شهادت حضرت رضا - علیه السلام و غسل داد امام جواد علیه السلام - پدر را
امام محمد تقى - عليه السلام - فرمود: ای اباصلت برخیز و از خزانه تخته ای که میت را روی آن غسل می دهند و آب بیاور.
عرض کردم در خزانه نیست مغتسل و نه آب؟
فرمود: آنچه ترا امر میکنم بیاور؟ داخل خزانه شدم دیدم تخته و آب حاضر است آنها را بیرون آوردم و لباسم را بالا زدم تا آن جناب را غسل دهم؟
حضرت ابو جعفر - عليه السلام - فرمود: ای اباصلت دور شو همانا کسی هست غیر از تو که مرا کمک کند؟ پس غسل داد آن حضرت را و به من فرمود برو در خزانه و در آن سبدی که کفن و حنوط است بیاور پس در خزانه رفتم دیدم سبدی که هرگز ندیده بودم آوردم پس پدر بزرگوار را کفن کرد و بر او نماز خواند بعد به من فرمود تابوت را بیاور؟
عرض کردم به نجار بگویم تابوت بسازد؟
فرمود: در خزانه تابوت است برو بیاور.
چون به خزانه رفتم دیدم تابوتی که هرگز در آنجا ندیده بودم آن را به حضور آوردم، آن حضرت را در تابوت گذاشت و دو رکعت نماز خواند و هنوز از نماز فارغ نشده بود که تابوت بالا رفت و سقف شکافته شد و تابوت خارج شد و از نظر غایب شد. عرض کردم : يَابنَ رَسُولِ اللهِ اگر مأمون بیاید و از من طلب نماید حضرت رضا - عليه السلام - را چه کار کنم؟
فرمود امام جواد عليه السلام : ساکت شو که بزودی باز می گردد ای اباصلت هیچ پیغمبری نیست که در مشرق بمیرد و وصی او در مغرب بمیرد مگر آنکه خداوند جمع کند بین ارواح منور و اجساد مطهر آنها هنوز گفتگوی ما تمام نشده بود که سقف شکافته شد و تابوت فرود آمد.
پس حضرت جواد - عليه السلام - بلند شد و حضرت رضا علیه السلام را از تابوت خارج کرد و بر فراش خودش گذاشت گویا او را غسل نداده اند و کفن نکرده اند سپس فرمود به من ای اباصلت برخیز و درب خانه را از برای مأمون بگشا .
چون درب خانه را باز کردم مأمون با غلامان خود بر درب خانه ایستاده بودند پس مأمون داخل شد در حالی که گریان و محزون گریبان چاک زده و دست بر سر می زد و می گفت ای سید و سرور من مصیبت تو دلم را به درد آورد پس داخل شد و بالای سر آن حضرت نشست و گفت در تجهیز او بکوشید و امر کرد به کندن قبر .
چون شروع کردند پس من آن موضع را کندم پس ظاهر شد آنچه که حضرت رضا - عليه السلام - فرموده بود یکی از اهل آن مجلس به مأمون گفت : آیا باور نداری که آن حضرت امام بود؟
مأمون گفت : چرا باور دارم.
آن مرد گفت : امام نخواهد بود مگر مقدم بر جميع مردم( در حیات و ممات) (۱)( محدث قمی اضافه کرده در حیات و ممات را در منتهی الامال، ج ۲، ص ۳۰۶)
پس مأمون امر کرد قبر را در جانب قبله بکنند؟ اباصلت گوید به مأمون گفتم : حضرت مرا امر فرموده است که به قدر هفت پله رو به پائین بکنم و وسط قبر را بشکافم برای ضریح آن حضرت.
پس مأمون گفت : هرچه ابوصلت گوید انجام دهید غیر از ضریح بلکه از جانب قبر بشكافيد.
چون قبر آماده شد رطوبت آب نمایان شد قبر پر از آب شد ماهیان ظاهر شدند مأمون گفت همواره حضرت رضا علیه السلام در زمان حیاتش چیزهای شگفت انگیز خود را به ما نشان میداد حتی بعد از وفاتش نیز عجایب و کرامات خود را بر ما ظاهر گردانید چون ماهی بزرگ ماهیان خرد را برچید یکی از وزراء مأمون با او بود گفت: میدانی که آن حضرت در ضمن آن کرامات ترا به چه چیز خبر داده؟
گفت مأمون : نمی دانم.
وزیر گفت: همانا راستی خبر داده ای بنی عباس سلطنت و پادشاهی شما با کثرت شما و طول مدت سلطنت شما مثل این ماهیان است بزودی مدت سلطنت شما تمام شود و آثار دولت شما بسر آید خداوند مسلط کند بر شما مردی را از خاندان ما همچنانکه این ماهی بزرگ ماهیان خرد را برچید شما را از روی زمین براندازد و انتقام ما را از شما بگیرد.
مأمون گفت : وزیر راست گفتی؟ (۱) ( منتهى الامال محدث قمى قده - ص ۳۰۶ - ۳۰۳ )