنگ معزولش ساخت و به و به زندان انداخت. 

پاینک برای استحضار بیشتر خوانندگان سؤال و جوابی که بین حضرت رضا (ع) و مأمون رد و بدل شده نقل میکنیم : مأمون گفت : چون درجه علم و فضل و زهد و تقوی و خداشناسی تو بر من واضح و مبرهن گردیده و تو را از هر حيث به خلافت از خودم شایسته تر می دانم، لذا ما یلم که به جای من بر مسند خلافت تکیه زنی

حضرت رضا در جوابش فرمود: من به بندگی خدای عز وجل افتخار میکنم و به زهدی که در دنیا می ورزم امیدوار به رستگاری از شر دنیا میباشم و به ورع و دوری کردن از محارم و نارواها امیدوار به رسیدن به غنائم آن جهانی هستم و به فروتنی در دنیا امیدوار به سربلندی و افتخار در نزد خدای آفریدگار میباشم.

مأمون گفت : من مایلم که از مقام خلافت کناره گیری کنم و آن را به حضرتت واگذارم و اول شخصی باشم که با تو بیعت کنم.

ص111

حضرت رضا فرمود: اگر خلافت را خداوند برای تو مقرر داشته روا نیست لباسی را که به قامت تو دوخته شده از تن بدر آری و به دیگری بپوشانی و اگر خلافت از آن تو نیست چگونه میخواهی چیزی را که به تو تعلق ندارد، به دیگری ببخشی؟

مأمون گفت ولی بدان ای پسر پیغمبر که تو ناچاری این کار را قبول کنی

حضرت رضا فرمود : ولی من هیچ وقت این کار را از روی میل و رضا قبول نخواهم کرد.

مأمون آن روز دیگر جایز ندانست که بیش از این اصرار ورزد و این مطلب را به روزهای دیگر موکول کرد و با فضل و برادرش حسن بن سهل به مشورت پرداخت. آنگاه خواست تا از راه دیگری داخل شود.

چند روز بعد به حضور امام رسید و گفت : حال که از قبول مقام خلافت امتناع میورزی و نمی خواهی با تو بیعت کنم پس مقام ولیعهدی و جانشینی مرا بپذیر تا پس از من خلافت از آن تو گردد.

حضرت رضا فرمود : آن طوری که پدرم از پدران خود و آنها از امیرالمؤمنین علی علیه السلام و از رسول خدا صلی

ص112

اله عليه و آله حدیث کرده اند من قبل از تو از این دنیا خواهم رفت، در حالی که با زهر کشته شده ام و ملایک و فرشتگان آسمان و زمین به مظلومیت من گریه میکنند و در سرزمین غریب در کنار هارون الرشید مدفون خواهم شد. 

مأمون از شنیدن این بیانات به گریه افتاد و گفت : ای پسر پیغمبر، چه کسی جرأت دارد تو را بکشد و کیست که بتواند به تو بدی کند یا گزندی برساند در حالی که من زنده باشم؟ حضرت رضا فرمود در هنگام مقتضی خواهم گفت چه کسی مرا می کشد.

مأمون گفت: شاید میخواهی با این بیانات خود را سبکبار سازی تا مردم بگویند میلی به دنیا نداری و نسبت به جاه و مقام آن بی اعتنائی

حضرت فرمود: به خدائی که مرا آفریده قسم، از هنگام تولد تاکنون دروغ نگفته ام و برای دنیا از دنیا کناره جوئی نمی کنم و تظاهر به زهد نمینمایم من خوب میدانم که تو چه میخواهی و چه اراده کرده ای

مأمون گفت : بگو که چه منظوری دارم؟

حضرت فرمود : آیا به راستی مرا امان می دهی؟ منظور تو این است که به مردم و انمود کنی علی بن موسی به دنیا بی میل

ص113

نشده، بلکه دنیا به او بی میل شده نمی بینید که چگونه ولایتعهدی را به طمع خلافت قبول کرد.

 وقتی مأمون این سخنان را شنید خشمگین شد و گفت : تو همیشه حرفهایی میزنی که من از شنیدنش اکراه دارم. شاید از سطوت من ایمن شده ای به خدا قسم اگر با میل و رغبت ولا يتعهدی را پذیرفتی که چه بهتر و گرنه تو را مجبور خواهم کرد. اگر باز هم قبول نکردی، ناگزیر اقدام به کشتنت خواهم نمود.

حضرت رضا فرمود: چون خدای تعالی ما را نهی فرموده که به دست خویشتن خود را به تهلکه نیفکنیم، حال که کار بدین گونه است من با شرایطی این امر را می پذیرم.

مأمون گفت : شرایط تو کدام است؟

امام فرمود: به هیچکس ولایتی ندهم واحدی را معزول ننمایم، رسم و سنتی را نشکنم و تنها مورد مشورت باشم.

به طوری که در تواریخ مسطور است، در سنه ۲۰۱ هجری قمری مأمون حضرت رضا را به ولیعهدی خویش برگزید و او را به رضای آل محمد ملقب ساخت و از بزرگان قوم و رجال و امرای لشکر و وزراء دعوت کرد تا در روز معینی همگی با جامه های سبز در دارالخلافه حاضر شوند.

ص114

چون روز موعود فرا رسید و هر کس در محل مخصوص خود جلوس نمود مأمون که نزدیک امام نشسته بود، رو به فرزند خویش عباس کرد و گفت : اول تو برخیز و با امام بیعت کن عباس برخاست و دست پیش برد. امام نیز دست مبارک خود را بلند کرد و روی دست عباس گذاشت و بدین نحو بیعت انجام گرفت.

به دستور مأمون کیسه های پر از سکه طلا و جوایز گرانبها و لباسهای فاخر از خزانه آوردند و در حضور مبارک حضرت رضا نهادند. آنگاه شعرا برخاستند و قصایدی که در مدح ولا یتعهدی آن حضرت سروده بودند، قرائت کردند و خطبا بر بالای منابر از مناقب و محاسن حضرت رضا داد سخن دادند.

وقتی این مراسم انجام پذیرفت مأمون رو به آن حضرت نمود و گفت: حال موقع آن است که از بیانات خویش ما و مردم را مستفیض فرمائی

حضرت رضا برخاست و پس از حمد و ستایش پروردگار و درود و سلام بر پیغمبر اسلام چنین فرمود : ایها الناس ما را بر شما حقی است به واسطه پیغمبر صلی الله عليه و آله، و شما را نیز بر ما حقی است به سبب آن

ص115

سرور. وقتی شما حق خود را نسبت به ما ادا نمودید، بر ما نیز واجب است که حق خودمان را ادا کنیم.

حضرت رضا سکوت فرمود و دیگر چیزی بر این چند کلمه اضافه نکرد.

در تمام شهرهای اسلامی به دستور مأمون خلیفه به نام حضرت رضا (ع) خطبه ها خواندند و آن حضرت را به سمت ولا يتعهد رسمی به عموم معرفی کردند. 

برای مزید اطلاع خوانندگان عزیز ترجمه متن عهدنامه بین حضرت رضا و مأمون را که در «مطلع الشمس» نوشته شده ذیلا درج میکنیم.

بنام خداوند بخشنده مهربان

خداوند عزوجل دیانت اسلام را از ادیان دیگر برگزید و پیغمبرانی را برای تبلیغ آن از بین بندگانش انتخاب فرمود تا ایشان مردم را دلالت کنند و به جانب او راهنما باشند و هر پیغمبری که سبقت زمان داشت به پیغمبر بعد از خود بشارت دهد و آن که بعد می آید گذشته را تصدیق کند. بدین ترتیب معین دوره نبوت و پیامبری خدا به محمد (ص) منتهی شد

ص116

و آن پس از یک دوره فترت و فاصله شدن پیامبران و کهنگی و اندراس علم و بریدگی وحی و نزدیک شدن به قیامت بود. 

پس از آن خدا او را خاتم پیغمبران قرار داد و امر پیامبری به او خاتمه پذیرفت و آن سرور را شاهد و گواه بر تبلیغات پیغمبران پیش از او گردانید و کتاب عزیز و محکم قرآن مجید را بر او نازل فرمود که آنها را باطل کند تبلیغات قبلی را از پیش رو یا پشت سر(منظور این است که با نزول قرآن که آخرین کتاب آسمانی است، تبلیغات قبلی نسخ می شود و کتابهای بعدی باطل است.). و [قرآن] کتابی است که . در آنچه حلال و حرام نموده و بیم و امید داده و امر و نهی کرده، ابداً اندیشه و تصور باطلی در آن راه ندارد، تا اتمام حجتی رسا و تمام بر مخلوق شده باشد و تا پس از این کتاب مبارک هر کس در جهالت هلاک شده باشد از روی بینه و دلیل باشد که با وجود قرآن در جهالت و ضلالت مانده و هر کس هم که در هدایت زندگانی ابدی یافته از روی دلیل باشد و به درستی که خداشنوا و داناست.

پس پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله به موجب این کتاب محکم، پیام خدا را به مردم رسانید و مردم را در حدود

ص117

مأموریتی که از جانب خدا داشت به راه راست و راه خدا دعوت فرمود و آنان را حکمت گفت و موعظه کرد و مجادله یا رد و بدل سخن به بیانهای پسندیده و ملایم فرمود، سپس به جهاد و سختگیری و خشونت با دشمنان مأمور گردید تا این که خدا او را به نزد خود برد و برای او آنچه نزد خود بود اختیار فرمود. پس وقتی که دوره نبوت سپری شد و پیغمبری و وحی را خدا به محمد صلی الله عليه و آله و سلم ختم فرمود، آن وقت قوام دین و نظام امر مسلمین را به خلافت و مسؤولیت خلفا قرار داد و عزت خلفا و تمامیت آبرو و اهمیت ایشان را قیام به حقوق و طاعت و فرمان خدا مقرر فرمود تا این که به واسطه آن اطاعت و فرمانبرداری، اقامه واجبات و حدود الهی و شرایع اسلام و سنت انجام شود و جهاد با دشمنان اسلام به عمل آید.

بنابراین وظیفه ای که بر ذمه خلفا قرار گرفته است فرمانبرداری از خدا و کمک و رعایت ایشان در اقامه حدود و حقوق الهی است که خدا آنها را نگهبان و حافظ آن قرار داده است. دیگر بسط و نشر عدالت و رعایت حال ابن السبيل و محترم شمردن خون مسلمین و حفظ آن و اصلاح ذات البین است که به دوستی با یکدیگر جمع، و از

ص118

تفرقه و اختلاف با یکدیگر مصون و محفوظ مانند و اگر برخلاف این دستور و وظایف رفتار شود، اختلال حالت و اختلاف ملت دست میدهد و پیوند رشته مسلمین که دین آن را به هم پیوسته مختل و جامعه دین دچار اختلال میشود و اهل دین مغلوب و مقهور شده دشمنان آنها سربلندی یابند و اتفاق جمعیت آنان به تفرقه کلمه و از هم گسیختگی تبدیل شود و از آن جز ضرر و زیان دنیا و خسران و زیانکاری آخرت نتیجه نخواهند برد.

پس بر هر کس که خدا در وی شایستگی دیده و او را خلافت بر روی زمین خود داده و امین مخلوق خود کرده سزاوار است که در حدود مسؤولیت خود خویشتن را به زحمت انداخته و با آخرین درجه کوشش در راه خدا فداکاری و مجاهدت نماید تا آنچه را که رضایت حق و پیروی و اطاعت آفریدگار در آن است، اختیار کند و خود را مهیا به کارهائی سازد که با احکام خدا و مسؤولیتی که در نزد خدا دارد، موافق باشد و در آنچه خدا به دوش او گذاشته و به گردن او نهاده حکم به حق و عمل به عدل نماید، چنان که خدای تعالی به پیغمبر خود داوود چنین فرماید:

ای داوود ما تو را خلیفه در روی زمین قرار دادیم، پس

ص119

باید به مقتضای خلافت خود در میان مردم حکم به حق کنی و پیروی هوای نفس ننمائی که پیروی آن تو را از راه خدا دور و گمراه کند و به درستی آنان که گمراه میشوند از راه خدا برای آنهاست عذابی سخت زیرا روز حساب را فراموش نمودند.

خداوند سبحان در مورد مسؤولیت و بازخواست همگانی بر پیغمبر خود به طور تهدید خطاب نموده و فرماید:

قسم به پروردگار تو که تمام توده های بشر را برای رفتار و کرداری که نموده اند مؤاخذه و بازخواست خواهم کرد.

عمر بن الخطاب میگفت :

اگر یک بزغاله در کنار فرات تلف یا حیف و میل شود در حدود مسؤولیتی که نزد خدا دارم می ترسم که خدا مرا موأخذه و بازخواست کند.

در صورتی که عمر در مدینه بود و بین او تا حدود فرات فاصله بسیار بوده و سوگند به خدا که هر کس در حدود مسؤولیت فردی که دارد بین خود و خدای خود در معرض امری بزرگ و خطری سترگ قرار گرفته و او را بدان واسطه بازخواست میکنند تا چه رسد به اینکه مسؤولیت همگانی

ص120

و بازخواست عمومی مردم بر عهده او باشد. پس در این مورد و با این وظیفه سنگین لطف خدا پناهگاه و محل اعتماد و طرف توجه است که رغبت توفیق دهد و راهنمائی به چیزی کند که در آن ثبوت حجت است. چنان که رحمت و خشنودی خدا به موفقیت و رستگاری فراهم شود و بازرس ترین ملت به خود و ناصحترین آنها در میان همه و پاکیزه تر و خالصتر در دین خدا و رعایت حال بندگان از مخلوقات خدا، خلیفه ای است که در مدت روزگار او و بعد از آن، عمل به کتاب خدا و سنت رسول وی برقرار باشد و هم با تمام قوا وجد و جهدی که دارد در انتخاب ولیعهدی کوشش کند و کسی را برای این امر برگزیند و به علمیت بر آنان نصب نماید که پس از مرگ او به کتاب خدا و سنت رسول او رفتار نماید و در اندیشه و فکر آسایش و راحت مسلمین باشد و مسلمانان در سختی ها به او پناه برند و او در جمع پراکندگی امور ایشان و حفظ خون آنها سعی کند و کدورت ایشان را اصلاح نماید و به اذن خدا تفرقه و اختلاف بين آنها را امن و آرامش دهد و ایشان را از تباهی و فساد یکدیگر و اختلاف نگهداری کند و رفع کینه و کید شیطان و دسایس او را از ایشان به سبب آن ولیعهد به عمل آورد تا

ص121

این که شیطان نتواند در جامعه اسلامی اختلاف و تفرقه بیاندازد، زیرا خداوند بعد از مرتبه خلافت پایه و مقام ولا يتعهد را متمم اسلام و کمال عزت و آبرو و موجب صلاح اهل اسلام قرار داده و بر خلفای خود در توکید استوار کردن آن الهام فرموده که بعد از خود کسی را برگزینند و به ولا يتعهدى انتخاب کنند که این نعمت به وجود او عظمت یافته و پابرجا گردد و تندرستی همگانی شامل حال عموم شود و به واسطه صلاحیت و شایستگی چنین ولیعهدی خداوند مکر و کید اهل شقاق و ضدیت و نفاق فتنه جویان و میانه بهمزنان را در هم شکند.

بدین لحاظ امیرالمؤمنین از آنگاه که خلافت به وی رسیده و بدی طعم و مزه آن را چشیده و از آن روز که این بار سنگین را به دوش گرفته و از تکالیف دشوار و طاقت فرسای آن آگاه شده و بر آنچه واجب است بر کسی که عهده دار امر خلافت میشود که چه بارگرانی را از پیوستگی به اطاعت حق و مراقبت در دین به دوش دارد خبردار گردیده، همیشه در اندیشه و مطالعه و ریاضت و ناراحتی بوده و بدن خود را به زحمت و رنج انداخته و بیخوابیها کشیده و فکر دوراندیش خود را جولان داده تا در ایام خلافت خود

ص122

کارهائی کند که در آن عزت و آبروی دین و صلاح و خیر عموم مسلمین باشد و ریشه مشرکین را کنده، بساط عدل و داد را بگستراند و کتاب خدا و سنت رسول را بر پای دارد و اقامه احکام آن کند.

 بنابراین هیچ وقت به خود فراغت نداده و این رشته زحمات او را از راحت و آسایش و خوشی و آرامش بازداشته زیرا که میدانست خدای تعالی از او بازخواست کند و او را نزد خدا مسؤولیت است و از طرف دیگر خیلی دوست داشت - آنگاه که خدا را دیدار میکند - در امر دین و امور بندگان خدا مناصح و پاکدامن و خدمتگزار باشد و درباره انتخاب ولا يتعهد خود موفق به انتخابی شده باشد که رعایت حال ملت را پس از او نموده باشد و کسی را برای این امر برگزیده باشد که در فضیلت دین و دانش و پاکدامنی و پرهیز از همه برتر باشد و در مورد قیام به امر حق امیدواری به او زیادتر از دیگران بوده بتواند به حقوق الهی و امر او قیام نماید. برای رسیدن به این آرزو و مرام شب و روز به درگاه خدا راز و نیاز نموده به وسیله استخاره از خدا درخواست می نمود که در انتخاب ولایتعهدی کسی را به وی الهام کند که رضای خدا و اطاعت و فرمان حق در آن باشد و در طلب

ص123

این مقصود و جست و جوی چنین کسی همواره اعمال فکر و امعان نظر و مطالعه در افراد خانواده خود نمود تا از اولاد عبدالله بن عباس و فرزندان علی بن ابيطالب عليه السلام کسی را بیابد و از روی دانش و بصیرت در احوال آنان که نامی و مشهور بودند یا گوشه نشین و مستور، تمام مطالعات و کوشش و مساعی خود را به خرج داده، رسیدگی نمود تا اینکه احوال و روش و کردار همگی آنها را به دقت تحقیق کرد و بر خصائص هر کدام واقف شد و خوبان ایشان را از روی مشاهده و دیدار آزمایش کرد و از راه پرسش و بازرسی به احوال آنها سرمایه معنوی ایشان را به دست آورد و مکشوف داشت و نتیجه آن تحقیقات و مطالعات و استخاره با خدا و کوشش شخصی و انجام دادن امر خدا و ادای حق او درباره بندگان خدا و بلاد وی این شد که در میان دو خانواده بنی عباس و آل علی انتخاب او به علی بن موسی بن جعفر نواده علی بن ابیطالب (ع)) مقرر گردید، زیرا که فضل و علم و پاکدامنی و بی میلی خالص و بی اعتنائی او به دنیا و مسلمیت و قبولی او را در میان مردم از همه بهتر دیده و برتر و بالاتر بود و بر خود وی نیز هر آنچه همیشه شنیده و خبرهایی که به او در این باب از هر جا رسیده، آشکارا روشن

ص124

شده بود.

دید که همگی زبانها بر وجود علی بن موسى الرضا و فضیلت او متفق و سخن مردمان به تمامی درباره او جمع و متحد است و مشاهدات دل افروز او با آنچه که پیش از اینها از سابقه فضل و کمال و تقوی و نجابت و زهد و بزرگواری وی خبر گرفته از دوره کودکی تا عهد شباب و کهولت به تمامی مطابق درآمد و اخباری که پیوسته در فضایل حضرتش به ملل اسلامی میرسید و تمامی او را ستایش بالاتفاق مینمودند درست و موافق است.

بنابراین مقدمات عقد خلافت و پیمان ولایتعهدی بعد از خود را با کمال وثوق و اعتماد به انتخاب خدائی در این باب به نام نامی او بست که پس از وی خلیفه مسلمین باشد و خدا از قصد او آگاه است که این کار را برای از خود گذشتن در راه دین و به منظور صلاح اندیشی و مصلحت اسلام و مسلمین و خواستاری سلامت و پایداری برای حق و رستگاری روز رستاخیز نمود که آن روز همه مردم باید در برابر پروردگار عالم قیام نمایند و حساب پس دهند.

اکنون امیرالمؤمنین امر مینمایند که تمام فرزندان و همگی خانواده بنی عباس و خاصان او، اعم از سران سپاه و

ص125

چاکران و افرادی که در این جا دعوت شده اند، هر یک با کمال سرعت در امر بیعت پیش دستی کنند و در بیعت با حضرتش شادمان و خوشدل باشند و بدانند که این حسن انتخاب برای سربلندی اهل دین و سلامت حال مسلمین و اثبات حجت به عمل آمده است و نیز این ایثار برای اطاعت امر خدا بود که امیرالمؤمنین از فرزندان و اقربای خود چشم پوشید و او را به ولایتعهدی انتخاب نمود و چون وجود علی علیه السلام نزد امیرالمومنین پسندیده و مرضی بود، از این جهت او را به «رضا ملقب ساخت که پس از وی خلیفه مسلمین باشد.

پس شما با کمال امیدواری دستهای خود را برای بیعت با او دراز کنید و بدانید که امیرالمؤمنین این کار را برای اطاعت امر خدا و رفع مسؤولیت خود نموده و نظر او به خیر خود و شما بوده و خدا را به شکرانه حصول این نعمت سپاسگزاری نمائید که مرا بر این انتخاب ملهم و موفق گردانید و آن از کثرت حرص و اصراری بود که مرا به رشد و اصلاح شما وادار ساخت و امیدوارم که فایده این کار برای جمع، الفت و حفظ خون مردم و رفع پراکندگی و نگهبانی مرز و حدود و نیروی دین و زبونی دشمنان و پایداری امور همگانی باشد.

ص126

بنابراین شما در انجام امر خدا و اطاعت از فرمان امیرالمؤمنین از یکدیگر پیشی گیرید تا موجبات آسایش خاطرتان فراهم شود و خدای را بر آن شکر کنید که به خواست او حظ و بهره آن را خواهید دید.

 به دست خود نوشت عبدالله مأمون امیرالمؤمنین، روز دوشنبه هفتم ماه رمضان سال ۲۰۱ 

ترجمه دستخط مبارک امام على بن موسى الرضا علیه السلام که در پشت عهدنامه مأمون مرقوم فرموده اند: 

بنام خداوند بخشنده مهربان

ستایش خدایی را که هر چه اراده کند، انجام می دهد و چیزی جلو حکمش را نمیگیرد و به تأخیر نمی اندازد و قضای او را مانعی نیست و بر نمیگرداند به خیانت چشمها را و از دزدی نظرها آگاه است و از آنچه که در ضمیر کسان و اسراری که در دلها نهفته است خبر دارد.

درود بر فرستاده و رسول خدا محمد خاتم پیغمبران و آل او که پاکان و پاکیزگانند.

من که علی بن موسی الرضا بن جعفرم، میگویم امیرالمومنین که خداوند او را در کارها کمک و یاری کند و به راه خیر هدایت فرماید حق ما را که دیگران نشناخته بودند

ص127

شناخت و پیوند خویشاوندی را که قطع شده بود، دوباره به هم متصل کرد و دلهایی را که رمیده بود، دوباره آرامش و آسودگی بخشید و از دنیا رفتگان را زندگی تازه داد و بی نیازان را توانگر ساخت و در این کار رضای خدا و خشنودی پروردگار عالمیان را در نظر گرفت و فقط پاداش خود را از او خواست و به زودی خداوند شکرگزاری را پاداش نیک عطا فرماید و عاقبت نیکوکاران را بیهوده و ضایع مگرداند و او در حقیقت ولایتعهدی و امارت کبری را درباره من برقرار نمود که اگر بعد از او زنده بمانم عهده دار این امر بزرگ باشم در این صورت از این پس هر کس گرهی را که خدا امر به بستن آن نموده باز کند یا رشته ای را که خداوند پیوند و استحکام آنرا دوستتر دارد پاره کند در واقع هتک حرمت حریم خدا را نموده و حرام او را حلال گردانیده و با این کار حرمت امام را برده و پرده احترام اسلام را دریده است.

پیشینیان جد) پیشینم علی علیه السلام) گذشته را به این نحو گذراندند و بر لغزشها و صدماتی که از دیگران به آنها رسید شکیبائی نمودند و اعتراضی نکردند و این برای جلوگیری از پراکندگی امر دین و گسیخته شدن رشته کار

ص128

مسلمین بود و بس مردم منتظر فرصت بودند که از موقع استفاده کنند و چشم به راه مرد خدائی بودند که وقتی آمد، به سوی او بشتابند و در این کار پیش دستی کنند.

 اینک من خدا را بر خود گواه میگیرم که اگر مرا زمامدار امور مسلمین نمود و کار خلافت را بر من مسلم کرد، رفتار من نسبت به عموم به خصوص نسبت به بنی عباس چنین است که خونی را نریزم و هیچ حلالی را حرام و حرامی را حلال نشمارم مگر اینکه خداوند ریختن آن خون را روا و مقررات الهی آن مال را مباح نموده باشد.

 به اندازه توانائی در انتخاب اشخاص کاردان کوشش کنم و در نزد خویش به تعهداتی که با خدا نموده ام رفتار کنم و خود را در پیشگاه او مسؤول میشمارم، زیرا خداوند عز وجل فرماید:

وفا کنید به عهدی که میبندید زیرا که عهد چیزی است بازخواست شدنی و شما در حدود آن مسؤولید و اگر من چیز تازه ای بر آن مقررات افزودم، یا بدعتی در دین گذاشتم یا امری را تغییر دادم یا حکمی را تبدیل نمودم، آن وقت برای چنین تغییر و تبدیل شایسته و سزاوار مجازات و عقوبت ها خواهم بود و به پاداش و مجازات خود اعتراف

ص129

دارم و به خدا پناه میبرم از خشم و غضب او و از خدا می خواهم که توفیق طاعت عطا فرماید و با نهایت میل و رغبت به سوی او می روم که بین من و معصیت خود حائل شود و هر کار را به سلامت و عافیت عمومی برای من و همه مسلمین خاتمه دهد ولیکن جامعه به خلاف این دلالت دارند و این کار شدنی نیست و من نمی دانم که به سر من و شما چه خواهد آمد و پایان من و شما چه می شود و فرمان به دست خداست و بس خدا حکم به حق خواهد نمود و اوست بهترین جدا کننده بین حق و باطل اکنون من برای اطاعت و امتثال امر امیرالمؤمنین این تکلیف را پذیرفتم و رضای او را بر رضا و میل قلبی خود برگزیدم، امید است که خدا من و او را نگاهداری فرماید و خدای تعالی را در اینها که نوشته ام بر خود گواه میگیرم و خدا از برای گواهی من بس است.

نوشتم من به خط خود در حضور امیرالمؤمنین که خدایش پاینده بدارد و در حضور هیئت دولت او و فضل بن سهل و سهل بن فضل و يحيى بن اكثم و عبدالله بن طاهر و ثمامة بن اشرس و بشر بن معتمر و رحماد بن نعمان در ماه رمضان سال ۲۰۱ هجری قمری]

ص130

صص109-130

حوادث مرو و فتح کابل

روزی مأمون به عادت معهود از در اختصاصی که از دارالخلافه به منزل حضرت رضا (ع) باز می شد، به منزل آن حضرت آمد و نامه مفصلی در درست داشت.

پس از آن که صورت حضرت رضا را بوسید و در کنارش نشست نامه ای را که در دست داشت و در آن از فتوحات لشكريان مأمون خبر داده شده بود برای حضرت رضا قرائت نمود.

وقتی مامون از خواندن نامه فارغ شد، حضرت رضا فرمود: آیا تو از فتوحاتی که لشکریانت در سرزمین مشرکین کرده اند اظهار شادمانی میکنی؟

مأمون گفت : آیا به نظر شما این خبر موجب خرسندی نیست؟

حضرت رضا فرمود: یا امیرالمومنین در هر کاری ابتدا لازم است مصلحت امت محمد (ص) را در نظر داشته باشی و امر مسلمانان را ضایع مسازی همان گونه که کارشان را به دیگری واگذاشتی و خودت این جا نشسته ای و در مدینه اولاد مهاجر و انصار متحمل جور و ستم فراوان میشوند و فریاد رسی ندارند و عمالت که در آن شهر هستند نمی گذارند اخبار به گوش تو برسد و از بندگان خدا رفع ظلم کنی.

پس بر تو که خلیفه مسلمین هستی واجب است که از خدا بترسی و در کار آنها سهل انگاری نکنی و اگر بتوانی مرکز خلافت را دوباره به مدینه که خانه رسول خدا (ص) بوده منتقل سازی و مسلمانان را از زیر بار ظلم و تعدی نجات دهی زیرا برای این سهل انگاریها در پیشگاه خداوند مسؤولی و ز تو بازخواست خواهد شد. 

مامون از نزد حضرت رضا بیرون رفت و تصمیم گرفت که سفری به عراق کند زیرا در آن ایام عده ای از بنی عباس علم مخالفت برافراشته بر ضد مأمون قیام کرده بودند و می خواستند خلافت را از دستش بیرون آورند و این اقدامات فقط به این جهت بود که مأمون به جای اینکه یکی از بنی عباس را به ولیعهدی خود انتخاب کند حضرت رضا (ع) را که از بنی هاشم بود ولیعهد خود کرده بود. این مخالفتها به جایی رسید که با ابراهیم بن مهدی بن منصور عباسی، عم مأمون بیعت کردند. 

عباسیان این پیش آمد را از چشم فضل بن سهل می دیدند، زیرا میدانستند که ایرانیان میل داشتند امام مسلمانان از بین علویین برگزیده شود. ضمناً مأمون هم باطناً میخواست که اولاد علی بن ابیطالب به مسند خلافت تکیه زند زیرا معتقد بود که علی بن ابیطالب از هر کس شایسته تر بود که خلیفه مسلمین شود و این ایمان از اوان طفولیت بر اثر تربیت یافتن در دامان برمکیان در قلب مأمون جای گرفته بود.

ص213-215

مخاطب

جوان ، میانسال

قالب

کارگاه آموزشی ، کتاب داستان كوتاه