سیره اخلاق اجتماعی (مردمداری)
یکی از بخشهای بسیار آموزنده از سیره امام رضا ـ علیه السلام - مردمداری آن حضرت است. آن سلاله پاک نبوی همانند جد بزرگوارشان در رفتار با مردم الگوی جامع و کاملی بودند در این درس نمونه هایی از احترام خاص آن حضرت به مردم حفظ کرامت انسانها، دفاع از حقوق مردم به ویژه حقوق کارگران همنشینی با بینوایان و ... را فرا روی خوانندگان ارجمند می نهیم
حفظ حرمت و کرامت انسانها (عيون اخبار الرضا - عليه السلام - ، ج ۲، ص ۱۸۴)
ابراهیم بن عباس گوید هیچ گاه ندیدم که امام ابو الحسن الرضا - عليه السلام کلمه ای به زبان کسی بگوید و نه سخن کسی را پیش از پایان آن قطع کند و نه نیاز کسی را که میتوانست بر آورد، بر نیاورد. هیچ گاه نزد کسی که در حضور او نشسته بود پایش را دراز نکرد و بر تکیه گاهی در برابر افراد تکیه نداد به دوستان و کارکنانش هرگز سخنی ناشایست نگفت .... و چنان بود که هر گاه به خلوت میرفت و سفره غذایش را می گستردند همه کارکنان و غلامان را بر سفره مینشاند، حتی دربانان ۱۷۲ و مهتران را ... و بسیار نیکی میکرد و بسیار صدقه می داد و این کار دستگیری از بینوایان را بیشتر در شبهای تاریک انجام میداد. بر پایه تعالیم رضوی مؤمن باید حرمت و کرامت دیگران را پاس داشته و آنان را به حساب آورد و کوچک نشمارد بلکه به بندگان خدا که سرآمد آفریده های الهی هستند در مقام عمل احترام بگذارد به آنان شخصیت بدهد و در رفع مشکلات آنان بکوشد و سعی کند خدمت دیگران را نه از روی ریا بلکه برای خدا به انجام برساند ( بلکه در همه کارهای دنیایی خود خدا را در نظر بگیرد. افزون بر سود مادی به سودهای اخروی نیز دست یابد) حضرت رضا - علیه السلام - همواره در برخوردهای اجتماعی خود می کوشید عدالت را استوار سازد و ظلم و بیدادگری را از بیخ و بن برافکند به گونه ای که همه مردم بتوانند به حقوق خود دست یابند. از آن حضرت - علیه السلام - در این باره چنین نقل کرده اند بدان که حق برادران واجب و فرض است .... از خود و اموالتان برای آنان سرمایه گذاری کنید .... و در هر چیزی که مساوات و برابری روا است با آنان به برابری و مساوات رفتار کنید.
دفاع از حقوق مردم
امام رؤف در سرتاسر زندگی از هر فرصتی برای احقاق حقوق مردم و دفاع از حق مشروع آنان استفاده میکردند یکی از عرصه های درخشان زندگی آن امام را عرصه دفاع از حقوق مردم تشکیل میدهد. ما در این قسمت به
(الف) دفاع از حقوق ستم دیدگان
حسین انباری گوید مدت چهارده سال به امام رضا - علیه السلام - نامه نوشتم و از کار در دربار خلفا اجازه خواستم ..... امام - علیه السلام - در پاسخ نوشت نامه ات را خواندم و از بیمی که در این شغل برخودداری آگاه شدم اگر میدانی که هرگاه متصدی کاری در دربارها شوی، طبق دستورهای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم - عمل میکنی و دستیاران و کاتبان تو از همکیشان تو خواهند بود و هنگامی که مالی به دستت رسید بخشی از آن را به بینوایان مؤمن میدهی بدان اندازه که خود مانند یکی از آنان باشی اگر چنین رفتاری داشتی کار تو در دربار خلفای ستم با خدمت به برادران دینی جبران میشود و گرنه خدمت در دربارها جایز نیست. روزی مأمون به خدمت حضرت رسید و نامه ای در دست داشت و با شادمانی فتح روستاهایی از منطقه کابل به دست سپاهیان اسلام را خبر می داد. امام علیه السلام - به او فرمود: «آیا فتح روستایی از منطقه کفر تو را شادمان میکند. مأمون گفت: آیا این مایه خرسندی نیست؟ امام به او چنین گفت: درباره امت محمد - صلى الله عليه و آله و سلم - و حکومتی که برایشان داری از خدا بترس چه تو کارهای مسلمانان را تباه ساختی و کار را به دست کسانی سپرده ای که به غیر حکم خدای بزرگ داوری میکنند و خود در این سرزمین مانده ای و خانه هجرت و فرود آمدن وحی را ترک کرده ای بر مهاجران و انصار با نبودن تو ستم میرود و سوگند و پیمان هیچ مؤمنی را نگاه نمی دارند و روزگار بر مظلومان به سختی میگذرد و آنان برای زندگی به هزینه ای دسترسی ندارند و کسی را نمی یابند که از زندگی خویش شکایت برند ... آیا نمیدانی والی مسلمانان همچون تیرک میان چادر است که هر کس بخواهد به آن دسترسی دارد؟ محمد بن سنان گوید در خراسان در خدمت امام رضا - علیه السلام - بودم در آن زمان مأمون روزهای دوشنبه و پنجشنبه در دیوان مظالم می نشست و امام - علیه السلام - نیز آن جا حاضر میشد و به سخنان ستمدیدگان گوش فرا میداد روزی از این روزها مردی از صوفیه را آوردند که دزدی کرده بود. مأمون به او نگریست و در پیشانی او نشان سجده یافت و در تن او جامه ای خشن و رخسار او به زردی گراییده بود که نشان از قناعت او در گذراندن روزگار بود و دید که این حال شایسته دزدی نیست. آن گاه مأمون آشفته خاطر شد و گفت با این وضع ظاهری چگونه دزدی کرده ای؟ مرد صوفی گفت: چون تو حق مرا از خمس و فیء اموال مسلمانان که در دست دولت است از من بازگرفتی از روی اضطرار و ناچاری به این کار دست زدم مأمون گفت تو در خمس و بیت المال چه حقی داری؟ صوفی :گفت خداوند خمس را برای شش گروه از مردم قرار داده است: «واعلموا انما غنمتم من شيء فان لله خمسه وللرسول و لذي القربي و اليتامى والمساكين و ابن السبيل ان كنتم امنتم با الله و ما انزلنا على عبدنا يوم الفرقان يوم التقى الجمعان»؛ «اگر به خدا و آنچه بر بنده خود در روز فرقان روز) جنگ بدر که دو گروه به هم رسیدند نازل کردیم ایمان آورده اید بدانید که هرگاه چیزی به غنیمت گرفتید خمس آن از آن خدا و پیامبر و خویشاوندان او و یتیمان و مسکینان و در راه ماندگان است. همچنین فی را نیز برای گروههایی از مردم قرار داده است: «ما افاء الله على رسوله من اهل القرى فلله وللرسول ولذى القربی و الیتامی و المساكين و ابن السبیل کی لا يكون دولة بين الاغنياء منکم»؛ «آن غنیمتی که خدا از مردم قریه ها نصیب پیامبرش کرده است از آن خداست و پیامبر و خویشاوندان او و یتیمان و مسکینان و مسافران در راه مانده تا اموال عمومی میان توانگرانتان دست به دست نشود. تو ای مأمون مرا از حق خود محروم کرده ای که من راه گذری هستم که توان بازگشت را ندارم و فقیر و نیازمند گشته ام و توانایی تهیه خوراک را از دست دادم و از حافظان و قاریان قرآن و اهل ایمان هستم مأمون گفت: آیا حدی از حدود الهی و حکمی از احکام دینی را اجرا نکنم و دزد را به سزای اعمالش نرسانم که تو این حرفهای بیهوده را به زبان می آوری مرد صوفی گفت نخست خویشتن را پاکیزه کن سپس به پاک کردن دیگران بپرداز؛ و در آغاز حد خداوند را بر خود جاری ساز و آن گاه دیگری را حد بزن مأمون سخت برآشفت و رو به امام رضا - علیه السلام - کرد و گفت: چه سخنان بیهوده ای بر زبان میراند امام فرمود میگوید چون حق وی از خمس و فیء دزدیده شده دزدی کرده است. مأمون خشمگین شد آنگاه رو به صوفی کرده و گفت به خدا سوگند که دستت را قطع میکنم مرد صوفی :گفت چگونه میتوانی دست مرا قطع کنی در حالی که بنده من هستی؟ مأمون خشمگین و آشفته گشت و گفت وای بر تو چگونه من بنده تو هستم؟ صوفی گفت: از آن جا که مادرت را که کنیز بود از مال مسلمانان خریده اند و تو بنده تمام مردم مشرق و مغربی و تا آن گاه که مسلمانان تو را آزاد نکرده اند بنده و عبد آنان هستی و من تو را آزاد نکرده ام و تو با این حال خمس را برده ای و دزدیده ای و نه به خاندان پیامبر حقی دادی و نه به من و نه به امثال من اما جهت دیگر که تو نمیتوانی دست مرا قطع کنی این است که انسان آلوده کی میتواند دیگری را از آلودگی و گناه پاک گرداند، بلکه این را انسان پاک و پاکیزه می تواند انجام دهد. دلیل دیگر این که آن کس که حد خداوند بر او واجب است چگونه می تواند اقامه حد کند تا آن که نخست بر خود حد را جاری سازد. مگر نشنیده ای که خداوند بزرگ می فرماید أتأمرون الناس بالبر و تنسون انفسكم وأنتم تتلون الكتاب افلا تعقلون ! آیا در حالی کتاب (قرآن) را میخوانید مردم را به نیکی فرمان میدهید و خود را فراموش میکنید؟ آیا به عقل در نمی یابید. مأمون بر آشفت و روی به امام رضا - علیه السلام - کرد و گفت: نظرشما درباره این مرد و کردارش چیست؟ امام رضا - علیه السلام - فرمود: اینک این مرد دلایلی آورده است تو نیز جواب او را با دلیل و برهان بده و او را قانع کن در آن هنگام مأمون دستور داد آن صوفی را آزاد کنند.
ب) دفاع از حقوق کارگران
امام رضا - علیه السلام - در راستای دفاع از حقوق مردم توجه ویژه ای به حقوق کارگران داشتند سلیمان جعفری گوید برای انجام کاری خدمت امام رضا - علیه السلام - بودم خواستم به خانه برگردم امام فرمود با من بیا و امشب را نزد ما بمان .... با آن حضرت رهسپار شدم تا وارد خانه شد هنگام غروب آفتاب بود غلامان در خانه به بنایی و بستن میخ آخور ستوران چهارپایان و جز آن مشغول بودند با آنان مرد رنگین پوستی نیز کار میکرد که از جمله خدمتگزاران حضرت نبود امام - عليه السلام - فرمود این مرد که با شماست کیست؟ گفتند به ما کمک میکند و مزدش را میدهیم امام - علیه السلام - فرمود: اجرتش را تعیین کرده اید؟ گفتند: خیر .... هر چه به او بدهیم راضی است. امام - عليه السلام - شديداً بر آشفت ... گفتم فدایت شوم چرا خشمگین میشوید؟ فرمود: من بارها آنان را نهی کرده ام از این که کسی را پیش از آن که اجرتش را تعیین کنند به کار گیرند و بدان هر کارگری بدون این که قبلاً مزد او را تعیین کرده باشی کاری برای تو انجام میدهد اگر سه برابر آنچه مزدش است به او بپردازی بازگمان میکند که از اجرت او کاسته ای و اگر پیش از انجام دادن احتمالاً چون آن رهگذر صوفی فرزند پیامبر را در آن جا دید جرأت جسارت یافت و شجاعانه در مقابل مأمون ایستاد.کار، مزدش را معین کنی و پس از آن پرداخت کنی تو را به سبب وفای به عهد می ستاید و اگر اندکی زیادتر از مزدش به او بدهی آن را بخششی از تو می داند.
دفاع از حقوق اقلیت ها
یاسر خدمت گزار امام گوید نامه ای از نیشابور به مأمون رسید به این مضمون مردی زرتشتی هنگام مرگ وصیت کرده است که مال زیادی را که از او باقی میماند میان بینوایان و تهیدستان تقسیم کنند. قاضی نیشابور آن اموال را میان مسلمانان تقسیم کرده است. مأمون به امام رضا - علیه السلام - گفت ای سرور من در این موضوع چه می فرمایید؟ امام - علیه السلام - فرمود: زرتشتیان برای بینوایان مسلمان وصیت نمیکنند نامه ای به قاضی نیشابور بنویس تا همان مقدار از مالیاتهای مسلمانان بردارد و به بینوایان زرتشتیان بدهد.
مواسات و همنشینی با مردم
یکی از سیره های آموزنده امام - علیه السلام - مواسات و همنشینی با توده مردم بود اموال خود را با نیازمندان تقسیم میکرد و آنان را در زندگی خویش شریک میساخت و همیشه به یاد آنان و در کنار آنان بود.نمونه های بسیار آموزنده و شگفت آوری را تاریخ از این قسمت از سیره آن حضرت را ثبت کرده است که برای رعایت اختصار به ذکر چند مورد بسنده می کنیم. امام - علیه السلام - در خراسان همه اموال خویش را در روز عرفه میان مردم و نیازمندان تقسیم کرد. در این هنگام فضل بن سهل عرض کرد: این کار زیان است امام - علیه السلام - فرمود: بلکه این کار غنیمت و سود است. آنچه را که برای دستیابی به پاداش الهی و کرامت انسانی بخشیدی غرامت و زبان مشمار معمر بن خلاد گوید: هنگامی که امام رضا - عليه السلام - غذا می خوردند سینی میآوردند و نزدیک سفره میگذاشتند، او به بهترین غذایی که برایش میآوردند مینگریست و از هر غذا مقداری را بر میداشتند و در آن سینی مینهاد سپس دستور میداد آن سینی را برای بینوایان ببرند. امام رضا - علیه السلام - وارد حمام شد. مردی که آن حضرت را نمی شناخت به او گفت بدن مرا مالش بده امام شروع به مالش بدن او کرد. هنگامی که مردم آن شخص را از جریان آگاه کردند و امام را بشناخت پریشان گردید و عذر خواهی کرد و از این کار پوزش خواست لیکن امام - علیه السلام - همچنان به مالش بدن او ادامه داد و او را دلجویی کرد. روزی یکی از بزرگان و صاحب دولتان نیشابور مهمانی بزرگی برپا سیره امام رضا - علیه السلام - داشت و امام رضا - علیه السلام - را دعوت کرد راه و رسم آن روزگار چنین بود که اگر به خاطر بزرگی و عزیزی مجلسی برپا می شد، پیش از آمدن آن عزیز همگان به مجلس می آمدند تا آن مهمان عزیز انتظار نکشد. از این رو همه مهمانان حاضر شدند و عالمان و بزرگان و اشراف آن شهر جمع شدند و بر بلندای مجلس تختگاهی شاه نشین قرار دادند و بزرگان بر آن جا نشسته و تکیه کرده بودند این نیز از رسوم آن روزگاران بود که در مجلس ها بزرگان بر بلندای مجلس مینشستند و خادمان و کارگران و مردمان عادی در کنارهای آن مینشستند. آن گاه که امام رضا - علیه السلام - به مجلس وارد شد راه بگشودند تا امام به جای بزرگان برود و در بلندی و شاه نشین بنشیند؛ لیکن امام به آن جا توجهی نکرد و به همراه خادمان و کارگران نه بر شاه نشین؛ بلکه در کنار شاه نشین نشست. از آن روز به بعد چنین شد که دیگر شاه نشینان از ارزش و اعتبار افتادند و همگان در مجالس در کنار آن مینشستند و از امام رضا - علیه السلام این روش و سیره اسلامی را آموختند. عبدالله بن صلت گوید: از یکی از مردم بلخ شنیدم که گفت در مسافرت امام ابوالحسن على بن موسى الرضا - عليه السلام - به خراسان با او همراه بودم روزی همگان را بر سر سفره فرا خواند و غلامان او از سیاه و غیر سیاه آمدند و بر سر سفره نشستند به او گفتم: فدایت شوم آیا بهتر نیست که برای اینان سفره ای جداگانه گسترده شود؟ گفت خاموش خدای همه یکی است و مادر یکی و پدر یکی پس تفاوتی نیست و پاداش هر کسی بسته به کردار است.»
چکیده
یکی از بخشهای آموزنده از سیره آن حضرت سیره اخلاق اجتماعی و مردمداری آن حضرت است. آن سلاله پاک نبوی همانند جد بزرگوارشان در رفتار با مردم الگوی جامع و کاملی بودند و نمونه هایی از این بخش از سیره حضرت عبارتند از:
۱ - حفظ حرمت و کرامت انسانها آن حضرت به همه انسانها احترام می گذاشت کلمه ای به زبان کسی نمیگفت سخن کسی را پیش از پایان آن قطع نمیکرد نیاز کسی را که میتوانست برآورد محروم نمی کرد، هیچ گاه نزد کسی که در حضور او نشسته بود پایش را دراز نمیکرد
۲ - دفاع از حقوق مردم به ویژه ستم دیدگان از عصرهای درخشان زندگی آن امام همام است نمونه های فراوانی را در این زمینه تاریخ ثبت کرده است. یکی از سیره های آموزنده امام مواسات و همنشینی با توده مردم بود آن حضرت اموال خود را با نیازمندان تقسیم کرد. به هنگام غذا خوردن قسمتی از غذا را برای نیازمندان جدا کرده و به آنان میداد غلامان خود را بر سر سفره خود می نشاند و .....
صص 177-171، 180-178