نماز عید فطر
چس از آنکه در رمضان سال مأمون - حضرت رضا الله را به ولیعهدی برگزید. چون عید فطر پیش آمد مأمون از حضرت رضا اله خواست تا نماز عید فطر را برگزار نماید . حضرت پیغام داد که مرا از خواندن نماز معذور دار مأمون گفت جز این نیست که میخواهم دلهای مردم در ولیعهدی شما مطمئن و محکم شود و هم بدین وسیله فضل و برتری شما را بشناسند و چون چندین پیغام بین آن حضرت و مأمون مبادله شد حضرت به مأمون فرمودند اگر مرا از این کار معذور داری خوش تر دارم و( در برخی کتب نماز عید فطر حضرت را در رمضان سال ۱۹۷ نوشته اند.)
اگر معذور نداری من چون رسول خدا و علی بن ابی طالب به نماز خواهم آمد و مأمون حضرت را مخیر گذارد و به سرلشگران و پرده داران و دیگر مردمان دستور داد که بامداد فردا برای نماز به در خانه امام روند.
همه سرلشگران و سربازان سوار بر مرکب به انتظار بیرون خانه حضرت ایستاده بودند و مردم از زن و مرد و کودک چشم به راه حضرت بودند چون آفتاب بر آمد حضرت الغسل نموده و جامه خویش بپوشید، عمامه سفیدی از کتان به سر بست که یک سر آن را بر سینه و سر دیگر را در شانه انداخت و کمی عطر زد آنگاه عصایی مخصوص به دست گرفت و به همراهان و موالیان خود فرمود: شما نیز چنین کنید که من کرده ام. سپس پای برهنه در حالیکه زیر جامه خود را تا نصف ساق پا بالازده بود و دامن لباسهای دیگر را بر کمر بسته بود به راه افتاد. پس از اندکی راه سر بر آسمان نموده و تکبیر بگفت و همراهان و موالیان او نیز تکبیر گویان به راه افتادند سرداران و سربازان که حضرت را با آن احوال و رفتار دیدند جملگی از مرکب خود به زیر آمدند و چنان با شوق کفش و نعلین خود بدر می کردند که با چاقوئی بند آن را بریده تا هر چه زودتر پا برهنه شوند و صدای تکبیر آنچنان بلند می شد که گوئی آسمان و در و دیوار با او تکبیر میگویند مردم که حضرت رضا الله را با آن حال و هیبت دیدند و صدای تکبیر را شنیدند چنان صدا به گریه بلند کردند که شهر مرو به لرزه در آمد.
خبر به مأمون آوردند و فضل بن سهل ذوالریاستین گفت: ای امیرالمؤمنین، اگر علی بن موسی الرضا با این هیبت و حال به مصلی رسد مردم شیفته او خواهند شد و ممکن است مردم بر ما بشورند و آشوبی بر آید پس مأمون کس فرستاد و به حضرت پیام داد که ما شما را به زحمت انداختیم و بر جان شما بیم داریم و حضرت را از ادامه راه باز داشت و کار نماز عید در آن روز پراکنده شد (۳۰).( يحتمل آنكه فضل بن سهل بیم داشت که چون ولایت عهدی حضرت در بین سران کشوری و لشکری قوام و قوت باید حضرت ستم و قدرت وی را تحمل نکرده اقدام بر محدود نمودن با تغییر دادن وی خواهند فرمود بنابراین از همان آغاز سعی بر مشوش نمودن ذهن مأمون و شکستن حضرت نمود زیرا در تاریخ چنین مفهوم است که حضرت را قصد شورشی بر مأمون نبود.)
مأمون فرماندار و والی مدینه احمد بن محمد بن سعید را گفت تا در آن شهر بر بالای منبر رسول خدا خطبه بخواند و در خواندن و دعوت مردم به سوی آن حضرت گفت: ولیعهد مسلمانان شد: علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی علیه السلام و آنان شش تن پدران آن حضرت هستند پدرانی که بهترین کسان هستند و نیز روایت است که چون حضرت رضا الله در روز ولایت عهدی با آن لباسهای فاخر نشسته بودند سخنوران و شاعران در حضور حضرت سخن سرائی کرده و اشعار سرودند و پرچم ها بر سر حضرت به اهتراز در آمد یکی از نزدیکان حضرت رضا الله که خیلی خوشحال و مسرور بود حضرت آهسته به او گفت به آنچه میبینی خرسند مباش که این کار سر نخواهد گرفت.
از جمله شاعرانی که در آن روز بر حضرت رضا ال وارد شد دعبل خزائی شاعر اهل بیت بود که اشعاری را خواند. در روایتی از کتاب عیون اخبار الرضا و مسند الامام الرضا که دلالت بر بزرگی و شوکت امام دارد چنین آمده است در معیت امام ابر مأمون وارد شدم مجلس مملو از جمعیت بود محمد بن جعفر (عموی حضرت رضا ا را گروهی از هاشمیان احاطه کرده بودند و فرماندهان نیز حضور داشتند به مجرد ورود امام ال مامون از جا برخواست محمد بن جعفر و تمام افراد بنی هاشم هم بپا خواستند تا امام همه را اذان نشستن داد آنگاه ساعتی گذشت و مأمون همچنان غرق توجه به امام بود (۳۱) بود (۳۱)