ورود به پایتخت و مذاکرات سیاسی با مأمون
هنگامی که موکب امام به مرو رسید مورد استقبال شخص مأمون و سران و بزرگان بنی عباس قرار گرفت و پس از چند روز استراحت مذاکراتی بین مأمون و آن حضرت آغاز شد.
مأمون گفت: ای پسر رسول خدا! علم و کمال و پارسایی و تقوی و عبادت تو از همگان برتر است بنابر این شما از من به
مقام خلافت و رهبری سزاوارترید.»
امام رضا : من به بندگی خدا افتخار میکنم و به وسیلهٔ زهد از گزند دنیا امید نجات دارم و به وسیله تقوا به نعمت های پروردگارم امیدوارم و در پرتو ،تواضع، در دنیا آرزومند مقامی ارجمند در نزد خدایم میباشم.
مأمون من تصمیم گرفته ام که از مقام خلافت کناره گیری کنم و رسماً زعامت را به شما واگذار نمایم.»
امام : اگر این مقام را خداوند برای تو قرار داده است حق نداری به دیگری واگذار کنی و اگر خلافت حق تو نیست پس چگونه چیزی را که از آن تو نیست به من میسپاری.»
مأمون: ای پسر پیامبر! حتماً باید بپذیری
امام از پذیرفتن این پیشنهاد به شدت امتناع ورزید و فرمود: «هرگز از روزی اختیار به این امر تن نخواهم داد.
مطابق بعضی از روایات این مذاکرات حدود دو ماه به طول انجامید و مأمون موفق به جلب رضایت امام نشد.(1) همان، ص ۱۳۴ - عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۱۳۹)