مقالات برگزیده چهارمین همایش علمی پژوهشی جلوه های معرفتی در مناظرات و بیانات رضوی - زنجان  ( صص222-227 ) شماره‌ی 5797

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره سياسی > ولايتعهدی > قبول نکردن امام پيشنهاد وزارت را

خلاصه

در گام اول او با ذکر اوصاف و ملکات انسانی و الهی امام رضا چنین وانمود میکرد که او برترین و شایسته ترین فرد برای زمامداری مسلمین است از این رو کم کم صحبت از واگذاری خلافت به میان آورد او بارها افرادی مانند سهل بن فضل را به نزد امام فرستاد تا نظر ایشان را در مورد پذیرش خلافت بداند پس از رد پیشنهاد از سوی امام المأمون شخصاً به نزد امام آمد و در ظاهر تلاش زیادی کرد تا به قول خودش اولین شخصی باشد که با امام به عنوان خلیفه ی جدید بیعت کند اما موضع امام در برابر این پیشنهاد تغییری نکرد و به صراحت آن را نپذیرفت.

متن

۲- عدم پذیرش خلافت

پس از آن که امام به اجبار در مرو اقامت گزیدند مأمون رفته رفته امام را وارد بازی شطرنج سیاسی نمود. مأمون به رغم استقبال گرمی که از امام به عمل آورد اما بی رغبتی حضرت نسبت به امور دنیایی را مشاهده نمود. لذا تلاشهای ارزنده یی را در جهت به همکاری واداشتن ایشان آغاز نمود. در گام اول او با ذکر اوصاف و ملکات انسانی و الهی امام رضا چنین وانمود میکرد که او برترین و شایسته ترین فرد برای زمامداری مسلمین است از این رو کم کم صحبت از واگذاری خلافت به میان آورد او بارها افرادی مانند سهل بن فضل را به نزد امام فرستاد تا نظر ایشان را در مورد پذیرش خلافت بداند پس از رد پیشنهاد از سوی امام المأمون شخصاً به نزد امام آمد و در ظاهر تلاش زیادی کرد تا به قول خودش اولین شخصی باشد که با امام به عنوان خلیفه ی جدید بیعت کند اما موضع امام در برابر این پیشنهاد تغییری نکرد و به صراحت آن را نپذیرفت. 

عدم پذیرش خلافت از سوی امام نشانه ی موضع منفی ایشان نسبت به مسئله ی سیاست و حکومت است موضعی که بسیاری آن را در مقایسه با دیگران متفاوت میدانند. در حالی که در دیدگاه شیعه امامت و خلافت حق مسلم ائمه اه است و دست یابی به این مقام پس از حکومت حضرت علی برای اولین بار میسر شده است. حال این سؤال مطرح میشود که چرا امام رضا از پذیرش آن سرباز زد و زیر بار آن نرفت؟ این سوالی جدی در مورد مهم ترین جهت گیری سیاسی حکومتی امام رضا است. در حالی که دیگران برای دست یابی به چنین مقامی رنج و مشقات بسیاری را تحمل میکردند و با راه اندازی جنگهای خونین رقیبان را از صحنه خارج میکردند چرا امام خلافت حی و آماده را تحویل نگرفت و یکی از شئون امامتشان را انجام نداد؟

باید گفت که در این زمینه دو دیدگاه کلی وجود دارد که در دیدگاه اول اندیشمندان و متفکرانی که خارج از منظومه ی فکری تشیع هستند - خصوصا مستشرقان بر این باورند وجود دارد که امام رضا میبایست پیشنهاد سخاوتمندانه ی مأمون را رد نمی کرد. آنان ضمن تمجید و تحسین مامون از این خودگذشتگی چنین وانمود میکنند که امام رضا گویا در خود توان خلافت را نمیدید که آن را نپذیرفته است. این دیدگاه ممکن است سؤال بسیاری از پیروان اهل بیت نیز باشد که اگر این امر تاریخی صادق باشد که مأمون خلافت را به امام پیشکش کرد چرا امام آن را نپذیرفت؟

اما در دیدگاه دوم که قاطبه ی علما و مورخین و اندیشمندان شیعی بر آن اتفاق نظر دارند این است که با توجه به شخصیت پیچیده ی مأمون و شرایط آن روز جامعه نپذیرفتن خلافت از سوی امام تصمیمی صحیح و حکیمانه بوده است تا به حال در مورد عدم پذیرش خلافت از سوی امام دلایل و عوامل بسیاری را ذکر کرده اند که هر یک به تنهایی قانع کننده است. اما هنگامی که مجموعه ای از مواضع سلبی امام را نسبت به مسئله ی خلافت کنار هم میگذاریم و نتایج و پی آمدهای این تصمیم را به آن می افزاییم به سادگی تصدیق خواهیم نمود که این جهت گیری تا چه اندازه به جا صحیح و مبتنی بر اصول ،عزت حکمت و مصلحت بوده است. با نگاهی به روایات تاریخی در رابطه با این مسئله به خوبی شرایط خاص امام در آن برهه نمایان میشود. حضرت در نخستین موضع گیریشان نسبت به پیشنهاد مأمون خودشان را به مسایل دنیایی از جمله سیاست و حکومت بی رغبت نشان میدهند به بندگی و عبودیت خدای عزوجل افتخار می کنم و به پارسایی در این جهان امیدوارم از شر دنیا محفوظ بمانم و رستگار شوم و با پرهیز از گناهان امیدوارم به غنیمتها رسیده و با فروتنی از این جهان امیدوارم در نزد خدای به مقام بلندی دست یابم(۱)(محمد بن الحسن قتال نیشابوری روضه الواعظین ترجمه ی محمود مهدوی دامغانی تهران، نشر نی ۱۳۶۰ ص ۳۶۷)».

اما هنگامی که امام دریافتند مأمون از خود جدیت نشان میدهد با استدلال کوتاه به مامون فهماندند که اصولا خلافت مقامی الهی است ان كانت هذاه الخلافه لک و جعلها الله لك فلا يجوز ان تخلع لباسا البسكه الله و تجعله لغيرك و ان كانت الخلافه ليست لك فلا يجوز لك ان تجعل لي ما لیس لک اگر این خلافت از آن توست پس تو حق نداری این جامه ی خدایی را از تن به در آورده و به قامت شخص دیگری بپوشانی اگر خلافت مال تو نیست پس چگونه چیزی را که مال تو نیست به من میبخشایی(۲)(محمد باقر مجلسی همان ص ،۱۲۹ صدوق همان، ص ۱۴۹-۱۳۸ )؟

پیش از پرداختن به دلایل موضع سلبی امام این سوال اساسی مطرح است که آیا مأمون در واگذاری خلافت جدی و صادق بود؟ عده یی از ساده اندیشان این چنین پنداشته اند و این امر را به ادای نذری بازگردانده اند که مأمون برای پیروزی بر امین بر عهده اش بود اما با توجه به شخصیتی که همه از مأمون سراغ داشتند میتوان گفت که مأمون از این پیشنهاد اهداف منافقانه ای را دنبال می کرد. مردی که چنان برای خلافت حرص میزد که دست به خون برادرش آلوده و حتى وزرا و فرماندهان خود را به قتل رسانده و شهرها را ویران نمود به همین سادگی دست از خلافت بر میدارد؟ همین طور اگر او با تهدید به قتل توانست ولایت عهدی را به امام تحمیل کند چرا در باره ی خلافت این کار را نکرد؟ اگر او صداقت داشت چرا از آمدن امام از مدینه از مسیر کوفه و قم جلوگیری نمود؟ چرا که او خوب میدانست که در این دو شهر امام شیفتگان بسیاری دارد و اگر مامون امام را حجت خداوند میدانست که خلافت حق اوست، چرا میخواست ظری بر او تحمیل کند که امام آن را صلاح نمیدید(۱)(جعفر مرتضی حسینی زندگی سیاسی هشتمین امام ترجمه سید خلیل خلیلان تهران دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۲، ص ۱۵۵)؟

بنابراین میتوان نتیجه گرفت که مأمون برای واگذاری مقامی که برای به چنگ آوردنش آن همه خون دل خورده بود هرگز صادق نبود و از این عمل ریاکارانه اهداف و اغراض سیاسی را تعقیب می نمود. اما آنچه که به امام رضا الله مربوط میشود این که امام در یک جهت گیری سلبی سیاست مبتکرانه یی را اتخاذ نمودند که صحت و درستی آن در پایان تعاملات ایشان با مامون آشکار شد. پذیرش خلافت در وهله ی اول در آن جامعه ی منحرف - با توجه به قیام هایی که رخ داده بود امری بیهوده مینمود ضمن این که با این کار مأمون تقویت می گردید و بدین ترتیب میتوانست مشروعیت حکومت خود را به علویان بقبولاند؛ از سویی پایه های قیام علویان را سست کند و از دیگر سو حکومت خود را مستحکم کند. افزون بر آن مامون در شرایطی خلافت را پیشنهاد کرد که همه ی امکانات را در اختیار داشت و از قدرت کافی نیز برخوردار بود. از همین روی ممکن بود پس از مدتی که امام خلافت را بر عهده گرفت روش ایشان را بر نتابد و در صدد قتل ایشان برآید(۲)(سید حسین حر، امام رضا الله ،ایران قم نشر معارف، ۱۳۸۳، ص ۱۱۳ ) ».

حوادث بعدی نشان داد که تمام احتمالات فوق چقدر قریب به وقوع میبود اگر امام خلافت را می پذیرفت. این موضع گیری سلبی ابتدا شخص مأمون و درباریان و سپس کسانی که از بیرون حوادث را پیگیری میکردند را غافل گیر نمود چرا که امام این کار را بازی خطرناکی می دانست که اگر مقصد واقعی ایشان برای مامون آشکار شود جامی را که پیش تر به محمد بن عیسی و ابوالسرايا و سپس به محمد بن جعفر و طاهر بن حسین نوشانده بود به او نیز بنوشاند. همین طور امام آگاه بود که مأمون میخواهد این پیشنهاد را دست آویزی برای تحمیل ولایت عهدی و زمینه چینی برای پذیرش اجباری آن قرار دهد زیرا آنچه که موجب تحقق آرزوهای مأمون میشد و او را به هدفهای نهایی میرساند قبول ولایت عهدی بود نه خلافت گو این که قبول ولایت عهدی نیز میتوانست موجب آماده ساختن مقدمات اجرای بخش دوم طرح او یعنی از بین بردن علویان یا نابود ساختن بزرگترین شخصیت آنان شود علاوه بر این ها امام میدانست که هر چند مردم از نگاه عاطفی به اهل بیت گرایش داشتند ولی چون با تربیت بایسته و شایسته ی اسلامی پرورش نیافته بودند اگر علویان یا دیگران میخواستند آنها را به اجرای عین قوانین شرع وادارند به آسانی بدان گردن نمینهادند و لذا حکمرانی طبق دستور الهی در دیده ی امتی که زندگانی خلفای عباسی و پیش از آنان زندگی سرشار از انحراف و گناه امویان را خو گرفته بودند عجیب و غریب مینمود آیا با چنین اوصافی ممکن بود که اگر امام دست به اجرای حکومتی که مردم بدان عادت نکرده بودند و به کار بستن روشی که با آن الفتی نداشتند میزد با شورش هواپرستانی که بسیار زیاد بودند و مکر دشمنانی که تعدادشان رو به فزونی می رفت روبرو نشود؟ پیداست هر چند آن زمان دل مردم با امام بود ولی اگر حکومت امام با امیال و خواهشهای آنان هماهنگی نمیکرد شمشیرهایشان همان گونه که بر پدران و اجدادشان کشیده شده بود به زودی به روی او نیز بلند میشد(۱)(جعفر مرتضی عاملی زندگانی سیاسی امام رضا مشهد دفتر انتشارات اسلامی کنگره جهانی امام رضا، ۱۳۶۵، ص ۲۷۶، ۲۷۸ ).

در نتیجه امام بین دو راه که سومی نداشت مخیر شدند یا باید به تحمیل مسئولیت حقیقی با تمام ابعاد و پی آمدهای آن به عنوان رهبر واقعی امت میپرداختند و تمام اصلاحات بنیادی را در همه ی زمینه ها و سطح های گوناگون که بدان اشاره کردیم به عمل می آوردند که در آن صورت خود را در معرض هلاک قرار میدادند و یا این که از مسئولیت خلافت صرف نظر می کردند و فرماندهی امت را بر عهده نمیگرفتند و با جهت گیریهای سلبی در چارچوب گفتمان تقیه وظیفه ی الهی اش را در جهت ارشاد و هدایت مردم به انجام میرساندند. امام از میان این دو راه دومی را برگزید چرا که خلافتی که اولا مأمون در دست شستن از آن صداقت نداشت و ثانیا تطهير خلافتی که به مدت یک و نیم قرن به انواع انحرافها و فساد آلوده شده بود امکان پذیرنبود. در این زمینه شیخ مفید با چند واسطه از قول فضل بن سهل نقل میکند که بعد از آن که مأمون خلافت را به امام پیشنهاد کرد و امام الله نپذیرفت فضل در این باره می گوید: «من هرگز هیچ خلافتی را بی ارزشتر از این خلافت ندیدم که مأمون ظاهرا شانه از زیر آن تهی می کرد و به علی بن موسی واگذارش میکرد و او هم از پذیرفتن آن خودداری می کرد و به مأمون بازش می گرداند (۱)(سیدم محسن امین سیده معصومان ترجمه علی مجتبی کرمانی تهران سروش، ۱۳۷۴، ص ۱۶۲)».

مخاطب

جوان ، میانسال

قالب

کارگاه آموزشی ، کتاب داستان كوتاه ، کتاب معارفی