خداحافظی از مدینه
امام رضا وقتی میخواست از مدینه به سوی «خراسان» حرکت کند ابتدا به زیارت قبر پیامبر رفت و خداحافظی جانسوزی با رسول خدا کرد به طوری که مردم بسیار ناراحت شدند و به شدت گریه میکردند. سپس اقوام و خویشان را جمع کرد و فرمود برای من گریه کنید مردم گفتند شما برای ولیعهدی می روید گریه برای چه امام فرمود: این سفر برگشت ندارد و با این سخن به مردم فهماند که «مأمون» کیست! کاروان حرکت کرد در بین راه به هر شهری می رسیدند مردم بسیاری، اطراف امام جمع میشدند از ایشان پرسش هایی می کردند و امام هم جواب می دادند.
ص 16
امام در جواب تهنیت او فرمود: این آخرین باری است که مرا میبینی من از جوار جدم میروم و در غربت به شهادت می رسم... بعد از سفر، رجاء ابن ابی ضحاک از فرستادگان «مأمون» برای مشایعت امام در جلسه ای که گزارش سفر را می داد به خلیفه گفت: ایشان به زیارت مرقد رسول خدالله رفت ولی مکرر با آن حضرت وداع می کرد و بیرون می آمد و دوباره طاقت نمی آورد و بر می گشت. هنگام وداع از کسانی هم که به بدرقه ایشان آمده بودند آنچنان تلخ خداحافظی کرد که همه به گریه افتادند. انگار ایشان بــر این باور هستند که هر گز از این سفر باز نمیگردند و دیگر عزیزان و یارانشان را نمی بینند. امام با اهل بیت و یاران مورد اعتمادشان نیز وداع تلخی داشتند و پس از اعلام امامت تنها فرزندش حضرت جواد»، به آنها فرمودند: سخنان او را گوش کنید و امر او را اطاعت کنید و با او مخالفت نکنید. بر خلاف انتظار ماموران مأمون»، امام الله فرزندشان را در مدینه گذاشتند و با خود به سفری که شایع کرده بودند برای قبول خلافت است.
ص 29