پیشوای مهر-نگرشی نو بر ابعاد زندگانی امام هشتم(ع)  ( صص 96-95، 97 ) شماره‌ی 5911

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره فردی ‌ عبادی > بزرگواری

خلاصه

يسع بن حمزه میگوید من در مجلس حضرت رضا بودم و با ایشان گفتگو می کردیم؛ ناگاه مردی بلند قامت و گندمگون وارد شد و سلام کرد و گفت من از دوستان شما پدران و اجدادتان هستم. از سفر حج می آیم ولی اندوخته ام تمام شده؛ مقداری توشه راه به من بدهید تا به وطنم برسم. وقتی به شهرم رسیدم معادل همان مقدار صدقه خواهم داد.

متن

کمک آبرومندانه

يسع بن حمزه میگوید من در مجلس حضرت رضا بودم و با ایشان گفتگو می کردیم؛ ناگاه مردی بلند قامت و گندمگون وارد شد و سلام کرد و گفت من از دوستان شما پدران و اجدادتان هستم. از سفر حج می آیم ولی اندوخته ام تمام شده؛ مقداری توشه راه به من بدهید تا به وطنم برسم. وقتی به شهرم رسیدم معادل همان مقدار صدقه خواهم داد.

امام رضا برخاستند و به اندرون خانه رفتند و پس از چندی بیرون آمده در اتاق را بستند و دستشان را از پنجره بالای در بیرون آوردند و به آن حاجی در راه مانده فرمودند: 

این دویست در هم را بگیر و مخارج سفرت را با آن تأمین کن. وقتی به وطن رسیدی، لازم نیست آن را از جانب من به فقرا صدقه بدهی، آن را به تو بخشیدم؛ برو که نه من تو را ببینم و نه تو مرا ببینی. سپس آن شخص به سوی وطن بازگشت. 

سلیمان جعفری یکی از همراهان عرض کرد: فدایت شوم؛ لطف فراوان نمودی اما چرا پول را از بالای پنجره دادی و خود را از آن مسافر پوشاندی؟

امام فرمودند از آن ترسیدم که مبادا وقتی که با او رخ به رخ می شوم خواری سؤال کردن را در چهره اش مشاهده نمایم. آیا نشنیده ای که رسول خدا فرمودند:

آن کسی که احسان خود را بپوشاند پاداش او برابر پاداش هفتاد حج (مستحبی) است و آن کسی که آشکارا گناه کند، در مانده بیچاره است و آن کس که آن را بپوشاند زیر پوشش آمرزش خدا است. 

و آیا سخن یکی از پیشینیان را نشنیده ای که می گوید: هرگاه برای رفع نیازی نزد او بروم به سوی اهل خانه ام باز میگردم، در حالی که آبرویم به جای خود باقی است.(۱ - فروع کافی، ج ۴، صص ۲۳ - ۲۴)

صص 96-95

احترام به مهمان

شبی امام مهمان داشتند. در میان صحبت، چراغ نقصی پیدا کرد. مهمان امام دست پیش آورد تا چراغ را درست کند، ولی امام نگذاشتند و خود این کار را انجام دادند و فرمودند ما گروهی هستیم که مهمانان خود را به کار نمی گیریم.(۱- کافی، ج ۶، ص ۲۸۳)

برخورد با ناشناس

یک بار شخصی که امام را نمی شناخت در حمام از امام خواست تا کیسه کشیدن او را تقبل نمایند. امام پذیرفتند و مشغول شدند. دیگران امام را به آن شخص معرفی کردند و او با شرمندگی به عذرخواهی پرداخت ولی امام بی توجه به عذرخواهی او همچنان کیسه میکشیدند و به او دلداری میدادند که طوری نشده است. (۲- مناقب، ج ۴، ص ۳۶۲)

صص97 

مخاطب

جوان ، میانسال

قالب

کتاب معارفی