امام رضا الله در عصر خلافت امین
پس از مرگ هارون امین به جای او بر کرسی خلافت نشست. او که از سواد و تجربه کشورداری بهره ای نداشت امور مملکت را به دیگران واگذار کرد و خود اوقات را به عیاشی و هوسبازی می گذراند.
از سویی دیگر با برادرش مأمون نیز ناسازگاری کرد و به جای او پسرش موسی را ولیعهد خود قرار داد و او نیز در خراسان دم از خلافت زد و سرانجام بین آنها جنگی سخت در گرفت و امین شکست خورد و کشته شد و مأمون به عنوان خلیفه بدون رقیب بر مسند نشست.
این تزلزل و اضطراب و سرانجام جنگ خونین باعث شد که امین و دستگاه حکومت او از توجه به سوی امام رضاء الله و پیگیری امر او بازماند. از این رو می توانیم این دوره را در زندگانی امام الله دوران آرامش بنامیم زیرا شرایطی فراهم شد تا آن حضرت بتواند به رسالت خویش در نشر مبادی صحیح اسلامی بپردازد. (تحلیلی از زندگانی امام رضا، صص ۹۶-۹۵)
(48)
دوران محمد امین
پس از مرگ هارون الرشید ابوموسی محمد امین فرزند و ولیعهد هارون که در آن هنگام در بغداد به سر می برد به خلافت رسید مادر امین ام جعفر زبیده دختر جعفر بن ابی جعفر منصور و بزرگ زنهای بنی عباس بوده است.
زبیده در انجام کارهای عام المنفعه کوشا بود و از سویی دیگر نیز در اسراف و تبذیر و برگزاری مجالس طرب شهرت داشت که در بحث خلفای معاصر امام کاظم ، پیشتر از آن سخن رفت.
اما امین شخصیتی بود بولهوس و از نزدیکی با زنان خودداری کرده و با خواجگان خود را سرگرم می نمود. عده ای را به عنوان مأمور برای یافتن بولهوسان به سراسر کشور گسیل بود. همه مردم حتی وزراء و خانواده اش را نیز خوار می شمرد. (تاريخ الخلفاء ص ۲۰۱.)
وی بد سیرت سست رأی و خون آشام بود. از تمایلات خودش پیروی می کرد و کار خویش را مهمل میگذاشت و در امور بسیار مهم پیوسته بر دیگری تکیه داشت. (زندگی سیاسی هشتمین امام به نقل از التنبيه والاشراف، ص ۳۰۲)
او امور مملکت را به فضل بن ربیع سپرد و خود را به طور جدی سرگرم جستجوی بازیگران و پرداختن به پسران کم سن و سال و رقص زنان کرده بود. (تاريخ الخلفاء، ص ۱۳۴.)
در زمان حکومت ،امین جنگ ،تیره بختی چپاول و غارت بر مردم سراسر کشور را فرا گرفته بود. امین از علم و دانش بیزاری میجست و نسبت به علماء کراهت داشت. او از سواد بی بهره بود، نه می توانست بخواند و نه بنویسد. (السلوك لمعرفة دول الملوك، مقریزی، ج ۱، ص ۱۶)
او نه تنها از عقل سلیم بهره ای نداشت بلکه تجربه ای نیز کسب نکرده بود. کارهای زشت برای او آسان بود، از هوای نفس پیروی می کرد و به عواقب آن نمی نگریست. او از بخیل ترین افراد بر طعام بود و باکی نداشت که کجا می نشیند و با چه کسی می آشامد. (عبون التواريخ، ج ۳، ص ۲۱۲)
فخری میگوید من درباره امین چیزی که سیره او را نیکو کند نیافتم که قابل ذکر باشد. (الآداب السلطانية، ص ۲۱۲)
امین از مأمون شش ماه کوچکتر بود اما هارون به خاطر موقعیت زبیده (مادر امین)، او را زمان خلافت خویش به ولایتعهدی و مأمون را به جانشینی او و قاسم را نیز جانشین مأمون انتخاب کرده بود و هر یک را والی بخشی از حکومت خویش نمود.
پس از مرگ هارون اطرافیان امین و مأمون هر یک به طمع جاه و مقام و موقعیت خویش سعی نمودند تا آن دو برادر را در مقابل هم قرار داده تحریک کنند و علیه یکدیگر بشو رانند. فضل بن ربیع که سکان دار امور حکومتی امین بود سپاهیان را به مخالفت با مأمون و نقض قرار و میثاق با وی وادار کرد و آنها را به همراه خویش روانه بغداد ساخت تا موقعیت امین را تحکیم کند و با تشدید بحران اختلاف میان آن دو برادر را شدت بخشد.
او امین را تشویق نمود تا پیمان ولایتعهدی مأمون را نقض کند و فرزند خود موسی را بدین مقام برگزیند زیرا او می هراسید که هر آینه مأمون به خلافت برسد و او را به خاطر نقض پیمان سپاهیان و جدا شدن آنها از مأمون به قتل برساند. (تاریخ ابن اثیر، ج ۵، ص ۱۳۸)
از سوی دیگر فضل بن سهل مرد بزرگ خراسانی که مأمون زمام امور حکومت خود را به دست او سپرده بود با استفاده از تمام وسایل هوشیارانه و زیرکانه می کوشید تا پایه های حکومت مأمون را مستحکم سازد و به مأمون قول داد به هر بهایی که باشد او را بر مسند خلافت بنشاند.
بنابراین فضل بن ربیع از یک سو و فضل بن سهل نیز از سویی دیگر تلاش می کردند تا دو برادر را در مقابل هم قرار دهند تا با دست یافتن به تمامی خلافت بهره ای جامع نصیبشان گردد.
امین چون هجده شب از بیعت مردم با وی در امر خلافت را پشت سر گذاشت مأمون را از ولایتعهدی خویش خلع و فرزندش موسی ناطق را جانشین خود نمود. آنگاه علی بن عیسی را جهت جنگ با مأمون با لشکری عظیم به جانب خراسان گسیل داد. علی بن عیسی در نزدیکی ری با طاهر بن حسین فرمانده لشکر مأمون برخورد نمود اما با توجه به کثرت لشکریان در مقابل طاهر تن به شکست داد طاهر علی را کشت و تنش را در چاهی افکند و واقعه را برای مأمون نوشت.
مأمون که از این پیروزی بسیار خرسند شده بود امین را از خلافت خلع و ظاهر را به همراهی هرثمه بن اعین جهت دفع امین به سوی بغداد روانه ساخت.
آنان پس از محاصره بغداد به نبرد سختی با قوای امین پرداختند. این جنگ و خونریزی که چهارده ماه به درازا کشید حاصلی جز سوختن بسیاری از خانه ها غارت اموال مردم و کشته شدن جمع کثیری از مردم را در پی نداشت.
چون محاصره به درازا کشید و قحطی مردم را در فشار قرار داد بسیاری به بهانه سفر حج از بغداد خارج و جمع کثیری نیز به لشکر طاهر گرویدند.
امین چون اوضاع را آشفته یافت از هر ثمه امان خواست و او نیز پذیرفت. چون امین نزد هر ثمه رفت مورد اکرام وی قرار گرفت اما نزدیکان طاهر در فرصتی بر آنان تاختند و حراقه نوعی کشتی است آنان را واژگون ساختند. هرثمه با شنا خود را به زورقی رساند و به لشکر خویش ملحق گردید امین نیز جامه های خود را از تن بیرون کرد و شناکنان خویش را به ساحل رساند اما گرفتار لشکریان طاهر گشت و محبوس شد. طاهر حکم قتل او را صادر و کشته و سر از تن او جدا ساختند.
طاهر سر امین را نزد برادرش مأمون فرستاد مأمون دستور داد سر امین را بر چوبی نصب و در خانه قرار دهند و از سپاه خویش خواست تا مردم را وادار سازند که بر سر امین لعنت فرستند و به خاطر این عمل هدایایی به آنان اهداء نمایند. امین به هنگام مرگ سی و سه سال و سیزده روز از عمرش گذشته بود. تاریخ مرگ امین را در شب یکشنبه ۲۵ محرم ۱۹۸ قمری ثبت نموده اند. ( تتمة المنتهى در تاریخ الخلفا، صص ۲۵۶ - ۲۵۰)
مأمون که با حمایت گسترده ایرانیان و سیاست استاد و مربی خویش فضل بن سهل» و زیرکی خویش به این پیروزی دست یافت پس از کشتن برادر که در چشم عباسیان و اعراب بسیار عزیز بود به کشتار طرفداران او پرداخت و بغداد را به ویرانه تبدیل نمود. آنگاه حسن بن سهل برادر (فضل) را که فردی غیر عرب بود و مردم بغداد و اعراب شدیداً از او تنفر داشتند، به حکمرانی بغداد گماشت و مقر حکومت خود را در سرزمین ایرانیان، یعنی مرو قرار داد.(زندگی سیاسی هشتمین امام، صص ۱۱۸ - ۱۱۷)
(139-141)