زندگانی امام علی ابن موسی الرضا- مناقب الرضا  ( صص58-60 ) شماره‌ی 6251

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره سياسی > سفر امام رضا (عليه السلام) از مدينه تا مرو > سکونت در نيشابور > کرامت و معجزه در نيشابور

خلاصه

هنگامی که در خانه ما نزول فرمود (بادامی) در گوشه ای کاشت و آن بادام سبز کرد و درختی شد و بادام و ثمره آورد در مدت یک سال چون مردم دانستند آن را برای شفا بادام آن درخت را می بردند و هر کس را دردی میرسید به جهت تبرک از آن بادام تناول مینمود بهبودی می یافت و هر که را درد چشم پیدا میشد از آن بادام بر چشم خود می گذارد شفا میگرفت.

متن

ورود حضرت رضا علیه السلام - به شهر نیشابور در خانه پسنده

شیخ صدوق - قدس سره - روایت کرده از ابو واسع محمد بن احمد نیشابوری گفت شنیدم از جده ام خدیجه دختر حمدان بن پسنده گفت: چون حضرت رضا - عليه السلام - وارد نیشابور شد در محله فوزا) در ناحیه ای که معروف بود به (لا شاباد) در سرای جده من پسنده فرود آمد او را پسنده گویند که حضرت رضا - عليه السلام از میان مردم آن منزل را پسندید و پسنده کلمه ای است فارسی که در عربی معنای آن مرضی است هنگامی که در خانه ما نزول فرمود (بادامی) در گوشه ای کاشت و آن بادام سبز کرد و درختی شد و بادام و ثمره آورد در مدت یک سال چون مردم دانستند آن را برای شفا بادام آن درخت را می بردند و هر کس را دردی میرسید به جهت تبرک از آن بادام تناول مینمود بهبودی می یافت و هر که را درد چشم پیدا میشد از آن بادام بر چشم خود می گذارد شفا میگرفت. 

زن باردار که زائیدن بر او دشوار میشد از آن بادام میخورد زائیدن بر او آسان میشد همان ساعت فارغ میشد و اگر حیوانی درد شکم عارض می شد از شاخه های آن درخت میگرفتند و بر شکم او میکشیدند خوب میشد به برکت آن حضرت، پس مدتی بر آن درخت گذشت و آن درخت خشكيد، جد من حمدان آمد شاخه های آن را برید پس نابینا شد و ابو عمر و پسر حمدان آن درخت را از روی زمین برید و قطع نمود تمام ثروتش که مبلغ هفتاد هزار تا هشتاد هزار درهم بود از دستش رفت و چیزی برایش باقی نماند.

و برای ابو عمرو دو پسر بود هر دو نویسنده ابوالحسن محمد بن ابراهيم سیمجور بودند یکی بنام ابوالقاسم و دیگر بنام ابو صادق خواستند آن خانه را بازسازی کنند و ریشه آن درخت را که مانده بود کندند و بیست هزار درهم خرج نیشابور در کجاوه ای در حالی که پای راستش سیاه شده بود و گوشت پایش ریخت کردند و نمی دانستند از کندن ریشه این درخت چه پیش آمدی برای آنها روی خواهد داد یکی از آنها متولی املاک امیر خراسان شد پس او را برگردانیدند به بعد از یک ماه فوت کرد از این مرض .

و اما پسر دیگر که بزرگتر بود او در دیوان سلطان نیشابور نویسنده بود. روزی جماعتی از نویسندگان بالای سرش ایستاده بودند و او خط می نوشت؟ یکی از آنها گفت : خداوند چشم بد را از نویسنده این خط دور کند؟ همان ساعت دستش لرزید و قلم از دستش افتاد و دانه و غده ای در دست او پدید آمد و به منزل خود برگشت. 

ابو العباس کاتب با جماعتی به دیدنش آمدند و گفتند این از حرارت و گرمی است واجب است بر تو امروز رگ بزنی پس همان روز خون گرفت و فردا نیز به عیادتش آمدند و گفتند امروز هم باید رگ بزنی و خون بگیری، باز خون گرفت پس دستش سیاه شد و گوشت دستش ریخت و آن روز فوت کرد و مرگ این دو برادر کمتر از یک سال واقع شد. (۱)(عيون اخبار الرضا - عليه السلام - ، ج ۲، باب ۳۶، ص ۱۲ و ۱۳.)

باز صدوق روایت کرده که چون حضرت رضا عليه السلام . در نیشابور محله (فروبین) منزل کردند در آنجا حمامی ساخته شده بود که امروز معروف است در نیشابور به حمام حضرت رضا - علیه السلام و آنجا چشمه ای بود که آبش کم شده بود حضرت دستور فرمود کاوش کردند تا آب چشمه را بیرون آورد و آبش فراوان شد و زیاد گردید و از بیرون راه آن چشمه حوضی بود که چند پله پائین می رفت بر سرچشمه وارد میشد پس حضرت داخل در آن حوض شد و غسل کرد و بیرون آمد و بر پشت آن چشمه نماز گذارد و مردم می آمدند و در آن حوض غسل می کردند و از آب چشمه می آشامیدند برای طلب برکت و نماز بر پشت چشمه می گذاردند و دعا میکردند و حاجتهای خود را از خدا می خواستند و برآورده می شد و آن چشمه را امروز چشمه گهلان گویند و مردم نیشابور هنوز از آن چشمه آب بر می دارند و استشفاء می جویند. «۱»(منتهى الامال قمى - قدس سره -، ج ۲، ص ۲۸۶ محدث قمی نقل از مناقب شهر آشوب کرده و جریان آهو را دیده شود و نوشته)

ابن شهر آشوب وجه تسمیه آن چشمه را بعین کهلان ذکر کرده و آنگاه فرموده آهوئی به قصد آن حضرت آمد و آنجا پناه به حضرت گرفت که این حادثه را در شعر خود اشاره نموده : ابن حماد

 الذي لاذبه الظبية والقوم جُلُوسٌ         مَنْ أَبُوهُ المُرتضى يزكو ويعلو ويروس

 ترجمه : آن چنان کسی که آهو به او پناهنده شد در حالی که نشسته بودند جمعی ، کسی که پدرش مرتضی است برگزیده بلند مقام و رئیس شد و خرامید.

یارب به علو و جاه قرب شه طوس       کز درگه او نرفته مأيوس مجوس 

ما را ز درش مران به درگاه دگر          وز فيض زيارتش مگردان مأیوس( ۲)(سراینده گوهری هراتی)

 

مخاطب

جوان ، میانسال ، کارشناسان و صاحبنظران

قالب

کارگاه آموزشی ، کتاب داستان كوتاه