مقالات برگزیده چهارمین همایش علمی پژوهشی جلوه های معرفتی در مناظرات و بیانات رضوی - زنجان  ( ناظر ) شماره‌ی 5799

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره سياسی > ولايتعهدی > قبول ولايتعهدی با شروط

خلاصه

امام رضا علیه السلام با گذاشتن این شروط به ظاهر غیر مهم نشان دادند که تا چه میزان به مسایل سیاست و حکومت آگاهند امام شروطشان را این گونه طرح کردند من ولایت عهدی را به این شروط می پذیرم که کسی را به کار نگمارم و از کار بر کنار نکنم و رسمی را از میان نبرم و سنتی را دگرگون نکنم و از دخالت در امور حکومت برکنار و تنها مورد مشورت باشم

متن

 ۲-۳- پذیرش مشروط ولایت عهدی

مأمون در پیشنهاد اعطای ولایت عهدی به امام رضا ه بر خلاف مقام خلافت بسیار جدی بود و به صورت غیر مستقیم و مستقیم در صورت ابای امام ، ایشان را به قتل تهدید کرده بود. در حالی که در مورد خلافت چنین تهدیدی دیده نمیشود با توجه به پیشینه ی سیاه مأمون در حذف مخالفان سیاسی امام این تهدید را جدی یافتند لذا ناگزیر شدند به خاطر مصالح بزرگی که در حفظ جانشان وجود داشت ولایت عهدی را بپذیرند سیاستمداران بزرگ هنگامی که در تنگنا قرار میگیرند دریچه یی را به سوی رهایی به رویشان باز میکنند. امام رضا الله نیز که در این زمینه شدیدا تحت فشار قرار گرفته بود و از طرف دیگر - همان طور که پیشتر متذکر شدیم پذیرش ولایت عهدی هم تبعات منفی برای ایشان و برای پیروانشان داشت ناگزیر شدند ضمن پذیرش صوری و ظاهری ولی عهدی راه گریزی برای خودشان پیدا کنند تا این که بعدها عمل کردها و تصمیمات ناصواب دستگاه خلافت به نام امام ها تمام نشود و ایشان به عنوان شریک جرایم مأمون تلقی نگردند از این رو ایشان برای پذیرش ولی عهدی شروطی را گذاشتند که مأمون با تمام ذکاوت و سیاستی که داشت عواقب این شروط را متوجه نشد و همین که امام بالاخره راضی به ولی عهدی شده بود را برای خود دست آوردی بزرگ میپنداشت. امام رضا با گذاشتن این شروط به ظاهر غیر مهم نشان دادند که تا چه میزان به مسایل سیاست و حکومت آگاهند امام شروطشان را این گونه طرح کردند من ولایت عهدی را به این شروط می پذیرم که کسی را به کار نگمارم و از کار بر کنار نکنم و رسمی را از میان نبرم و سنتی را دگرگون نکنم و از دخالت در امور حکومت برکنار و تنها مورد مشورت باشم(۱)(ابو محمد حسن بن الشعبة الحراني تحت العقول عن آل الرسول، قم، نشر اسلامی، ۱۳۶۳، ص ۲۲۶)».

با گذاشتن این شرایط مأمون که از پی آمد آن غافل مانده بود آنان را پذیرفت و فی الفور مسئله ولایت عهدی امام را علنی کرد و خود با حضرت بیعت نمود و از مردم نیز خواست که با ایشان بیعت کنند اگر به شرایطی که امام گذاشتند دقت کنیم شرط بر کنار ماندن از حکومت کفایت میکند بر این ادعا که هم مأمون و هم مردم دانستند که امام ظاهرا و بالاجبار این مقام تشریفاتی را پذیرفته است. شروط دیگر ایشان یعنی عدم عزل و نصب فرمانداران و عدم تبدیل سنتهای رایج تأکیدی بر عدم ورودشان به صورت واقعی در دستگاه اداری و اجرایی خلافت مأمون است. در واقع همان گونه که امام خودشان تصریح کرده اند حداکثر هم کاری ایشان با مأمون دادن مشورت است که این حد از همکاری نیز در جهت مساعدت و رسیدگی به امورات مسلمانان از سوی امام صورت میگرفت پس میتوان گفت حضرت در واقع ولی عهد خلیفه نبوده بلکه تنها مشاور وی بودند.

 اما نکته ی مهمی که وجود دارد این که پذیرش ولایت عهدی موجب شده برخی از مستشرقان و حتی برخی از مسلمانان امام را به خاطر پذیرش ولی عهدی مورد اعتراض و انتقاد قرار داده و حضرت را در پذیرش این امر متهم به سازش و جاه طلبی کنند. بررسی علل و چگونگی به حکومت رسیدن عباسیان و به خصوص بررسی حکومت مأمون و هم چنین بررسی علل و عواملی که موجب اتخاذ سیاست انتخاب علی بن موسی الله برای ولی عهدی از جانب مأمون شد نخستین گام ضروری برای درک درست و دقیق این مسأله است. 

اما در پاسخ این انتقادات - که از ضعف دانش تاریخی و عدم درک صحیح چارچوب های نظری مکتب تشیع در رابطه با سیاست و حکومت صورت گرفته است میتوان گفت که شخص امام رضا له بارها و بارها دلیل اتخاذ این تصمیم را بیان نموده است. از جمله امام در پاسخ ریان» که از یاران نزدیک ایشان بود و از دلیل پذیرش ولایت عهدی سوال کرده بود فرمودند: «... خدا میداند که چقدر از این کار بدم میآمد ولی چون مرا مجبور کردند که از کشتن یا پذیرفتن ولی عهدی یکی را برگزینم من ترجیح دادم که آن را بپذیرم.... در واقع این ضرورت بود که مرا به پذیرفتن آن کشانید و من تحت فشار و اکراه بودم....(۱)(ابی جعفر بن على الحسين قمی صدوق همان ص ۱۳۹ محمد باقر مجلسی، همان، ص ۱۳۰ )» .

بر این حسب علل پذیرش مشروط ولایت عهدی را میتوان این طور جمع بندی کرد: اولا در صورت امتناع بهایی را که حضرت رضا الله باید بپردازد تنها جان خودش نمیباشد بلکه علویان و دوست داران شان همه در معرض خطر واقع میشوند در حالی که اگر بر امام جایز بود در آن شرایط جان خویش را به خطر بیافکند ولی در مورد دوست داران و شیعیان خود و یا سایر علویان هرگز به خود حق نمیداد که جان آنان را به مخاطره بیندازد. ثانیا بر امام لازم بود که جان خویشتن و شیعیان و هواخواهان را از گزندها برهاند؛ زیرا امت اسلامی بسیار به وجود آنان و آگاهی بخشی شان نیاز داشت. اینان باید باقی میماندند تا برای مردم چراغ راه و راهبر در حل مشکلات و هجوم شبهها باشند. ثالثا؛ میل به مقام ولی عهدی یک اعتراف ضمنی از سوی عباسیان به شمار می رفت دایر بر این که علویان نیز در حکومت سهم شایسته یی داشتند. رابعاً مردم اهل بیت را در صحنه ببینند و فراموششان نکنند و نیز گمان نکنند که آنان فقط عالمان و فقیهانی هستند که در عمل هرگز به کار ملت نیایند خامساً ایشان در مسأله ی مقام ولایت عهدی از نزدیک با دسایس و برنامه های تخریبی مأمون علیه جنبشهای مکتبی آگاه می شدند و موفق شدند حقیقت و ماهیت شخصی مأمون و حکومت او را افشا کنند(۱)(جعفر مرتضی حسینی همان، ص ۱۶۴)» .

البته دلایل فوق هرگز بر میل باطنی امام برای پذیرفتن ولایت عهدی دلالت نمی کند. همان گونه که حوادث بعدی نشان داد حضرت از ابتدا میدانست که هرگز از دسیسه های مأمون و دار و دسته اش در امان نخواهد بود و گذشته از جانش مقامش نیز تا زمان مرگ مأمون پایدار نخواهد ماند بنابراین حضرت هیچگاه با میل قلبی به سوی قدرت و ولایت عهدی نرفتند بلکه همان گونه که از کلامشان پیداست این مسئله به ایشان تحمیل شد و از سوی دیگر تن دادن به شهادت نیز هیچ سود و دست آوردی برای مسلمانان و حفظ دین نداشت ضمن آن که امام با قرار دادن آن شرطها اعتراف به شرعی بودن نظام موجود را رد کرد و پذیرش ولی عهدی با وجود آن شرطها رفتن به سمت قدرت و جاه طلبی محسوب نمیشود. همین طور موضع سلبی ایشان هم در مورد خلافت و هم در رابطه با ولایت عهدی هیچگاه به منزله ی به رسمیت شناختن و شرعی شمردن خلافت مأمون نیست؛ چرا که امام پس از قبولی ولایت عهدی با صراحت از مأمون انتقاد می نمود. این شهر آشوب عبارتی را از امام رضا نقل نموده است: همانا مأمون ولایت امر مسلمین را به من سپرده و این مسئولیتی بس خطیر است. همانا وی حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام کرده و با این حال در صدد است اینها را به ما نسبت دهد(۱)(ابی جعفر محمد ابن شهر آشوب، همان، ص ۳۶۴)».

همین طور در روایت دیگری شیخ صدوق آورده است که چون امام رضا الله ولی عهد شد. دست به آسمان برداشت و گفت بار خدایا تو میدانی که من در فشارم و چاره ای ندارم از من مواخذه نکن چنان که از بنده ات و پیغمبرت یوسف برای ولایت مصر مواخذه نکردی که گرفتار آن شد(۲)( ابی جعفر محمد بن على الحسين قمی صدوق، امالی، همان، ص  ۶۵۹) ».

به طور کلی همان گونه که حضرت علی در نظیر چنین شرایطی با اکراه وارد شورای شش نفره شد امام رضا الله نیز وارد عنوانی به نام ولایت عهدی شد و این نشان میدهد که ائمه با توجه به موقعیتهای مشابه از گفتمانهای مشابه استفاده میکنند. در عین این که هر کدام با راهبرد جدید و استراتژی خاصی که دارند برنامه هایشان را در رابطه با مسایل سیاسی و اجتماعی به پیش میبرند.

مخاطب

جوان ، میانسال

قالب

کارگاه آموزشی ، کتاب داستان كوتاه