نماز عید
شیخ مفید، در الارشاد می نویسد: علی بن ابراهیم از یاسر خادم و ریان بن صلت نقل می کند که گفتند پس از مراسم بیعت که در روز پنجم رمضان سال ۲۰۱ هـ. ق رخ داد، چون عید فطر فرا رسید، مأمون کسی را به نزد امام رضا الله فرستاد و درخواست کرد تا سوار بر مرکب شود و با مردم برای خواندن نماز عید و ایراد خطبه بیرون رود.
امام الله پیغام داد تو خود از شروطی که در پذیرفتن ولیعهدی من است به خوبی آگاهی بنابراین مرا از نماز خواندن با مردم معذور بدار.
مأمون پاسخ داد تنها قصد من از این کار آن است که دلهای مردم در ولایتعهدی شما مطمئن و استوار شود و نیز از این راه فضل و برتری شما را بشناسند و پیوسته رسولانی در این خصوص میان امام و مأمون رفت و آمد می کردند.
چون مأمون نسبت به خواست خود پافشاری نمود آن حضرت پیغام داد: اگر مرا از این کار معذور داری خشنودتر میشوم اما چنانچه اصرار داری آن گونه به نماز می روم که پیامبر اکرم و امیرالمؤمنین الله برای نماز عید بیرون می آمدند.
مأمون پاسخ داد هرگونه که میخواهی بیرون آی و به امیران و درباریان فرمان داد که بامداد بر در خانه امام رضاء حاضر باشند.
یاسر خادم میگوید مردم برای دیدن امام الله بر سر راهها و بر روی بام ها نشسته بودند، و زنان و کودکان نیز همگی بیرون آمده و چشم به راه آمدن آن حضرت بودند.
تمامی امیران و سربازان نیز سوار بر مرکبهای خود بر در خانه امام ها ایستاده بودند، تا آنکه آفتاب سر زد. آنگاه امام ها پس از آنکه غسل نمود لباس بر تن کرد، خود را معطر ساخت و عمامه سفیدی از کتان بر سر بست که یک طرف آن را به سینه و طرف دیگرش را میان دو شانه اش انداخته بود. سپس عصایی به دست گرفت و به همراهان خود فرمود: شما آن کنید که من انجام میدهم
در این هنگام امام الله پاها را برهنه کرد و شلوار را تا نیمه ساق بالا کشید و آستین ها را بالا زد و در حالی که همراهان پیشاپیش او در حرکت بودند به نزدیک در خانه رسید. پس آنگاه ایستاد و سر به سوی آسمان برداشت و تکبیر الله اکبر) گفت همراهان نیز تکبیر گفتند. امام ما به حرکت خود ادامه داد تا به در خانه رسید فرماندهان و سپاهیان با دیدن امام با چنان هیبت و هیأتی همگی خود را از مرکب به زیر افکندند و هر کس که چاقویی در دست داشت بندهای چکمه و نعلین خود را پاره کرد و پای برهنه آماده حرکت شدند. حضرت در آستانه در تکبیر الله اکبر) گفت و مردم نیز با او تکبیر گفتند آن چنان که گویی آسمان و در و دیوار با او تکبیر میگفتند مردم که امام رضا را به آن حال دیدند و صدای تکبیرش را شنیدند چنان گریستند که گویی شهر مرو به لرزه افتاده است. امام در هر گامی که بر می داشت سه تکبیر میگفت. این صحنه با شکوه و ملکوتی جاسوسان مأمون را به وحشت افکند و گزارش آن را به سرعت به مأمون رساندند.
مأمون دگرگونی اوضاع را با فضل بن سهل در میان گذاشت. او گفت: ای امیرالمؤمنین چنانچه علی بن موسی الرضا با چنین هیبتی به مصلی برود مردم شیفته او خواهند شد و این واقعه می تواند جان همه ما را به خطر افکند بنابراین مصلحت آن است که مأموری به سوی او امام رضا ) فرستاده شود تا وی را باز گرداند.
سپس مأمون برای آن حضرت چنین پیغام داد ما شما را به رنج و زحمت افکندیم، اینک دوست نداریم که بیش از این دچار زحمت شوید، کرم فرمایید و باز گردید و نماز را همان امام جماعت سابق اقامه خواهد کرد. ( الارشاد، ج ۲، ص ۲۵۷ )
امام رضا بی درنگ کفش خویش را بر پای کرد و سوار بر مرکب شد و بازگشت.(اصول کافی، ج ۱، صص ۲۹۰ - ۴۸۹) مردم با دیدن چنین حرکتی دچار پراکندگی شدند
پاره ای از راویان بر این باورند که این عید عید قربان بوده است زیرا امام ها در تکبیرهای خود چنین گفته است: الله أكبر الله أكبر، الله أكبر، الله أكبر عَلَى مَا هَدَانَا اللَّهُ أَكْبَرُ عَلَى ما رَزَقْنَا مِن بَهِيمة الأنعام - خدا بزرگتر است بر آن چه به ما روزی داده از چهار پایان بی زبان وَالحَمدُ لِلَّهِ عَلَى مَا أَبلانا. (سیره چهارده معصوم، ص ۷۲۶)
امام رضا در این حرکت نمادین خود توانست بار دیگر شکوه و عظمت دیرینه نماز عید را که بیش از یک قرن تحت سلطه حاکمان وقت جهت پیشبرد امیال شخصی خود اقامه می شد، احیاء کند و آن را از مظاهر فریب و پیرایه های دروغین که از سوی خلفای جور به آن افزوده شده بود، پاک سازد تا بر همگان روشن گردد نمازی را که حاکمان برای بسط قدرت و نمایش هیبت و عظمت خویش قرار داده اند با نمازی که پیامبر اکرم ا و امام على عليه اقامه کرده اند تفاوت فاحشی دارد.
بی شک این روش پیامبرگونه امام دعوت آشکاری بود از امت اسلام، تا دستگاهی را که مستبدانه و خودسرانه بر مقدرات آنها حکومت میکند بشناسند و ارزیابی کنند و نیز اشاره ای بود به نادرستی و بطلان اعمال حاکمان زور و بالاخره بیان واقعی از احکام اسلامی
از اینجاست که میبینیم فضل بن سهل نزد مأمون می شتابد و او را از دشواری اوضاع باخبر و بر حذر می دارد و او را بیم میدهد که اگر امام الله را همین حالا از راه باز نگرداند مردم شیفته و دلباخته او میشوند و بر ضد حکومت شورش خواهند کرد، و مأمون نیز به توصیه فضل عمل میکند و از امام با میخواهد که به خانه اش باز گردد.