گوهر هدایت-در باره زندگی شمس ولایت حضرت علی ابن موسی الرضا(ع)  ( صص 194-170 ) شماره‌ی 6173

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره علمی و فرهنگی امام > اصحاب و راويان امام

خلاصه

بعضی از اصحاب و شاگردان حضرت رضا علیه السلام اول ، ابو على حسن بن محبوب بجلى كوفى سراد است آن بزرگوار از ارکان اربعه ی زمان خود و از اصحاب اجماع میباشد. پدرش به جهت تشويق او برای جمع آوری احادیث دینی به او میگفت پسرم هر حدیثی که از علی بن رئاب بیاموزی و بنویسی یک در هم جایزه داری و علی بن رئاب از ثقات و بزرگان علماء شیعه در کوفه بود و از حضرت صادق و موسى بن جعفر عليهما السّلام حدیث نقل میکرد.

متن

بعضی از اصحاب و شاگردان حضرت رضا علیه السلام 

اول ، ابو على حسن بن محبوب بجلى كوفى سراد است آن بزرگوار از ارکان اربعه ی زمان خود و از اصحاب اجماع میباشد. پدرش به جهت تشويق او برای جمع آوری احادیث دینی به او میگفت پسرم هر حدیثی که از علی بن رئاب بیاموزی و بنویسی یک در هم جایزه داری و علی بن رئاب از ثقات و بزرگان علماء شیعه در کوفه بود و از حضرت صادق و موسى بن جعفر عليهما السّلام حدیث نقل میکرد. 

حضرت رضا (ع) به حسن بن محبوب فرمود به درستی که خداوند تو را تأیید کرده است و زبانت را به حکمت گویا ساخته است به درستی که تو نیکو عمل کردی و به سعادت رسیدی. (سفينه جلد ۱ صفحه ۲۶۸)

ابوبصیر گوید؛ به حضرت رضا (ع) عرض کردم حسن بن محبوب 

ص170

برای ما کتاب و رساله ای از احکام دینی را آورده است حضرت رضا (ع) آن را تأیید فرمود حسن بن محبوب در سال ۲۲۴ قمری در سن ۷۵ سالگی از دنیا رفت. (سفينه جلد ۱ صفحه ۲۶۸)

دوم ، حسن بن على بن زیاد بجلی کوفی است این بزرگوار نیز از اصحاب حضرت رضا علیه السّلام میباشد این حسن بن علی از جد مادری خود الياس صیرفی نقل کرده است که الیاس در وقت احتضارش به حاضرین گفت شاهد باشید که این هنگام موقع دروغ گفتن نیست بعد کامل چنین گفت که از حضرت صادق عليه السّلام شنیدم که فرمود ، والله بنده ای که مطیع (خدا و دوستدار رسول خدا (ص) و امامان معصوم باشد پس از مرگش آتش به او نمیرسد و این سخن را سه مرتبه تکرار کرد و از دنیا رفت. (منتهى الآمال جلد ۲ صفحه ۲۱۳) 

سوم ، حسن بن على بن فضال کوفی است ، حسن بن على فضال حضرت کاظم (ع) را درک کرده است و از راویان حدیث از حضرت رضا (ع) میباشد و از اصحاب خاص حضرت رضا (ع) بوده است.

و جليل القدر وعظيم المنزلة و زاهد و صاحب ورع و ثقه و مورد اعتماد علماء اسلام میباشد و در احوالات او نوشته اند هنگامی که در بیابان خلوت مشغول عبادت میشد سجده ها را آن قدر طول می داد که پرندگان و چرندگان بیابان در اطرافش جمع میشدند.

در سالی که طاهر بن حسین خزائی که از سپهسالاران مأمون بود حج بجا آورد و پس از انجام مراسم حج وارد کوفه شد و شهرت زهد و تقوی حسن بن علی فضال را شنید از حسن بن علی فضال خواهش کرد که به

ص 171

دیدنش بیاید حسن از ملاقات با طاهر خودداری کرد و برای او سفارش داد که من نه با شما کاری دارم و نه به شما احتیاج دارم. 

محل عبادت حسن در مسجد کوفه در نزد ستون هفتم و مقام حضرت ابراهیم (ع) بود.

حسن ابتداء فطحی مذهب بود و بعد توبه کرد و معتقد به امامت موسى بن جعفر و حضرت رضا علیهما السلام شد و از جمله کتابهای او است

كتاب زيارات ، بشارات ، نوادر ، کتاب ردّ بر غلات و كتاب الشواهد و کتاب متعه و کتاب ناسخ و منسوخ و کتاب ملاحم و کتاب صلواة و كتاب رجال. (منتهى الآمال جلد ۲ صفحه ۲۱۳ و ۲۱۴)

چهارم ، زكريا بن آدم بن عبد الله بن سعد اشعری قمی است که جليل القدر و عظيم المنزلة و از موثقین اصحاب حضرت رضا (ع) می باشد.

 شیخ کشی روایت کرده است از زکریا بن آدم که گفت؛ به حضرت رضا (ع) عرض کردم که من میخواهم از میان مردم شهر خود بیرون بروم به جهت این که در میان آنان سفیهان و نابخردان زیاد شده است.

حضرت فرمود این کار را نکن زیرا که به واسطه ی تو عذاب از مردم شهر قم دفع میگردد همان طور که به برکت قبر موسى بن جعفر عليه السلام عذاب از مردم بغداد دفع میگردد.

و از علی بن مسیب همدانی که از موثقین اصحاب حضرت رضا(ع) است نقل شده است که علی بن مسیب به امام رضا (ع) عرض کرد که راه

ص۱۷۲

من دور است و هر وقتی نمیتوانم شما را ملاقات کنم احکام و مسائل دینم را از چه کسی سئوال کنم حضرت رضا عليه السّلام فرمود:

من ذكريا بن آدم القُمى المأمون على الدين والدنيا.

 یعنی معالم و احکام دین خود را از زکریا بن آدم قمی که در دین و دنیای مردم امین است بیاموز و از جمله افتخارات زکریا این است که یک سال برای سفر مکه با امام رضا (ع) همسفر بوده است . و قبر زکریا بن آدم در وسط شهر قم در جوار حضرت معصومه سلام الله علیها در قبرستان شيخان قم معروف و مزار خواص از مؤمنینی میباشد و در جوار زكريا بن آدم دفن شده پسر عمویش زكريا بن ادريس بن عبد الله بن سعد اشعری قمی معروف به ابی جریر بضم جیم که از اصحاب حضرت صادق و موسى بن جعفر و حضرت رضا عليهم السلام میباشد و این زكريا بن آدم از اصحاب حضرت رضا و حضرت جواد عليهما السلام

می باشد. ( سفينة البحار جلد ۱ صفحه ۵۵۰)

پنجم ، صفوان بن یحیی از دیگر شاگردان برجسته و اصحاب خاص حضرت رضا عليه السّلام میباشد که از فقهای عالی قدر و محدثین عالی مقام شیعه و از اصحاب خاص حضرت کاظم و حضرت رضا عليهما السلام بوده است صفوان حدود سی جلد کتاب در علوم اسلامی و روايات معصومین نوشته بود صفوان در سال ۲۱۰ قمری در مدینه درگذشت او مردی عابد و زاهد و پاک سرشت بوده و روزی ۱۵۳ رکعت نماز میخواند و در هر سال سه ماه روزه میگرفت و سه مرتبه زکوة مالش را میداد و این از آن جهت بود که صفوان و عبد الله بن جندب و على

ص173

بن نعمان باهم دوست بودند و با یکدیگر تعهد کرده بودند که هر کدام از آنان زودتر بمیرد آن کس که باقی مانده است عبادات روزانه و سالانه ی متوفی را بجا آورد و چون صفوان بعد از دو دوستش زنده بود لذا عبادات و نمازهای واجب و مستحبی آنان را نیز بجا می آورد. 

صفوان وکیل و نماینده ی حضرت کاظم و حضرت رضا و حضرت جواد علیهم السّلام بود و در نزد این امامان معصوم مقامی بس

ارجمند داشت.

پس از شهادت موسى بن جعفر علیه السّلام گروه منحرف واقفیه که امامت حضرت رضا (ع) را قبول نداشتند به صفوان پیشنهاد کردند که اگر او نیز امامت حضرت رضا علیه السّلام را منکر شود و با آنان هم عقیده گردد اموال زیادی به او خواهند داد اما صفوان آن اموال و پیشنهاد را قبول نکرد و بر امامت حضرت رضا علیه السلام ثابت قدم ماند.

بر اثر همین ورع نفس و تقوای زیاد بود که حضرت جواد عليه السلام صفوان و عبد الله بن سنان را دعا کرده و درباره ی این دو نفر فرمود رَضِيَ اللهُ عنهما برضاى عنهما فما خالفانی و ما خالفا ابي قط)

یعنی خداوند از آنان خشنود گردد به خاطر خشنودی من از آن دو زیرا که این دو نفر صفوان و عبد الله بن سنان هیچ گاه با من و با پدرم مخالفت نکردند.

صفوان که ایمان و تقوادر قلبش رسوخ کرده بود و ظاهری نبود در یکی از مسافرت هایش به مگه چون خواست به کوفه برگردد. شخصی از او خواهش کرد که دو دینار پول امانت را با خود به کوفه ببرد صفوان تا از صاحب شتری که اجاره کرده بود اجازه نگرفت آن دو دینار را قبول نکرد

ص174

فاعتبروا يا اولى الابصار) ( بحار جلد ۴۹ صفحه ۲۷۳ سفينة جلد ۲ صفحه ۳۸)

مؤلف گوید : مرحوم مقدس اردبیلی (ره) چون از کاظمین به نجف اشرف بر میگشت شخصی نامه ای را به آن جناب داد تا به نجف ببرد آن بزرگوار از کاظمین تا نجف پیاده آمد و فرمود که از صاحب الاغ برای حمل این نامه اجازه نگرفته ام فاعتبروا يا اولى الابصار

 اجمالاً صفوان از امام رضا (ع) راجع به امام بعدی سؤال کرد امام رضا عليه السلام حضرت جواد (ع) را که در آن هنگام فرزندی سه ساله بود معرفی کرد صفوان گفت او بسیار خردسال است امام رضا (ع) فرمود خردسالی او مانع امامت او نخواهد بود چنان چه حضرت عیسی (ع) کودکی بود در گهواره و کمتر از سه سال داشت که دارای مقام نبوت بود. ( نگاهی بر زندگانی امام رضا (ع) صفحه ۶۹ نقل از اعلام الورى طبرسی )

صفوان در سال ۲۱۰ در مدینه وفات یافت و حضرت جواد (ع) برای او کفن و حنوط فرستاد و به عموی بزرگوار خود جناب اسماعیل فرزند امام کاظم (ع) دستور داد تا بر بدن صفوان نماز بخواند. (منتهى الآمال جلد ۲ صحفه ۲۱۶) 

ششم ، یونس بن عبد الرحمن از شاگردان برجسته ی امام کاظم و امام رضا علیه السّلام بوده که در سن ۷۳ سالگی در مدینه وفات کرده است.

یونس یکی از آن چهار نفری است که به عنوان حامل علوم اسلامی در سطح بسیار عالی معرفی شده اند و آنان عبارتند از: سلمان فارسی

ص175

 جابر جعفى - سيد اسماعيل حميري - و يونس بن عبد الرحمن. 

حضرت رضا عليه السّلام سه مرتبه بهشت را برای یونس ضامن شده است او دارای تألیفات ارزنده ای بوده و با بیان و قلم از حریم ولایت و امامت دفاع کرده است یونس دارای کتابهای زیادی بوده است که در جلد بیستم معجم رجال الحديث بسیاری از آنها ذکر شده است یکی از کتاب های او كتاب يوم و ليله است که احمد بن خالد گوید من بیمار شدم و حضرت جواد (ع) به عیادتم آمد كتاب يوم و ليلة يونس در کنار بسترم بود امام جواد عليه السلام أن كتاب را تا به آخر ورق زد و ملاحظه کرد و بعد دو مرتبه فرمود: رحم الله يونس، رحم الله يونس، خداوند یونس را رحمت کند.

حسن بن علی بن یقطینی میگوید به امام رضا عليه السلام عرض کردم فدایت شوم محل سكونت من باشما بسيار دور است آیا یونس مورد اطمینان شما است که معالم و احکام دینم را از او فرا بگیرم حضرت فرمود آری یونس مورد اطمینان ما است.

نجاشی به سند صحیح نقل کرده است از ابی هاشم جعفری که امام حسن عسكرى عليه السّلام كتاب یونس را ملاحظه فرمود بعد درباره اش دعا کرد و فرمود: اعطاء الله بكل حرف نوراً يوم القيامة.

و نیز ابوهاشم جعفری گويد من كتاب يوم و ليلة يونس بن عبد الرحمن را به امام حسن عسکری (ع) دادم حضرت آن را ملاحظه کرد و چنین فرمود: هذا دینی و دین آبائی و هو الحق كله.

نوشته های این کتاب مطابق با دین من و دین پدرانم میباشد و

ص176

مطالب این کتاب تمامش حق و صحیح است. (معجم رجال الحديث جلد ۲۰ صفحه ۱۹۸ تا ۲۰۱ به طور خلاصه)

واقفیه نتوانستند یونس را فریب دهند

 پس از شهادت امام كاظم عليه السّلام گروهی از اصحاب آن حضرت که اهل دنیا بودند گفتند موسی بن جعفر عليه السلام زنده است و آن حضرت در حال غیبت بسر میبرد این گروه به نام هفت امامی و به عنوان واقفیه معروف شدند یکی از وقایعی که بین آنان و یونس بن عبد الرحمن واقع شد این است که به آن اشاره میکنیم

یونس چون امامت حضرت رضا علیه السّلام را پذیرفته بود و مردم را به امامت آن حضرت دعوت میکرد دو نفر از سران واقفیه به نامهای زیاد باشه قندی و علی بن حمزه بطائنی برای یونس چنین پیام دادند که اگر دست از این کار برداری و مردم را به امامت على بن موسى دعوت نکنی ما مبلغ ده هزار دینار یعنی ده هزار مثقال طلا به تو میدهیم. 

یونس در پاسخ آنها نوشت از امام باقر و امام صادق عليهما السلام برای ما چنین روایت شده است که آن دو بزرگوار فرمودند

إذا ظهرت البدع فعلى العالم أن يُظْهِرُ عِلمَهُ فَإِن لم يَفْعَل سُلِبَ مِنْهُ نور الايمان و ما كنتُ لإِدَعَ الجهاد و أمر الله على كل حال.

هرگاه بدعت و کارهای ضد دینی در جامعه ظاهر شود پس بر عالم و دانشمند دینی واجب است که علم و دانش خود را آشکار سازد و گرنه نور ایمان از او زایل میگردد و من هرگز جهاد در راه خدا را ترک نخواهم کرد. همین امر باعث شد که زیاد قندی و علی بن حمزه بطائنی به یونس ناسزا

ص177

می گفتند و همیشه با او اظهار دشمنی می کردند. (بحار جلد ۴۸ صفحه ۲۵۲)

عاقبت یکی از سران واقفیه

 حسن بن علی وشاء میگوید؛ هنگامی که حضرت رضا علیه السلام در مرو تشریف داشتند روزی آن حضرت مرا طلبیدند و فرمودند: ای حسن همین امروز علی بن حمزه بطائنى (سر) سلسله ی گروهک واقفیه مرد و همین لحظه او را در قبرش نهادند و دو فرشته ی مخصوص بر بالینش آمدند و پرسیدند پروردگارت کیست؟ گفت خدای یکتای جهان آخرین پیمبرت کیست؟ حضرت محمد مصطفى (ص) بعد پرسیدند امامانت کیستند؟ از حضرت علی (ع) تا حضرت کاظم امام هفتم را جواب داد گفتند بعد از حضرت کاظم امامت کیست زبانش بند آمد و از جواب دادن عاجز شد سپس آن دو فرشته عمودی از آتش را بر او زدند که قبرش پر از آتش شد و هم چنان تا قیامت در آتش دوزخ معذب است.

وشاء میگوید از محضر امام رضا عليه السّلام بیرون رفتم و تاریخ آن روز و آن ساعت را یادداشت کردم پس از مدتی از اهالی کوفه نامه ای آمد و از مرگ علی بن حمزه در همان روز و همان ساعت خبر دادند. (بحار جلد ۴۹ صفحه ۵۸) 

هفتم از اصحاب بزرگوار حضرت رضا عليه السّلام علی بن میثم است علىی بن میثم از علمای برجسته ی و متکلمین زبردست شیعه است آن بزرگوار از شاگردان برجسته حضرت رضا عليه السلام بوده است. 

على بن اسماعيل بن شعيب بن میثم از نوادگان میثم تمار است که از او به نام علی بن میثم یاد شده است.

ص178

آن بزرگوار در بحث و مناظره با علمای مخالف دین بسیار مهارت داشته است که در این جا به چند نمونه از مناظراتش اشاره می گردد:

الف - مناظره ی علی بن میثم با مرد مادی و منکر خدا

 روزی علی بن میثم بر حسن بن سهل یکی از وزیران مأمون وارد شد دید مردی مادی و منکر خدا در صدر مجلس نشسته است و حسن بن سهل به او بسیار احترام میکند و آن مرد مادی گستاخانه درباره ی تصادف و مسلک پوشالی خود سخن میگوید و کسی جواب او را نمی دهد. 

على بن میثم ناراحت شد و مناظره ی خود را چنین شروع کرد:

جناب وزیر امروز در بیرون خانه ی شما چیز عجیبی دیدم.

وزیر چه دیدی ؟

على بن میثم؛ دیدم یک کشتی بسیار بزرگ و غول پیکری به طور تصادفی و بدون داشتن ناخدا و بدون داشتن آلات و ابزار از این طرف به آن طرف در حال حرکت است و پس از رسیدن به مقصد دو مرتبه به جایگاه اول خود بر می گردد.

مرد مادی و منکر خدا رو کرد به وزیر و گفت جناب وزیر این مرد علی بن میثم دیوانه است. به دلیل این که برخلاف عقل و منطق سخن آشفته میگوید این امر محال است که یک کشتی بدون ناخدا و کشتی بان در حال حرکت باشد.

على بن میثم گفت ؛ نه درست سخن میگویم چرا دیوانه باشم.

منکر خدا گفت؛ کشتی چوبی که از جماد است و عقل و اراده و شعور ندارد چگونه بدون ناخدا میتواند از این سو به آن سو در حال حرکت باشد.

ص179

على بن میثم ؛ آیا سخن من تعجب آور است یا سخن شما که میگویید این جهان آفرینش با این عظمت و با این نظم بدون آفریدگار میباشد و خالقی که دارای عقل و اراده و قدرت باشد ندارد و ماده ی بدون عقل و قدرت و اراده و یا تصادف کور و کر این جهان را آفریده است.

آن مرد مادی و منکر خدا از جواب عاجز ماند و فهمید که مطرح کردن کشتی بدون ناخدا مقدمه ای برای محکومیت او بوده است. (سفينة جلد ۲ صحفه ۵۲۵)

ب - مناظره ی علی بن میثم با مرد مسیحی 

علی بن میثم به مرد مسیحی گفت چرا شکل صلیب را به گردنت آویخته ای مسیحی گفت به جهت این که این صلیب شبیه داری است که حضرت عيسى عليه السّلام را بر روی آن کشیدند و کشتند. 

على بن میثم ؛ آیا حضرت عیسی دوست دارد که خودش چنین شکلی را به گردن خود آویزان کند؟ مسیحی جواب داد؛ نه هرگز

على بن میثم ؛ پرسید چرا مسیحی جواب داد زیرا حضرت عیسی به شکل چیزی که او را به وسيله آن به قتل رسانده اند علاقه ندارد.

على بن میثم به من بگو آیا حضرت عیسی (ع) سوار بر الاغ میشد تا به دنبال کارهای خود برود.

مسیحی ؛ آری

علی بن میثم ؛ آیا حضرت عیسی (ع) دوست داشت که آن الاغ زنده بماند تا او را به مقصد برساند و کارش پایان پذیرد.

ص180

مسیحی : آری

على بن میثم گفت ای مرد تو چیزی را که حضرت عيسى عليه السلام به آن علاقه داشت تا باقی بماند ترک کرده ای ولی صلیبی را که آن حضرت به آن علاقه نداشت به گردن خود آویخته ای با این که با این مقياس سزاوار بود که تو شکل الاغی را که حضرت عیسی علیه السلام به بقای آن علاقه داشت به گردن بیاویزی و صلیب را دور اندازی و گرنه در جهالت و نادانی و نابخردی هستی. ( سفينة البحار جلد ۲ صفحه ۵۲۵)

هشتم ، از اصحاب بزرگوار حضرت رضا علیه السّلام ريان بن صلت است که نجاشی او را ثقه و صدوق میداند.

ريان بن صلت کتابی را که مجموعه ای از سخنان حضرت رضا (ع) درباره ی فرق بین آل و امت است تألیف نموده است و امام رضا عليه السلام يكی از پیراهنهای خود را با سی در هم از پولهای مسکوک رضوی به او مرحمت فرمود. (معجم رجال الحديث جلد ۷ صفحه ۲۱۱) 

ريان بن صلت گوید؛ به امام رضا عليه السّلام عرض کردم هشام بن ابراهیم عباسی ادعا میکند که شما شنیدن غناء و موسیقی را اجازه داده اید.

حضرت فرمود: آن زندیق بیدین دروغ میگوید. او از من درباره ی حلال و حرام بودن غناء و موسیقی پرسید من به او گفتم شخصی از امام باقر علیه السّلام همین سوال را کرد حضرت باقر عليه السلام فرمود فردای قیامت که خداوند حق را در طرفی و باطل را در طرف دیگر قرار دهد آیا غناء و موسیقی با کدام یک از آنها خواهد بود آن مرد گفت غناء جزء

ص181

گروه باطل خواهد بود حضرت باقر (ع) به آن مرد فرمود خودت قضاوت کردی (یعنی) حکم به حرمت غناء و موسیقی نمودی امام رضا عليه السلام فرمود من نیز به آن مرد عباسی همین جواب را دادم. (بحار جلد ۴۹ صفحه ۲۶۳ - وسائل الشيعه)

حضرت رضا علیه السّلام شاگردان برجسته زیادی داشته است که هر کدام پشتوانه ی محکمی در دفاع از حریم دین خدا و امامت بوده اند مانند ريان بن شبيب - محمد بن سنان - حسين بن بشار - مدائنی - داود رقی - احمد بن محمد بزنطی - محمد بن فضل كوفي - عبد الله بن جندب اسماعيل بن سعد - محمد بن سليمان ديلمي - محمد بن اسحاق بن عمار . داود بن سليمان - زياد بن مروان مخزومي - يزيد بن سليط - داود بن زربي - نصر بن قاموس - على بن اسماعیل دعبل خزائی شاعر معروف اهل بیت عصمت و طهارت و غیر اینان که به جهت رعایت اختصار از ذکر و شرح حال آنان خودداری کردیم و فقط اشاره به شرح حال دعبل خزائی و ابراهیم بن عباس میکنیم چون که دارای نکات جالب و آموزنده ای میباشد.

نهم ، دعبل بن علی خزائی است که از مادحین با اخلاص حضرت رضا عليه السلام بوده است.

شیخ صدوق (ره) از عبد السلام بن صالح هروی روایت کرده است که در زمان ولایتعهدی حضرت رضا علیه السّلام دعبل در خراسان برامام رضا (ع) وارد شد و عرض کرد؛ ای فرزند رسول خدا (ص)! من در حق شما قصیده ای سروده ام و قسم خورده ام که این قصیده را پیش از شما نزد کسی نخوانم.

حضرت فرمود قصیده ات را بخوان دعبل شروع کرد به خواندن تا به این شعر رسید:

 مدارس آیات خلت من تلاوت      و منزل وحي مقفر العرضات

 یعنی خانه های فرزندان پیامبر اسلام که مدرسه های آیات خدا بود از تلاوت آیات قرآنی خالی مانده است و خانه های وحی الهی مانند بیابانها از ساکنین آنها تهی گشته است.

 ارى فيتهم في غيرهم متقسماً     وايديهم من فيئهم صفرات

 یعنی میبینم که فی و اموال فرزندان پیامبر خدا در بین دیگران تقسیم گشته است و دست آنان از اموال خودشان کوتاه است.

و چون دعبل گفت

اذا و تروا مدوا الى واتريهم     اكفاً عن الأوثار منقبضات 

این خانواده آن قدر مظلوم هستند که اگر جنایتی بر آنها وارد شود نمیتوانند طلب جنایت و یا مطالبه دیه ی خون خود را بنمایند و دستهایشان از مطالبه خونبهایشان بسته است.

 دعبل گوید چون این بیت را خواندم حضرت رضا عليه السلام دستهای خود را گردانید و فرمود آری والله دستهای ما از گرفتن

جنایت هائی که بر ما وارد میشود کوتاه است.

و چون به این شعر رسیدم

لقد خفتُ في الدنيا و ايام سعيها      اني لارجوا لأمن بعد وفاتي

 من در دنیا همیشه از دشمنان اهل بیت عصمت و طهارت ترسناک بودم ولی امیدوارم بعد از مرگم به برکت این خانواده در امن و آسایش باشم.

حضرت رضا (ع) فرمود: امنك الله يوم الفزع الأكبر

ص183

و چون دعبل به این شعر رسید

 و قبر ببغداد لنفس زكيه      تضمنها الرحمن في الغرفات 

و قبر یکی از فرزندان رسول خدا (ص) در بغداد میباشد که خداوند او را در غرفه های بهشت جا دهد.

حضرت رضا (ع) فرمود: ای دعبل من نیز دو شعر میگویم به همین محل از قصيده ات ملحق كن.

بعد حضرت چنین فرمود

و قبر بطوس يا لها من مصيبة    وقد في الاحشاء بالحرقات

 إلى الحشر حتى يبعث الله قائما     یفرج عنا الهم والكربات 

و قبر یکی از فرزندان رسول خدا (ص) در طوس است که مصیبت بزرگی بر صاحب آن قبر وارد میشود زیرا بر اثر زهری که به او میدهند احشاء بدنش آتش گرفته و میسوزد تا به شهادت برسد. 

این مصیبت ها بر فرزندان رسول خدا (ص) ادامه دارد تا وقتی که خداوند قائم آل محمد (ص) را ظاهر سازد و به وسیله ی آن بزرگوار غم و اندوه ما را برطرف سازد. دعبل عرض کرد یا ابن رسول الله این قبری که در طوس است قبر کیست؟ حضرت فرمود این قبر من مظلوم است.

 بعد حضرت چنین فرمود: ولا تنقضى الايام والليالي حتى تصير طوس مختلف شیعتی و زوّاری آلا فمن زارني في غربتي بطوس كان معى في درجتي يوم القيامة مغفورا له.

روزها و شبها به پایان نمیرسد تا این که طوس محل رفت و آمد شیعیان و زائرین قبر من میگردد هر کس که مرا در سرزمین غربت در طوس زیارت کند روز قیامت هم نشین من خواهد بود در حالی که خداوند گناهان او را بخشیده باشد.

ص184

هنگامی که قصیده ی دعبل به پایان رسید حضرت رضا علیه السلام وارد اتاق مخصوص خود شد و پس از لحظاتی خادم مخصوص آن حضرت بیرون آمد و یک صد دینار رضوی که نام مبارک آن حضرت بر آن سکه ها زده شده بود برای دعبل آورد و گفت مولایم می فرماید این دینارها را در هزینه ی زندگی مصرف کن. (و مطابق روایت دیگری که مرحوم مجلسی در جلد ۴۹ بحار صفحه ۲۶۰ آورده است آن حضرت ششصد دینار طلای خالص به دعبل مرحمت فرمود - و ممکن است این در مجلس دیگری بوده است.)

دعبل گفت به خدا قسم من برای مال دنیا به این جا نیامده ام و به جهت جایزه از مولایم مدیحه سرائی نکرده ام و کیسه زر را رد کرد و گفت به اقایم عرض کنید یکی از لباس هایش را به جهت تيمن و تبرک به من مرحمت بفرمایند. دو مرتبه امام رضا عليه السّلام همان دینارها را با جبه ای از خز برای دعبل فرستاد و فرمود این دینارها را بر مگردان که بزودی به آنها محتاج خواهی شد.

 دعبل با کاروانی که آماده ی حرکت بود از مرو به سوی کوفه حرکت کرد.

در بین راه به محلی به نام میان قوهان رسیدند در این محل دزدان دست های همه کاروانیان را بستند و اموال آنان را غارت کردند و سپس اموال غارت شده را بین خودشان تقسیم کردند. 

هنگام تقسیم کردن اموال یکی از دزدان شعری را از قصیده ی دعبل خواند و آن شعر اینست

أرى فيئهم في غيرهم متقسماً      وايديهم من فينهم صفرات

ص185

میبینم که آل محمد صلى الله عليه و آله حقوق و اموالشان بين دیگران تقسیم شده است و دستهای آنان از مال خودشان خالی است.

دعبل گفت این شعر که میخوانی از کیست ؟ 

مرد دزد گفت این شعر از شاعر اهل بیت عصمت و طهارت دعبل بن علی خزائی است.

دعبل گفت ؛ من همان دعبل صاحب این قصیده هستم.

 پس آن مرد با شتاب نزد رئیس دزدان که مردی شیعی مذهب بود و در بالای تپه ای نماز میخواند رفت و گفت شخصی در میان این قافله است و می گوید من دعبل خزائی هستم.

رئیس دزدان شخصاً به میان قافله آمد و گفت اگر شما دعبل صاحب این قصیده هستید این قصیده را برای من از حفظ بخوانید.

چون دعبل قصیده را از حفظ خواند رئیس دزدان دستهای دعبل را باز کرد و دستور داد به احترام دعبل اموال تمام قافله را برگرداندند و همه ی آنان را آزاد کردند قافله و کاروان حرکت کردند تا وارد شهر مذهبی قم شدند مردم قم اجتماع کردند و از دعبل خواهش کردند تا قصیده ی مدارس آیات را برایشان بخواند دعبل فرمود مردم را در مسجد جامع جمع کنید تا من قصیده ام را بخوانم چون مردم در مسجد جامع اجتماع کردند دعبل بالای منبر رفت و قصیده را برای آنان خواند.

اهالی قم که از قدیم عاشق خاندان رسالت بودند هدایا و جوایز زیادی را به دعبل تقدیم کردند و چون دانستند که امام رضا (ع) لباسی از لباس های مبارکش را به دعبل هدیه نموده است از دعبل خواستند که آن لباس را به مبلغ هزار دینار طلای خالص به آنان بفروشد. دعبل از فروش آن خودداری کرد.

ص186

مردم قم از دعبل خواهش کردند که مقداری از آن لباس را به همان مبلغ هزار دینار بفروشد دعبل از این کار نیز امتناع ورزید. هنگامی که دعبل به قصد سفر به کوفه از شهر قم خارج شد گروهی از جوانان قم آمدند و آن لباس را از او گرفتند.

 دعبل به قم برگشت و از اهالی قم و جوانان خواهش کرد تا آن لباس را به او برگردانند ولی جوانان قم قبول نکردند تا بالاخره مقداری از آن لباس را با همان هزار دینار پول به او دادند و از این طریق رضایت دعبل را به دست آوردند دعبل وقتی در کوفه وارد منزلش شد دید تمام اموال و اثاثیه خانه اش را دزدان غارت کرده اند و چیزی برای او باقی نگذاشته اند.

 آنگاه متوجه ی فرمایش حضرت رضا عليه السّلام شد که در شهر مرو به او فرمود: این دینارها را بگیر که به آنها محتاج خواهی شد. 

شیعیان کوفه چون از دینارهای هدیه ی امام رضا (ع) که نام مبارک آن حضرت بر رویش منقوش شده بود خبردار شدند هر دیناری را به ده دينار یعنی به ده برابر خریداری کردند.

 دعبل بر اثر فروش آن صد دینار ده هزار درهم به دست آورد و زندگی از دست رفته اش را اصلاح کرد.

شیخ صدوق (ره) مینویسد دعبل کنیزی داشت که او را بسیار دوست میداشت وقتی از سفر خراسان مراجعت کرد دید چشمان کنیزش معیوب شده است. طبیبان را برای معالجه حاضر کرد پزشکان کوفه گفتند این کنیز چشم راستش از بین رفته است و قابل معالجه نیست ولی چشم چپش شاید بهبودی یابد. دعبل از شنیدن این سخن بسیار ناراحت شد و شروع به گریه و زاری کرد ولی ناگهان به یاد آن قطعه از لباس امام رضا (ع) افتاد پس شب هنگام خواب آن مقدار از جبه ی مبارک امام رضا (ع)

ص187

را که با او بود در حال طهارت و وضو بر چشمان کنیزش بست و با توسل به امام رضا (ع) از خداوند شفای کنیزش را خواست چون صبح شد از برکت توسل به امام رضا (ع) دید هر دو چشم کنیزش بهبودی یافته است دعبل خوشحال شد و شکر خدا را بجا آورد. (عيون جلد ۲ صفحه ۲۶۳ تا ۲۶۵ بحار جلد ۴۹ صفحه ۲۳۹ تا ۲۴۱)

و در روایت محمد بن طلحه چنین آمده است که پس از قرائت قصیده ی مدارس آیات در مجلس مأمون به وسیله ی دعبل مأمون دستور داد به دعبل پنجاه هزار درهم جایزه دادند و امام رضا علیه السلام نیز پنجاه هزار درهم جایزه به دعبل مرحمت فرمود با یک عدد پیراهن و یک حوله که از هر دو آنها استفاده کرده بود تا دعبل به آنها تبرک بجوید بعد حضرت فرمود: این درهمها و پیراهن و حوله را نگه دار که به برکت اینها از مشکلات نجات خواهی یافت.

و نیز فضل بن سهل وزير مأمون نیز جایزه ای نیکو و اسبی زرد رنگ و زیبا با زین و برگ و تجهیزات کامل به دعبل مرحمت کرد.

دعبل گوید؛ من پس از مدتی عازم کوفه شدم در بین راه دزدان برما تاختند و تمام اموال ما را غارت کردند من برای هیچ چیزی از اموالم ناراحت نبودم مگر برای آن جامه و حوله ای که امام رضا(ع) به من مرحمت فرموده بود. در این حال دیدم یکی از دزدان بر همان اسب زیبا که فضل بن سهل به من داده بود سوار است و چون به ما نزدیک شد این شعر را خواند.

مدارس آيات خلت من تلاوة       و منزل وحي مقفر العرضات

و به گریه افتاد.

دعبل گوید؛ من چون این حالت را از آن دزد مشاهده کردم تعجب کردم

ص188

و دانستم که او شیعه است لذا طمع در پس گرفتن اموالم نمودم به آن شخص گفتم این اشعاری را که خواندی از کدام شاعر است ؟ 

گفت گوینده ی این اشعار شاعر آل محمد (ص) دعبل بن على خزائي است من خود را معرفی کردم و گفتم دعبل من ام و این اشعار سروده ی من است رئیس دزدها از قافله تحقیق کرد و چون یقین کرد که من دعبل هستم ) دستور داد تا تمام قافله را به احترام من بخشیدند و اموال غارت شده ی ما را به ما دادند و اسب و پیراهن و حوله و تمام اموال مرا نیز پس دادند و ما را بدرقه کردند و تا محل امنی رساندند که کسی متعرض من نگردد و شر  مطلبی که امام رضا (ع) به من فرموده بود ظاهر شد. (بحار جلد ۴۹ صفحه ۲۴۲ تا ۲۴۳)

 دهم ، و از جمله مادحین حضرت رضا (ع) ابراهيم بن عباس است که پس از دعبل اشعاری را در مدح حضرت رضا (ع) خواند که از جمله اشعارش اینست:

ازالت عناء القلب بعد التجلد        مضارع اولاد النبي محمد

شهادت ها و فداکاریهای فرزندان حضرت محمد (ص) عزای قلب را پس از سختی ها بر طرف کرد این شعر اشاره به موقعیت کنونی که برای حضرت رضا (ع) به وجود آمده بود دارد که فداکاری ها و شهادت های فرزندان پیغمبر (ص) میباشد که در جنگ با طاغوتیان بنی امیه و بنی عباس برای اعلاء دین حق به شهادت رسیدند.

 حضرت رضا (ع) به ابراهیم ده هزار درهم مرحمت فرمود ابراهيم مقداری از این پولهای مخصوص را که نام مبارک حضرت رضا (ع) بر آنها سکه زده شده بود به دوستانش هدیه کرد و باقی مانده ی آن در راه

ص189

معاش زندگی و مخارج کفن و دفن و تجهیزات مرگش خرج شد.

 این ابراهیم، در مدح حضرت رضا (ع) اشعار بسیاری داشت که در بین مردم نسخه برداری میشد و در مجالس از آنها استفاده میشد اما در زمان متوكل لع دهمين خليفه ی عباسی از ترس جانش آنها را از بین مردم جمع آوری کرد.

ابراهیم دو پسر داشت به نامهای حسن و حسین که در زمان متوکل النوم نام آنها را تغییر داد و به اسحق و عباس نام گذاری کرد.(عيون جلد ۲ صفحه ۱۴۲)

قصیده و اشعار دعبل طولانی و حدوداً ۱۲۰ بیت میباشد که در جلد ياحة دوّم کتاب کشف الغمه از صفحه ۳۱۸ تا ۳۲۷ آمده است و حقیر چند بیتی از آن را تیمناً نقل میکنم:

۱ - سقى الله قبراً بِالمَدِينَةِ غَيثَهُ         فقد حَلَّ فِيهِ الأَمنُ بِالبَرَكَاتِ

۲- نبي الهُدى صَلَّى عَلَيْهِ مليكة         وَ بَلَغَ عنا روحه التحفاتِ

3-وصلّى عَلَيْهِ اللَّهُ مَا ذَرَ شَارِقُ         ولا حت نُجُومَ اللَّيلِ مُبتَدِرَات

4- أَفَاطِمُ لوخلت الحسين مُجدلاً       و قد ماتَ عَطشاناً بِشَط فرات

5- إذاً للطمت الخدّ فَاطِمُ عِندَهُ      وَ أَجْرَيتِ دَمع العين فِي الوَجَنَاتٍ

ص190

6- أَفَاطِمُ قُومي يَا بَنَةَ الخَيْرِ فَاندُبي     نجوم سموات بارض فلات

7-قبور بكوفان وَ أُخرى بِطَيبَةِ       و أخرى بفخ نالها صلوات

8- و أخرى بارضِ الجُوزَجَانِ محلها     و قبر بباخمرى لَدَى الغُرُبات

۹- و قبر ببغداد لنفس زكية       تضمنها الرحمن في الغرفات

۱۰ و قبر بطوس يا لها من مُصِيبَةٍ      الحت على الأحشاء بِالزَفَراتِ

11- الى الحشر حتى يبعث الله قائماً           يُفرج عنا الغم و الكُرُبَاتِ

۱۲- على بن موسى ارشد الله أمره    و صلى عليه افضل الصلواتِ

خداوند با باران رحمتش قبری را که در مدینه است سیراب کند زیرا که پیکر پاک و مطهر رسول گرامی اسلام که باعث امنیت و برکات است در مدینه آرمیده است.

۲- پیغمبر هدایت که خداوند بر او درود فرستد و از جانب ما نیز درود و صلوات بر روح پاکش باد.

3- تا هنگامی که خورشید و ماه و ستارگان آسمان نور افشانی میکند خداوند صلواتش را بر این پیغمبر نازل فرماید.

4-ای فاطمه ای دختر بهترین مردم جهان خلقت و آفرینش اگر مصائب و سختیهای حسین عزیزت را در نظر آوری آن هنگامی که در کنار شط

ص191

فرات با لب تشنه و بدن پاره پاره افتاده بود.

 ۵ بر چهره ی خود سیلی میزنی و اشک چشمات را بر گونه ها و صورتت جاری میسازی و بر مصائب حسین عزیزت گریه میکنی. 

۶ ای فاطمه ای دختر بهترین پیامبران خدا گریه کن بر ستارگان آسمانها از فرزندان شهیدت که بدنهای پاک و مطهرشان در بیابانهای بدون آب و علف افتاده است. 

7- قبور بعضی از فرزندانت در کوفه و کربلا است و قبرهای دیگری در مدینه و قبرهای دیگری از سادات در فخ نزدیکی مگه میباشد که صلوات و درود خداوند بر همه ی آنان باد.

8- و قبرهای دیگری از فرزندان فاطمه در سرزمین جوزجان است قبر يحيى بن زيد و قبر دیگری در باختری قبر ابراهيم بن عبدالله حسن محض است که در غربت و دور از وطن است. 

9- و قبری در بغداد امام کاظم علیه السّلام) میباشد که نفس مطهری را در بردارد که خداوند او را در غرفه های بهشت جای دهد.

۱۰ و قبر دیگری از فرزندان رسول خدا (ص) در طوس است و چه سخت است مصیبت آن امام مظلوم غریب که اعضا درون بدنش به وسیله ی شعله های زهر آتش گرفته و میسوزد.

۱۱ این مصائب و سختی ها ادامه دارد تا هنگامی که خداوند قائم آل محمد (ص) را بفرستد و به وسیله ی آن بزرگوار غم ها و اندوه ها و سختی ها را از ما برطرف سازد.

۱۲- صاحب آن قبر امام هشتم شیعیان حضرت على بن موسى (ع) است که خداوند کارش را اصلاح فرماید و بهترین درودها را بر او بفرستد.

ص192

السلام ای خسرو خوبان رضا        السلام اى كشته زهر جفاء

بر شما ای وارث آدم سلام      السلام اي يادگار انبياء

السلام ای نور چشم مصطفی    میوه ی قلب على مرتضى

السلام ای زاده ی خیر النساء     از کرم حاجات ما را کن روا

السلام ای بضعه ی پاک رسول     السلام ای میوه ی جان بتول

جان به قربان تو ای شمس شموس     كز قدومت گشته روشن ارض طوس

شرق روشن شد زنور روی تو      به ز فردوس برین شد کوی تو

وعده فرمودی سه جا بر زائران    تاشوى شافع برای مذنبان

وقت میزان و صراط و هم كتب    جان به قربان تو ای شاه رئوف

آه از آن ساعت که با سوز و نوا    در میان حجره از زهر جفاء 

در کنار تو نبودی خواهری     نه برادر نه پسر نه دختری

ص193

ناله فرمودی به حال مضطرى    ای جواد ای نور چشمانم بیا

این دم آخر تو را باردگر    بینم و بوسم تو را با چشم تر

این وداع آخرین است ای پسر     بعد مرگ من تو گردی بی پدر

امام هشتم گرچه ما هستیم جمله روسیاه     آمدیم سوی تو با بار گناه

مستمند و خاکسار و عذرخواه    بهر تو گشته مقدم در نوا

از تو میخواهیم ما سعی و صفا    هم طواف کعبه هم مشعر منى

هم مدينه هم نجف هم نينوا    هم بقیع هم كاظمين هم كربلا ( اشعار از جناب حجة الاسلام سيد محمد تقی مقدم خراسانی)

ص194

 

مخاطب

میانسال ، کارشناسان و صاحبنظران

قالب

سخنرانی ، کتاب معارفی