زندگانی امام علی ابن موسی الرضا(ع) و یاران آن حضرت  ( صص 292-287 ) شماره‌ی 6302

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره سياسی > دوران مأمون > قيام های علويون

خلاصه

شورش ابوالسرایا یکی از مهمترین شورشهای آن زمان بود به طوری که در این قیام دویست هزار مبارز مسلمان جان باختند. رهبر این انقلاب یکی از علویان به نام محمد بن ابراهیم از نواده های امام علی المعروف به (طباطبائی) بوده است. او توسط یکی از شیعیان خوش عقیده به نام نصر بن شبیب شناسایی شد و با او از ظلم ها و تعذیهای عباسیان نسبت به علویان سخنها گفت و از او خواست تا علیه جور عباسیان قیام کند و او را وعده حمایت و یاری داد اما چون محمد بن ابراهیم به جزیره موطن نصر بن شبیب رفت، بین عشیره و خاندان نصر اختلاف افتاد و کسی به حمایت از وی برنخاست محمد بن ابراهیم چون چنین دید با خشم «جزیره را ترک گفت.

متن

شورشهای علویان

یکی از انگیزه هایی که مأمون را وادار کرد تا امام رضا را به خراسان بخواند و با او به ولا يتعهدى بیعت کند همانا دوری جستن از برخورد و درگیری با علویان بود.

علویان بر این عقیده بودند که عباسیان منصب خلافت و حکومت بر مسلمانان را که حق طبیعی علویان بوده از آنان ربوده و به خود اختصاص داده اند و در شورشها و قیام های خود نیز همین شعار را سر می دادند.

مأمون در صدد برآمد تا این عقده را که هر از چندگاه یک بار علویان را به شورش برضد حکومت را میداشت چاره جویی کند. او از قیام محمد بن ابراهیم حسنی معروف به ابن طباطبا علوی به فرماندهی ابی السرايا سری بن منصور که مهم ترین و خطرناک ترین شورش علویان بر ضد حکومت او به شمار می آمد رنج فراوان برده بود.

پس از آن که مأمون توانست شورش ابی السرايا را سرکوب کند عاملان علوی او در نقاط مختلف که از طرف وی حکومت میکردند سر به شورش برداشتند و اعلام استقلال نمودند و در نتیجه شورش ابی السرايا منشأ قیام های دیگری از جانب علویان شد.

در این بخش به بررسی و شرح تعدادی از آن قیام ها می پردازیم:

قيام ابو السرايا

شورش ابوالسرایا یکی از مهمترین شورشهای آن زمان بود به طوری که در این قیام دویست هزار مبارز مسلمان جان باختند. رهبر این انقلاب یکی از علویان به نام محمد بن ابراهیم از نواده های امام علی المعروف به (طباطبائی) بوده است. او توسط یکی از شیعیان خوش عقیده به نام نصر بن شبیب شناسایی شد و با او از ظلم ها و تعذیهای عباسیان نسبت به علویان سخنها گفت و از او خواست تا علیه جور عباسیان قیام کند و او را وعده حمایت و یاری داد اما چون محمد بن ابراهیم به جزیره موطن نصر بن شبیب رفت، بین عشیره و خاندان نصر اختلاف افتاد و کسی به حمایت از وی برنخاست محمد بن ابراهیم چون چنین دید با خشم «جزیره را ترک گفت.

او در راه بازگشت به حجاز به ابی السرايا «سری بن منصور - یکی از مردان ربیعة بن ذهل بن شیبان که از فرماندهان شجاع شورشی عصامی بود و در جنگ با امین با دو هزار جنگجو به هرثمه بن اعین پیوست اما پس از پیروزی با هر ثمه بن اعین بر سر تقسیم غنایم و حقوق لشکر اختلاف پیدا کرد و از او جدا شد. او پس از پیوستن یارانش به عین التمر هجوم برد و حاکم آنجا را دستگیر و اموالش را مصادره کرد. آنگاه در مقابله ای که با لشکر هر ثمة تلفات سنگینی به وی وارد نمود محمد بن ابراهیم او را به بیعت با خود دعوت کرد و او نیز دعوتش را پذیرفت و پیمان بستند که به کوفه بیاید و قیام را از آنجا آغاز نمایند. محمد بن ابراهیم خود به کوفه آمده و هر کس را که قابل اعتماد می یافت او را دعوت به همکاری می نمود تا این که گروه بسیاری دعوتش را پذیرفتند.

نقل کرده اند که روزی محمد در گذر از یکی از کوچه های کوفه پیرزنی را یافت که در پی بارهای خرمایی می رفت و دانه های خرمایی را که از بارها به زمین می ریخت در میان عبای پاره خود جمع میکرد نزد پیرزن رفت و حال او را جویا شد. او گفت: زنی بیوه هستم و سرپرستی ندارم که اداره من و چند دختر یتیمم را بر عهده گیرد و من از روی ناچاری به جمع کردن این خرما برای قوت خود و دخترانم می پردازم

محمد از دیدن این منظره به سختی گریست و گفت به خدا سوگند تو و امثال شماها مرا وادار به خروج میکنید تا خونم ریخته شود.

از آن سو، ابوالسرايا طبق و عده ای که داده بود از حجاز حرکت کرد و با سوارانی که همراه داشت خود را به عین التمر» رسانید و از آنجا از طریق بین النهرین به نینوا رفت و چون به نزد قبر امام حسین الله رسید از اسب به زیر آمد و حضرت را سلام داد و به زیارت آن امام معصوم پرداخت و زیارت خویش را طول داد. چون از زیارت فارغ شد. برخاست و بانگ برزد که آیا در میان شما از زیدیه کسی هست که با ما قیام کند؟ گروهی با وی همراه شدند. آنگاه خطبه ای طولانی خواند که در آن فضائل اهل بیت الله را برشمرد و ستم هایی را که بر آنها وارد شده بیان کرد و آنان را به خونخواهی حضرت سید الشهداء الله تهییج کرد و گفت: اگر چنانچه در زمان آن حضرت حضور نداشتید تا او را یاری کنید، اینک دست یاری به فرزند او بدهید و او کسی است که فردا برای خونخواهی و احقاق حق خود و حقوق از دست رفته پدرانش و برپا داشتن دین خدا قیام خواهد کرد و من هم اکنون برای قیام به فرمان خدا و دفاع از آیین او و یاری خاندان پیامبرش به سوی کوفه میروم و هر کس که در این راه با من هم عقیده است به ما ملحق شود. این بگفت و با یاران خویش به سوی کوفه حرکت کرد.

ابوالسرایا چون به محمد بن ابراهیم رسید از مرکب پیاده شد و او را دربر کشید و همگی داخل شهر کوفه شدند و مورد استقبال مردم قرار گرفتند آنگاه محمد برای مردم خطبه ای خواند و آنان را به بیعت با خاندان رسول اکرم و تبعیت از کتاب خدا و سنت رسول خدا و امر به معروف و نهی از منکر و عمل به کتاب خدا دعوت نمود. پس از خطبه همگان با او بیعت کردند.

الشكر ابوالسرایا کوفه را به اشغال خود در آوردند و قصر فضل بن عیسی حاکم کوفه را غارت کردند. اما ابوالسرايا ضمن تقبیح این رفتار ناپسند لشکرش دستور داد تمام اشیائی که غارت شده پس گرفته و به صاحبانش برگردانده شود.

حسن بن سهل حاکم منصوب مأمون در عراق برای مقابله با ابوالسرايا سه هزار سوار به رهبری زهیر بن الحسن روانه کرد اما آنان پس از روبرو شدن با لشکر ابوالسرايا شکست سختی را متحمل و مجبور به عقب نشینی شدند و لشکریان ابوالسرايا تمام اموال آنان را تصاحب نمودند پیروزی چشمگیر ابوالسرايا باعث ترس و وحشت عباسیان شد.

حسن بن سهل شخصی به نام عبدوس بن عبدالصمد را طلبید و او را با هزار نفر سوار و سه هزار نفر پیاده تجهیز و به سوی ابوالسرايا روان ساخت و او را سفارش کرد از راهی که زهیر هزیمت کرده نرود تا مبادا سپاهیانش اجساد کشته شدگان لشکر زهیر را ببینند و سبب ترس و وحشت آنان گردد. از این رو عبدوس از راه جامع به سمت کوفه رفت.

از آن سو ابوالسرایا که از حرکت عبدوس آگاهی یافت پس از خواندن نماز ظهر در کوفه با گروهی از سواران زبده و یاران باوفای خویش به سرعت راه جامع را پیش گرفت و چون به نزدیکی آنجا رسید همراهان خود را به سه دسته تقسیم کرد و به فرمان او بر لشکریان عبدوس حمله بردند. جنگ سختی میان آنان در گرفت لشکریان عبدوس از ترس جان، خود را در فرات افکندند که بسیاری از آنان غرق شدند و خود ابوالسرايا با عبدوس به نبرد پرداخت و او را به قتل رساند و بدین ترتیب لشکریان ابوالسرایا با پیروزی کامل و غنیمتی


 

زندگانی امام علی بن موسی الرضا و یاران آن حضرت

بسیار و اسلحه و مرکب فراوان به کوفه بازگشتند.

وقتی ابوالسرایا به کوفه بازگشت محمد بن ابراهیم در حال احتضار بود. محمد با دیدن ابوالسرایا او را از این که بر دشمن شبیخون زده بود سرزنش کرد و از این که بدون دعوت به امان و سازش آغازگر جنگ شده و نیز به جز سلاح هایی که برای جنگ همراه داشتند نمی بایست وسایل و تجهیزات آنان را غنیمت بگیرند او را تقبیح کرد.

ابو السرایا گفت: ای فرزند رسول خدا این تدبیر جنگی بود که انجام دادم، اما از این پس چنین عملی رخ نخواهد داد.

چون حال محمد بن ابراهیم رو به وخامت نهاد ابوالسرایا از او خواست وصایای خویش را بازگو کند و جانشینی شایسته برای خویش برگزیند.

محمد او را به ترس از خدا ایستادگی در دفاع از دین و یاری از خاندان رسالت سفارش کرد. آنگاه از ابوالسرایا خواست که مردم را آزاد بگذارد تا از میان آل علی ا یکی را برگزینند و اگر چنانچه اختلاف کردند امامت با علی بن عبیدالله باشد زیرا مذهبش را آزموده ام و دین و آئینش مورد رضایت و پسند من است.

محمد بیش از این نتوانست سخنی بگوید و از کلام باز ایستاد و جان به جانان سپرد. ابو السرايا بلافاصله چشمان او را بست و پارچه بر روی بدنش کشید و کسی را از مرگ وی آگاه نساخت و چون شب شد جنازه اش را به کمک چند تن از زیدیان در سرزمین «غری» به خاک سپردند.

روز دیگر مردم را گرد آورد و خطبه ای برای آنان خواند و خبر مرگ محمد و انتخاب علی بن عبیدالله توسط آن مرحوم را به اطلاع مردم رساند. مردم در فراغ محمد بسیار گریستند و خود را برای بیعت با علی بن عبیدالله آماده ساختند. علی بن عبیدالله طی خطبه ای از مردم خواست در صورت موافقت محمد بن محمد پسر عموی محمد بن ابراهیم با وی بیعت نمایند در این هنگام دست محمد را پیش کشیده و با وی بیعت کردند.

پس از انجام مراسم بیعت محمد بن محمد حکامی را به شرح زیر از جانب خود برای شهرها و سایر امور منصوب کرد

۱. اسماعیل بن علی، حاكم كوفه

۲ ابراهیم بن موسى بن جعفر، والی یمن

3.زید بن موسی حاکم اهواز

4.عباس بن محمد، والى بصره

5.  حسن بن حسن بن افطس والی مکه

6. جعفر بن محمد بن زید والی واسط

7. روح بن الحجاج، رئیس پلیس (شرطه)

8. عاصم بن عامر، قاضی

9. نصر بن مزاحم، رئیس امور تجاری و بازار (شهردار)

۱۰. احمد بن السرى انصاری رئیس مراسلات و نامه ها

بدین ترتیب این افراد هر یک به دنبال مأموریت خود رفتند.

آنگاه در کوفه سکه ضرب کرد و بر آن این آیه را نوشت: «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفَا كَأَنَّهُم بُنيان مرصوص (سوره صف آیه ۲) و انقلاب گسترش پیدا کرد.

حسن بن حسن افطس بدون آن که کسی از ورود او به شهر مکه جلوگیری کند وارد شهر شد و سرپرستی امور آنجا را به دست گرفت و کار حج را نیز در آن سال (۱۹۹ ق) انجام داد.

ابراهيم بن موسی نیز پس از زد و خورد مختصری وارد یمن شد و مردم آن شهر سر به فرمان و اطاعت او در آوردند.

جعفر بن محمد و حسین بن ابراهیم همین که به شهر واسط رسیدند، نصر بجلی حاکم وقت به جنگ آن دو بیرون آمد و کارزار سختی کرد اما با مقاومت و استقامت آن دو روبرو شد و در نهایت نصر شکست خورد و منهزم گشت و آن دو وارد شهر واسط شدند و خراج و مالیات شهر را جمع آوری کرده و مردم را آرام ساختند.

عباس بن محمد در راه بصره با علی بن جعفر بن محمد و زید بن موسی بن جعفر همراه شد. و هر سه به سوی بصره روان شدند. حاکم بصره به نام حسن بن علی معروف به مأمونی به جنگ آنها بیرون شد ولی تاب مقاومت در برابر آنها نیاورد و فرار کرد و لشکرش به دست طالبيين افتاد.

پیروزی های پیاپی طالبیین موجب شد که حسن بن سهل - حاکم بغداد به وحشت افتد و در اندیشه چاره شود. پس نامه ای به هر ثمه بن اعین نوشت و از او خواست تا به بغداد آید و برای دفع ابوالسرایا اقدام کند.

هر ثمه که از حسن بن سهل کینه ای در دل داشت در آغاز نپذیرفت، اما با رسیدن نامه منصور بن مهدی به سوی بغداد رفت و با تجهیزات بسیار و لشکری جزار حدود سی هزار نفر سواره و پیاده از بغداد خارج و به سوی کوفه روان شد.

بین سپاه هر ثمة و ابوالسرايا جنگ سختی رخ داد. در این نبرد بسیاری از یاران ابوالسرایا کشته شدند و نیروی نظامی او منهدم گشت.

ابوالسرایا که قدرت نظامی اش در هم فرو ریخته بود و توان دفاع و حفاظت از شهر کوفه را نداشت به ناچار کوفه را به قصد قادسیه در عراق ترک کرد و سپس از آنجا به سوی شوش رفت. اهل شوش دروازه را به روی او بستند و چون باز کردند به نبرد با ابوالسرایا پرداختند.

ابوالسرایا ناگزیر به سوی خراسان عزیمت کرد و در قریه ای به نام «برقانا» توقف نمود. حاکم خراسان به نزد او رفت و به وی امان داد و او تسلیم شد. حاکم خراسان، ابوالسرایا را به نزد حسن بن سهل که در مدائن بود فرستاد وقتی ابوالسرايا وارد مدائن شد حسن بن سهل دستور قتل او را صادر کرد و اعلان کرد که سر او را در قسمت شرقی و بدنش را در قسمت غربی بغداد به دار آویزند. (مقاتل الطالبین، صص ۵۲۶ - ۴۹۲ ؛ زندگانی امام علی بن موسی الرضا، ج ۲، صص ۳۲۱ - ۳۱۱)

مدت زمان بین شورش ابوالسرایا و کشته شدن او ده ماه طول کشید.(تاریخ طبری، ج ۱۰، ص ۲۳۱؛ تاریخ ابن اثیر، ج ۵، ص ۱۷۷)

آنگاه حسن بن سهل محمد بن محمد را به خراسان فرستاد چون نزد مأمون آوردند فضل بن سهل فریاد زد سرش را برهنه کنید چون سرش را برهنه کردند، مأمون از جوانی او در شگفت ماند، پس دستور داد او را به خانه ای برده و فرش و خادمی برای او فرستاد و او در آنجا تحت نظر بود تا این که به گفته برخی پس از چهل روز شربت زهری به او خورانیدند که باعث مرگ او شد.

مخاطب

جوان ، میانسال

قالب

کارگاه آموزشی ، کتاب داستان كوتاه