مطلب دوم
در ذکر ابی نواس شاعر است و مدح نمودن او حضرت رضا له را بدانکه نواس بضم نون است واسم او حسن بنهانی است که مکنی بابی نواس بوده و به همین کنیه معروف است در ریحانة الادب فرماید او از مبرزین ادباء و شعرای اواخر قرن دوم هجری است که در بدیهه گوئی و لطائف اشعار در غایت اشتهار و ردیف امرأ القيس معدود و به تصدیق جاحظ در لغت اعلم مردم بوده و اسماعیل بن نو بخت گوید کسی را ندیدم که احفظ و اوسع العلم از ابونواس باشد.
و نیز در ریحانه گوید دیوانش در هند و مصر و بیروت چاپ شده و اشعارش به ده نوع مشتمل است و همه آنها در نهایت جودت است انتهی.
محدث قمی علیه الرحمه در هدية الاحباب فرماید از برای ابونواس اشعار بسیاری است در مدح مولانا الرضا و گوید ابن ندیم در فهرست گفته است که ابی نواس پیش از قدوم مأمون از خراسان در سال دویست هجری وفات نمود و نیز در هدية الاحباب فرماید حکایت شده است که بعض اصحاب ابی نواس هنگام وفات ابي نواس به او گفت خوب است به ما وصیتی بفرمائی گفت (لا تشربوا الخمر فانها قتلتنی شراب نخورند که آن مرا هلاک کرد.
پس از آن یک ورق کاغذ گرفت و بعد از بسم الله نوشت (هذا ما اوصى به المسرف على نفسه المغتر باجله المعترف بذنوبه الحسن بن هاني. )
این وصیت نامه آن کسی است که بر نفس خود اسراف کرده و به مرگ خود مغرور شده و به گناهان خود اعتراف دارد و او حسن بن هانی است که شهادت می دهد به لا اله الا الله و به آن که محمد رسول الله ﷺ است و به این که آنچه پیغمبر خدا آورده است حق است.
و من به همین عقیده در دنیا زندگی کردم و به همین عقیده می میرم و به اینکه امید خلاصی ندارم مگر به شفاعت پیغمبر خدا و اعتراف به گناهان خود و وثوق به پروردگار خود و شیخ بهائی در کشکول فرموده است.
که ابونواس پس از مرگش در خواب دیده شد و به او گفته شد (ما فعل الله بک )خدای تعالی با تو چگونه رفتار کرد در جواب گفت غفرلی و تجاوز عنى لبيتين قلتهما قبل وفاتي.
خدای غفار مرا آمرزید و از بدیهای من گذشت به واسطه دو بیتی که پیش از مردنم گفته بودم و آن دو بیت این است.
من انا عند الله حتى اذا *** اذنبت لا يغفر لي ذنبي
العفو يرجى من بني آدم *** فكيف لا ارجوه من ربي
و در منتهی المقال در ذکر ابونواس فرموده است و اما حکایاتی چند که دلالت میکند بر مذمت ابی نواس بسیار است لکن مستند به کتاب معتبری نیست که اعتماد به آن باشد در هر حال ابونواس از محبین و اخلاص کیشان اهل بیت عصمت و از مادحین ایشان بوده انتهى ما في هدايتر الاحباب.
حقیر گوید: هر کس بیشتر احوال او را خواسته باشد به محلش رجوع کند از جمله روضات الجنات و در آن کتاب است که او را دو انگشتری بوده بر روی یکی شهادتين نقش کرده و بر دیگری این بیت نقش شده بود.
تعاظمنی ذنبي فلما قرنته *** بعفوك ربي كان عفوك اعظماً
و نیز نقل نمود که صدیق او گفته است چون ابونواس از دنیا رحلت کرد من از عذاب خدا بر او بسیار جزع کردم.
پس او را در خواب ملاقات کردم و او را به هیئت خوشی دیدم گفتم ما فعل الله بک خدا با تو چه کرد گفت مرا آمرزید به واسطه چند بینی که گفته بودم گفتم آن اشعار چیست گفت هی عند امی آنها نزد مادر من است.
پس چون بیدار شدم و صبح شد رفتم به نزد مادر او و خواب خود را به او گفتم و مطالبه اشعار را نمودم او رفت نوشته ای آورد که این اشعار به خط خود ابی نواس بود در روضات میفرماید در مصباح کفعمی چنین است که خود ابونواس در خواب گفته بود آن اشعار در زیر و ساده (بالش) من است.
پس خواب بیننده میآید نزد اهل منزل ابی نواس و قضیه خواب خود را می گوید فاخذ و ابا بکاء اهل بیت او شروع میکنند به گریه و میگویند ما از ابیات خبری نمیدانیم جز اینکه پیش از مرگش دوات و کاغذ طلبید و چیزی نوشت لکن ما مطلع بر آن نوشته نیستیم خواب بیننده گفته است که من گفتم شما به من اجازه دهید تا وارد خانه شوم.
پس مرا اذن دادند و من چون وارد خانه شدم رفتم در جای آبی نواس و بالش او را دیدم و چون آن و ساده را بلند کردم رفعه ای دیدم که در آن این ابیات بود.
يارب ان عظمت ذنوبي كثرة
فلقد علمت بان فضل (عفوک خ د) اعظم
ان كان لايد عوك الامحسن
فمن الذي يدعو ويرجو المجرم
ادعوک رب كما امرت تضرعاً
فاذا رددت يدي فمن ذا يرحم
مالی الیک شفاعة الا الذي
ارجوه من عفو واني مسلم
يا من عليه توکلی و کفایتی
اغفر لي الزلات انى اتم
بالجمله عمده غرض ما از ذکر ابی نواس ذکر اشعاری است از او درباره آقای ما حضرت رضا الله و ما چند بیت آن را که بعد از ولایتعهدی حضرت رضا گفته است در جزء اول این کتاب ذکر کردیم.
لكن تکرارش در این مقام مناسب است و آن این است که چون مأمون دنیا پرست برای امر خلافت خود حضرت رضا الله را وادار کرد به قبولی ولایتعهدی و خطبه به اسم آن حضرت خواندند و سکه به نام نامی آن سرور زدند و شعراء وقت اشعار ظریفه ای در این موضوع گفتند و به انعام و صله مأمونی نائل گشتند از آنجائی که ابی نواس در این موضوع شعری نگفته بود مورد اعتراض مأمون واقع شد.
روزی به او عتاب کرد که تو شیعی مذهب و مائل به اهل بیتی و هم شاعر زمان خودی پس به چه جهت آن حضرت را مدح نگفتی ابونواس بالبدیهه این ابیات را گفت:
قيل لي انت اشعر الناس طراً
اذ تفوهت بالكلام البديه
لك من جوهرا لقريض مديح
يثمر الدر في يدى مجتنيه
فعلى ما تركت مدح ابن موسی
والخصال اللتي تجمعن فيه
قلت لا استطيع مدح امام
كان جبريل خادماً لابيه
قصرت السن الفصاحة عنه
ولهذا القريض لا يحتويه
ابن یمین فریومدی خراسانی متوفای هشتم جمادی الاخرة ۷۶۹ چنانکه در دیوان او است مثل اینکه در ترجمه این ابیات گفته است
شعر
به بنده ابن یمین گفت دوستی که توئی
که شعر تو است که بر آسمان رسیده سرش
چرا مدیحه سرای رضا همی نشوی
که در جهان نبود کس بپاکی گهرش
بگفتمش که نیارم ستود امامی را
که جبرئیل امین بوده خادم پدرش
بالجمله مأمون از شنیدن این اشعار اظهار خوشحالی کرد (فدعا بحقة لؤلؤ فحشافاه لؤلؤاً).
پس امر کرد تا حقه لؤلؤ مروارید را آوردند آنگاه دهان ابی نواس را پر از مروارید کرد.
چنانکه در کتاب شریف بشارة المصطفى (۱) 1 . تأليف شيخ جليل عماد الدين ابو جعفر محمد بن ابو القاسم طبری آملی است و آن جناب از بزرگان اهل حدیث و از علمای سده ششم و از تلامیذ ابو علی بن شیخ طوسی است و بحمد الله این کتاب شریف در نجف سنه ۱۳۶۸ به چاپ رسیده و در نزد حقیر هم موجود است.) است در ص ۹۷ و در روایت عیون است که چون مأمون ابیات ابی نواس را شنید گفت احسنت و بعد از تحسین آن مقداری که به تمام شعرا صله داده بود به همان مقدار به ابی نواس عطا کرد و لا یخفی که اگر در بعض کلمات ابیات اختلاف است به واسطه این است که در جزء اول ص ۶۴ از عیون نقل کردیم و در اینجا از کتاب شریف بشارة المصطفى و در این کتاب بعد از ذکر پر کردن مأمون دهان ابی نواس را از مروارید فرماید مأمون با علی بن هامان نیز چنین کرد یعنی دهانش را پر از مرواید نمود.
آن وقتی که حضرت رضا الله روی مسند جلوس فرموده بود مأمون به علی بن هامان گفت درباره علی بن موسی و اهل بیت چه میگوئی گفت چه بگویم (فی طينة عجنت بماء الحيوان وغرس غرس (غرسة ظ) بماء الوحى و الرسالة هل ينفح منها الا
رائحة التق و عنبر الهدى.
فوراً مأمون امر کرد دهانش را پر از مروارید کردند.
و در عیون نقل نموده است که روزی ابونواس از خانه خود بیرون آمد چشمش از دور به شخصی که سوار مرکبی بود افتاد لكن روی او را ندید از این جهت که او را نشناخت پرسید این سواره کیست گفتند علی بن موسى الرضا الله است بالبدیهه گفت.
اذا ابصر تك العين من بعد غاية
و عارص فيك الشك اثبتك القلب
ولو ان قوماً الموك لقــادهم
نسیمک حتی يستدل بك الركب
جعلتك لي حبا ابا هی بک الوری
و ما خاب من امسى و انت له حسب(2) ۲ - حقیر گوید ابو نواس در این ابیات عاشقانه گویا با امام (عع) سخن می گوید حاصلش این است که ای علی بن موسی هر گاه از دور چشم من حضرتت را می بیند آن وقت در شناختن تو چشم من شک میکند لکن قلب من به خوبی حضرتت را می شناسد و آن کسانی که قصد تشرف خدمتت را داشته باشند و بخواهند به سوی حضرتت راه پیدا نمایند نسیم و عطر و بوی خوش وجود مقدست ایشان را به جانب جنابت راهنمائی مینمایند و من به واسطه دوستی به جنابت بر همه مردم مباهات مینمایم و نا امیدی نیست برای کسی که امیدش به تو باشد و شب کند در حالتی که تکیه گاهش تو باشی )
دفعه دیگر که ابی نواس چند بیت درباره خاندان عصمت و طهارت گفته بود و در محضر مبارک امام رضا برای آن سرور خوانده است و آن بزرگوار پسندیده و تمجید فرموده است این است که در عیون در باب چهلم نقل نموده است که محمد بن یحیی فارسی گفته است روزی ابی نواس حضرت ابو الحسن علی بن موسى الرضا الله را در بین راه ملاقات کرد در وقتی که آن حضرت از مجلس مأمون بیرون آمده و سوار بر استر خود بود.
در کتاب بشارة المصطفى گوید که كان الرضا اشبه الناس برسول الله ﷺ و كل من رأى رسول في المنام رآه في صورته یعنی امام رضا شبیه ترین مردم بود به جدش پیغمبر خدا و هر کس پیغمبر را در خواب زیارت میکرد به صورت آن حضرت میدید.
بالجمله ابی نواس نزدیک رفت و خود را به آن حضرت رسانید و سلام داد و عرض کرد یا بن رسول الله قد قلت لك ابياتا من درباره حضرتت چند بیتی گفته ام و دوست دارم آن اشعار را از من بشنوی.
قال (هات) فرمود: بیاور (بخوان) پس شروع کرد به خواندن این ابیات
مطهرون نقيات ثيابهم *** تجرى الصلوة عليهم اينما ذكروا
پاک مردان و پاک دامنانند آل) (پیغمبر) هرگاه نامی از آنان برده شود درود بر ایشان فرستاده میشود به عبارت اخرى آل عصمت کسانی باشند که هر جا یادی از ایشان بشود باران صلوات بر ایشان میبارد.
من لم يكن علويا حين تنسبه *** فماله من قديم الدهر مفتخر
هر کس علوی نباشد نسبتش به سوی علی اله داده نشود هیچ گـ گاه برای او افتخاری نیست.
فالله لما بدى خلقا فاتقنه *** صفا کم و اصطفا كم ايها البشر
پروردگار عالم چون به قدرت کامله خود اشیاء را از عالم نیستی به عرصه وجود آورد و خلق نمود مخلوق خود را در کمال استحکام ایجاد فرموده است لکن شما آل عصمت را از میان تمام خلق برگزیده و انتخاب کرده با اینکه شما بشر هستید.
فانتم الملاء الا على و عندكم *** علم الكتاب و ما جائت به السور
پس شما مردم بلند مرتبه ای میباشید و یا میخواهد بگوید مراد از ملاء اعلی شما خانواده میباشید و در نزد شما است دانش و علم قرآن و آنچه در سوره های آن است.
بالجمله چون ابونواس این اشعار را خواند امام رضا فرمود قد جئتنا بابیات ما سبقک بها احد اشعاری گفته ای که پیش از تو کسی چنین نگفته است.
على مشكين نجفي ساكن قم در کتاب ستاره های دانش ص ۶۱ این اشعار ابی نواس را ذکر کرده و آنگاه از نفائس نقل نموده که چون ابونواس ابیات را خواند حضرت رضا صلوات الله علیه رقعه ای بیرون آورد که این اشعار در آن نوشته بود و به ابی نواس داد ابی نواس تا نگاه کرد به آن رفعه به آقا عرض کرد مولای من به خدا قسم غیر از من کسی این اشعار را نگفته و کسی هم قبل از این ساعت مطلع نشده امام فرمود راست میگوئی لکن من در جفر جامعه دیدم که تو مرا به این ابیات مدح میکنی.
آنگاه به غلام خود فرمود ای غلام آیا چیزی از نفقه ما همراه داری عرضه داشت بلی سیصد دینار نزد من موجود است فرمود همه آنها را به ابی نواس بده هر دیناری معادل طلای مسکوک هجده نخود ایرانی است بعد از آن باز به غلام خود فرمود که شاید سیصد دینار را قلیل بشمارد يا غلام سق اليه البغلة اي غلام استر را هم به او عطا کن.
حقیر گوید فهمیده میشود آن بزرگوار پیاده شده و استر را به ابونواس بخشیده و خود پای پیاده به منزل تشریف برده است یا سیدی یا ابا الحسن جانم به فدایت (عادتكم الاحسان و سجيتكم الكرم امیدواریم عطا و بخشش و لطف و عنایت خود را از ما دوستان دریغ نفرمائی و این حقیر فقیر سرا پا تقصیر را نیز از نظر مبارک نیاندازی
السلام علیک و علی جدک رسول الله وعلى جدتك فاطمة الزهراء و على عمک الحسن المجتبى و على ابائک السبعة و ابنائك الاربعة ورحمة الله وبركاته.
و حقیر گوید در منتخب الاشعار ص ۱۳۶ این دو بیت را در فضیلت فقر از ابی نواس نقل کرده ام.
من شرف الفقر و من فضله
على الغني لوصح منك النظر
انک تعصى لتنال الغني
و لست تعصی الله کی تفتقر
و مرحوم حاج ملا باقر تهرانی در جنة النعيم ص ۲۵۹ از ابونواس نقل کرده این دو بیت را
انا مولى لامام حبه فرض علينا
و اوالی و لديه حسنا ثم حسينا
فهم عترة شخص جاء مبعوثاً الينا
جبل فجرت منه اثنتا عشرة عينا
و ما اینک خاتمه میدهیم احوال ابی نواس را به چند بیتی در مصیبت حضرت ابی عبد الله الحسين الله و اهل بیت آن حضرت و هر چند در دیوان او که در مصر چاپ شده نیافتیم لکن میرزا محمد ملک الکتاب اشعاری از ابونواس جمع کرده و در بمبئی چاپ نموده به نام حديقة الايناس فى اشعار ابی نواس و در آنجا این چند بیت را از او ذکر کرده و ما به یاد حضرت سید الشهداء آنها را در اینجا ذکر می نمائیم و آنها این است.
ايا شيعة المختار نو حو المصرع
الشهيد و بالدمع الغزير فجودوا
و آل رسول الله يشهرن بالملا
و آل ابن هند في الخدور قعود
برزن النساء الها شميات حسرا
عليهن من نسج التكول برود
نوادب يخد شن الوجوه تفجعاً
و تلطم بالا يدى لهن خدود
و راس الامام السبط في راس ذابل
طويل على راس السنان يميد
و ینکته بالخيزران شماتة
به و سرو را کافر و عنيد