کرامات رضویه - معجزات امام هشتم جلد دوم  ( صص 255-251 ) شماره‌ی 6387

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره علمی و فرهنگی امام > ارتباط و اهميت دادن به شاعران (رسانه آن عصر) > آثار هديه امام رضا عليه السالم به دعبل

خلاصه

لذا چون به وطن آمد و شیعیان آنجا از دنانیر رضویه مطلع شدند نزد دعبل آمدند و هر دیناری را به صد درهم خریدند و برای دعبل ده هزار درهم فراهم شد آن وقت دعبل فهمید سر فرمایش حضرت رضا را که فرموده بود زود باشد که به این صد دینار احتیاج پیدا میکنی و مقارن این حال دعبل جاریه ای داشت که او را بسیار دوست میداشت و علاقمند به او بود آن جاریه دچار درد چشم عظیمی شد.پس دعبل اطباء را حاضر ساخت برای معالجه و چون طبیبان به چشمهای او نگاه کردند گفتند اما چشم راستش معیوب است و علاج ناپذیر نیست و ما از معالجه عاجزیم و اما چشم چپ را به معالجه میپردازیم تا چه شود و امیدواریم خوب شود دعبل از این جهت بسیار غمناک گردید.ناگاه یادش آمد از آن پارچه جامه حضرت رضا الله لذا آن پارچه را آورد اولا بر چشمهای جاریه مالید ثانیا همان پارچه را به روی چشمان او بست تا صبح و چون صبح پارچه را برداشت دید هر دو چشم آن جاریه به برکت جامه تن مبارک حضرت رضا الله بی عیب و صحیح و سالم است.

متن

عنوان ششم

پس از اینکه دعبل و اهل قافله از چنگ دزدان به برکت پیراهن حضرت رضا نجات یافتند و رو به راه گذاشتند چنانکه در عیون است جناب دعبل وارد قم شد.

اهالی قم از ورود او به قم و قضیه قصيده تائيه او و خواندن در محضر مبارک حضرت رضا با خبر شدند از دعبل خواهش و استدعا نمودند که قصیده ای که برای امام هشتم خوانده ای برای ما بخوان دعبل خواهش ایشان را قبول کرد و گفت تا همه مردم در مسجد جامع جمع شدند.

پس بر منبر رفت و قصیده را خواند و اهالی قم مال بسیار و خلعت فراوان به او عطا کردند و بعد از آن فهمیدند که حضرت ابی الحسن الرضا الله پیراهن خزی به دعبل مرحمت فرموده است.

لذا از او استدعا کردند که آن جامه را به هزار دینار به ایشان بفروشد دعبل قبول نکرد مردم چون امتناع دعبل را یافتند گفتند پاره ای از آنرا به هزار دینار به ما بفروش و به ما واگذار کن باز دعبل قبول نکرد و از قم حرکت کرد و رو به راه گذاشت.

چون مقداری از شهر خارج شد جمعی از جوانان قم خود را به او رسانیده و آن جامه را به زور و جبر از او گرفتند.

حقیر گوید هر چند این عمل جوانان قم بیجا و حرام و خلاف دستور شرع انور بوده لکن ایشان از راه نادانی یا غرور جوانی زبان حال یا مقالشان ظاهراً این بوده ما جوانان که ارادتمند به حضرت رضا میباشیم رضا نمی شویم که تن پوش امام ما را تو یک نفری داشته باشی و چون تو به هزار اشرفی حاضر نشدی بفروشی ما به زور از تو میگیریم.

بالجمله دعبل چون چنین پیش آمدی شد به قم مراجعت کرد برای گرفتن پیراهن و به اکابر قم شکایت کرد پیرمردان و بزرگان قم هر قدر به جوانها امر کردند که آن جامه را رد کنید قبول نکردند و به دعبل گفتند ما دیگر این جامه را به تو نخواهیم داد جز اینکه هزار دینار قیمت آنرا میدهیم دعبل اگر چه رضا نمی شد لکن چون از رد کردن جامه مأیوس گردید حاضر شد که یک پاره ای از آن را به او بدهند جوانان به این امر خوشحال شدند.

پس قطعه ای از آن را با هزار دینار به او دادند و دعبل از قم حرکت کرد و رو به وطن نهاد و چون به محل خود رسید خبر دار شد که دزدان تمام اسباب زندگانی خانه او را برده اند.

و چون هنگام مفارقتش حضرت رضا الله صد دینار رضویه به او عطا نموده بود و فرموده بود قبول کن و نگاه دار که به آن محتاج خواهی شد.

لذا چون به وطن آمد و شیعیان آنجا از دنانیر رضویه مطلع شدند نزد دعبل آمدند و هر دیناری را به صد درهم خریدند و برای دعبل ده هزار درهم فراهم شد آن وقت دعبل فهمید سر فرمایش حضرت رضا را که فرموده بود زود باشد که به این صد دینار احتیاج پیدا میکنی و مقارن این حال دعبل جاریه ای داشت که او را بسیار دوست میداشت و علاقمند به او بود آن جاریه دچار درد چشم عظیمی شد.

پس دعبل اطباء را حاضر ساخت برای معالجه و چون طبیبان به چشمهای او نگاه کردند گفتند اما چشم راستش معیوب است و علاج ناپذیر نیست و ما از معالجه عاجزیم و اما چشم چپ را به معالجه میپردازیم تا چه شود و امیدواریم خوب شود دعبل از این جهت بسیار غمناک گردید.

ناگاه یادش آمد از آن پارچه جامه حضرت رضا الله لذا آن پارچه را آورد اولا بر چشمهای جاریه مالید ثانیا همان پارچه را به روی چشمان او بست تا صبح و چون صبح پارچه را برداشت دید هر دو چشم آن جاریه به برکت جامه تن مبارک حضرت رضا الله بی عیب و صحیح و سالم است.

حقیر گوید بر اهل دانش و با ایمان پوشیده نیست که وجود مقدس هر یک از محمد و آل طاهرینش رحمت و نعمت برای مؤمن بوده و می باشد و اما برای مخالف و دشمن نقمت و ضرر و خسران بوده و میباشد.

چنانکه قرآن مجید نیز چنین است شفاء و رحمت است برای مؤمنین و ضرر و خسران است برای غیر مؤمن چنانکه خود خدای تعالی فرموده است و ننزل من القرآن ما هو شفاء ورحمة للمؤمنين و لا يزيد الظالمين الا خساراً همچنین اشیائی که تخصص به ایشان پیدا کرده با کند همین حال را دارد به این معنی که هرگاه دوست با اعتقاد کامل و علاقه مندی و خلوص نیت به آن اشیاء تبرک بجوید و طلب شفا کند البته به مراد خود میرسد بر عکس برای دشمن و مخالف درد و مرض و ضرر خواهد بود.

مانند تربت حسین الله پس قطعه ای از پیراهن حضرت رضا ها با عقیده به آن حضرت و خلوص نیت، شفاء درد خواهد بود. اما پیراهن جدش حسین برای دشمن درد و مرض و عذاب شد چنانکه سید بن طاوس عليه الرحمه در لهوف نقل نموده که روز عاشورا پس از شهادت آن مظلوم دشمنان با آن قساوت قلبی که داشتند به قتلگاه رو آوردند برای بردن اسلحه و جامه های بدن مجروح آن بزرگوار فاخذ قمیصه اسحاق بن حوية الحضر مي فلبسه فصارا برص و امتعط شعره )

یعنی پیراهن عزیز فاطمه را ملعونی به نام اسحق بن حویه برد و چون بر بدن نارسای نحسش پوشید به اعجاز آن حضرت به مرض برص یعنی پیسی مبتلا شد به قسمی که تمام موهای بدن آن بدبخت ریخت.

آنگاه سید بن طاوس فرماید روایت شده است که در پیراهن آن حضرت بیش از صد و ده اثر نیزه و تیر و شمشیر بوده و سراویل آن حضرت را که نام لباسی است. بحر بن كعب برد و آن ملعون شل شد از هر دو پا و زمین گیر گردید و عمامه آن مظلوم را اخنس بن مرثد برد و به قولی جابر بن یزید برد و بر سر پیچید و بر اثر آن عقل او زائل و دیوانه شد و نعلین آن شهید را اسود بن خالد برد.

و مصیبت بزرگتر این بود که انگشتری آن حضرت را بحدل بن سلیم کلبی برد اما به چه کیفیت به نحوی برد که دلهای دوستان از گفتن و شنیدنش کباب می شود خدا عذابش را زیاد کند ای وای انگشتری را با انگشت برد که جودی خراسانی گفته است:

بهر انگشتری انگشت تو از بند بریدند *** به که نالم ستم فرقه بیشرم و حیا را

و دیگری گفته :

دیو نگذاشت نه انگشت و نه انگشتریت *** ای که خاتم تو در انگشت سلیمان داری  

مرحوم سید نقل کرده است چون مختار آن لعین را دستگیر کرد امر کرد هر دو دست و هر دو پای او را جدا کردند و همچنان او را وا گذاشته تا در خون خود غلطید و به جهنم واصل گردید.

الا لعنة الله على القوم الظالمين

مخاطب

جوان ، میانسال

قالب

کارگاه آموزشی ، کتاب داستان كوتاه