فلسفه الهی از منظر امام رضا(ع)  ( صص 73-66 ) شماره‌ی 5761

موضوعات

معارف دينی در کلام امام رضا (عليه السلام) > اعتقادات > توحيد > صفات خداوند > توضيح صفات خداوند

خلاصه

گر صفتی کمال وجودی باشد، دو صورت دارد :۱. كمال محدود که نقصانی به شمار می آید؛ کمال محض یعنی خدای متعالی به چنین صفتی متصف نمی گردد.۲. صفتی مطلق و نامحدود است. در حقیقت صفت ثبوتی خدای متعالی است، ولی این صفت از جهت وجودی عین موصوف خود است و هرگز صفت چیزی جدای از ذات موصوف خود نیست؛ گرچه از جهت مفهوم صفت چیزی فراتر از موصوف است و ذات موصوف مفهومی دارد که با مفهوم صفت کمالی متفاوت است. راز مطلب در مبحث وحدت اطلاقی مطرح گردید. به این بیان که كمال وجودی مطلق از هیچ کمالی محروم و هیچ کمالی نیز از ساحت او دور نیست. بنابراین همه صفات کمال مطلق و نامحدود در حقیقت اوصاف خداوند سبحان بوده به گونه ای که همه این صفات عین ذات اویند و چیزی جدای از ذات و افزون بر ذات او نیست .

متن

فصل سوم.

دلایل یگانگی صفات خداوند با ذات او و عدم زيادت صفات بر ذات

اساساً هر صفتی نشانگر يك كمال وجودی و یا نقص عدمی در موصوف است، اگر صفت از دسته دوم و نقص عدمی باشد برای کمال مطلق خدای متعالی به سان يك صفت سلبی است. زیرا وجود محضی چون او به اوصافی مانند نقص و عدم

متصف نمی گردد. اگر صفتی کمال وجودی باشد، دو صورت دارد :

۱ . كمال محدود که نقصانی به شمار می آید؛ کمال محض یعنی خدای متعالی به چنین صفتی متصف نمی گردد.

۲. صفتی مطلق و نامحدود است. در حقیقت صفت ثبوتی خدای متعالی است، ولی این صفت از جهت وجودی عین موصوف خود است و هرگز صفت چیزی جدای از ذات موصوف خود نیست؛ گرچه از جهت مفهوم صفت چیزی فراتر از موصوف است و ذات موصوف مفهومی دارد که با مفهوم صفت کمالی متفاوت است. راز مطلب در مبحث وحدت اطلاقی مطرح گردید. به این بیان که كمال وجودی مطلق از هیچ کمالی محروم و هیچ کمالی نیز از ساحت او دور نیست. بنابراین همه صفات کمال مطلق و نامحدود در حقیقت اوصاف خداوند سبحان بوده به گونه ای که همه این صفات عین ذات اویند و چیزی جدای از ذات و افزون بر ذات او نیست .

حضرت رضا در این زمینه می فرماید : لم يزل الله تبارك و تعالى عليماً قادراً حياً قديماً سميعاً بصيراً؛ همواره خدای والا، دانا و قادر و حتی و شنوا و بینا بوده است .

پرسشگر به حضرت عرض کرد ای پسر رسول خدا! عده ای می گویند خداوند بزرگ همواره به واسطه علم دانا به واسطه قدرت، توانا، به واسطه حیات، زنده به واسطه قدمت قدیم و به واسطه شنوایی، شنوا و به واسطه بینایی، بینا بوده است؟ یعنی هر یک از این صفات جدای از ذات خداوند وجود داشته، سبب علم و قدرت ... شده است .

حضرت رضا در پاسخ او فرمود : من قال ذلك و دان به ، فقد اتخذ مع الله الهة أخرى و ليس من ولايتنا على شيء ، ... لم يزل الله عز وجل عليماً قادراً حياً قديماً سميعاً بصيراً لذاته ، تعالى الله عما يقول المشركون و المشبهون علواً كبيراً؛(1) ۱. توحید صدوق، ص ۱۴۰ . ) ؛ هر که این سخن را بگوید و بدان معتقد شود در کنار خداوند خدایان دیگری قرار داده است؛ چنین کسی حقیقت ولایت ما را درک نکرده است. آری خداوند والا همواره دانا و توانا و پایا و قدیم و شنوا و بینا بوده است و او بسیار بسیار بلند مرتبه تر از آن چیزی است که مشرکان و مشبّهان درباره او می گویند.

حضرت رضا خداوند سبحان را به صفات کمالی وجودی ستودند که عین ذات خداوند است و از صفات زائد بر ذات او نیست در صورتی که در موصوف و صفتهای دیگری جز خداوند صفات از ذات موصوف جدا و زائد بر آن است، چون اگر صفات خدای متعالی افزون بر ذات او باشد باید مانند ذات خداوند قدیم و ازلی باشد. در این صورت باید معبودهای دیگری در کنار خداوند قهار لحاظ شود ، در حالی که وجود معبود دیگر مستلزم عدم آن دیگری است. زیرا تصور تعدد و کثرت تنها در صورتی صحیح است که امور متعدد محدود باشند. زیرا برای امر نامحدود، دومی نمیتوان فرض کرد. پس تعددی نیست.

همچنین موجود نامحدود برای چیز دیگری جز خود جایی نمی گذارد. زیرا در حقیقت عرصه جولان وجود نامتناهی تمام هستی است بدون آنکه برای غیر او جایی باشد. در مباحث پیشین گذشت که هر موجود محدود مخلوق است و قطعاً خالقی دارد که خود مخلوق موجود دیگری نیست. بنابراین باید موصوف محدود و صفات محدود آن، مخلوق باشد؛ یعنی خالقی داشته باشد چون هر محدودی مخلوق است و نیازمند خالق؛ در حالی که آن صفات زائد بر ذات که شريك خدا و معبود فرض شده است به مخلوقی عابد بدل شدند که در این صورت به موجوداتی تبدیل شده اند که نمی توانند اله و معبود باشند. بدین بیان حضرت رضا علیه ثابت کردند که لازم تعدد و تغایر صفات خداوند با ذات او محدودیت صفات و ذات خداوندی است و پیامد این محدودیت مخلوقیت است که با الوهیت سازگار نیست، نیز همان گونه که اصل ذات خدا دلیلی بر وجود ذات اوست و ذات او دلیلی بر وحدت اوست اگر برای او شریکی ثابت شود در حقیقت یگانگی خداوند نیست می شود که مساوی با نبود خداست پس وجود واجب، ممكن الوجود و خالق ، مخلوقی می شود با آنکه خداوند سبحان واجب الوجودی است با ذات یگانه و همو آفریدگار جهان هستی است .

در نتیجه، صفات کمال خداوند زائد بر ذات او نیست بلکه این صفات عین ذات اوست. زیرا صفت زائد بر ذات گواه بر آن است که این صفت چیزی غیر از موصوف خود است همچنان که موصوفی که صفت بر آن اضافه گشته، خود گواه بر آن است که چیزی غیر از آن صفت است و هرگاه این دو صفت و موصوف) با یکدیگر مغایر و متعدد باشند باید هر دو محدود باشد. زیرا دو امر متغایر دارای مرزی هستند که از آن تجاوز نمیکنند. افزون بر آنکه - چنان که گذشت - هر موجود محدود قطعاً آفریدگاری دارد که آن حدود را برای آن قرار داده است، ولی صفت کمالی که عین ذات موصوف خود است گواهی میدهد که صفت و موصوف عین یکدیگرند، همان گونه که موصوف دارای صفت کمال نیز گواه بر آن است که عین صفت خود است. زیرا وصف عين موصوف و موصوف عين وصف خود است . روشن است که هر چیزی بر وجود خود گواه است زیرا ثبوت شیء برای خود شیء ضروری است چنان که اثبات آن نیز برای خود شیء اولی و بدیهی است ثبوت در عالم خارج و اثبات در مقام استدلال این کلام حضرت رضا نیز درباره وحدت صفات خداوند سبحان با ذات اوست : أول الديانة معرفته و كمال المعرفة توحيده و كمال التوحيد نفي الصفات عنه، لشهادة كل صفة أنها غير الموصوف و شهادة الموصوف أنه غير الصفة و شهادتهما جميعاً على أنفسهما بالبيئة الممتنع منهما الأزل، فمن وصف الله فقد حده و من حده فقد عدّه ، و من عده فقد أبطل أزله ... و كذلك يوصف ربنا و هو فوق ما يصفه الواصفون (1) ۱. توحید صدوق، ص ۵۷ . )؛ اساس دین شناخت خداوند است و پایان شناخت او یگانه دانستن اوست و مرتبه کامل توحید، زدودن صفات از ذات اوست. زیرا هر صفتی گواه بر آن است که مغایر با موصوف خود است و هر موصوفی بر تغایر خود با صفتش شهادت میدهد و هر دو گواه بر جدایی صفت و موصوف است و این جدایی درباره خدای متعالی از ازل ممتنع بوده است . از این رو هر کس خدا را بستاید در حقیقت او را محدود کرده است و محدود کننده او کثرت در ذات او روا داشته است و هر کس تعدد را درباره او جایز داند ازلیت و قدمت او را باطل کرده است .... و بدین گونه پروردگار ما ستوده می شود و او برتر از ستایش ستایشگران است .

مراد حضرت از نفی صفات از ذات خداوند سبحان همان صفات زائد بر ذات است، زیرا چنین صفتی گواه تغایر خود با موصوفش است چنان که موصوف دارای چنین صفتی نیز بر تغایر با صفت خود شهادت میدهد. این صفت زائد بر ذات و آن موصوف هر دو بر جدایی شهادت میدهند ولی این جدایی ذات با صفات از ازل نسبت به ساحت کبریایی خداوند سبحان ممتنع بوده است. زیرا موجود ازلی یکی بیش نیست. او یگانه ای مطلق و نامحدود است. از این رو غیری جز او نمی ماند تا ذات یگانه او با آن غیر تباین داشته باشد زیرا در عرصه ای که همه هستی همان یگانه ازلی است جایگاهی برای غیر او نمی ماند تا بتواند در برابر هستی مطلق خودنمایی کند؛ اما در حقیقت اثبات صفات کمالی که عین ذات لایتناهی الهی هستند برای ذات خداوند مرتبه والای توحید اوست. زیرا ذاتی که فاقد آن صفات کمال باشد ذاتی محدود است چون آن صفات کمال را در ذات خود ندارد، در حالی است که هیچ موجود محدودی ، واجب الوجود يا خالق نبوده است. از این رو هر کس خداوند را به صفت کمالی بستاید که عین ذات خداوند باشد، حقیقت توحید را باز گفته است و هر که به حقیقت وحدانیت الهی معتقد باشد، خداوند را از کثرت پیراسته است و هر کس بدین گونه خداوند را تقدیس کند ازلیت و قدمت خداوند را ثابت کرده است. این همان توصیف بر حق خدای متعالی است که صفات او را عین ذات مقدس او دانسته تعدد و تکثر را در ذات او روا نداشته او را موجودی ازلی و نامتناهی بدانیم.

از آنچه گذشت این مطالب روشن می گردد:

1.    اساساً امور عدمی از خدای متعالی سلب شده است که از نوع سلب نقص از کمال محض است. از این جهت امور عدمی همچون جهل که در واقع عدم علم است از صفات سلبی به شمار می آیند.

2.     اگر امور وجودی برای موجود کمالی شمرده شود - موجود تنها از آن جهت که موجودی مطلق و نامتناهی است نه از جهات دیگر چون مادی بودن یا موجود ماهوی بودن - کمالاتی هستند که برای ذات خدای متعالی ثابت و متعین است، آن هم به جهت ثبوت کمال برای موجود کامل مطلق که چنین کمالاتی دارد. از این رو امور وجودی از صفات ثبوتی به شمار میرود.

3.    اوصاف كمال نامتناهی عین ذات خداوند سبحان است و زائد بر ذات نیستند و واقعیت آن است که زدودن صفات زائد از ذات خدای متعالی و اثبات آن صفات برای ذات حق به گونه عینیت مرتبه والای توحید است .

4.    هیچ کس حق ندارد خدای والا را بستاید مگر بدان سان که حضرت رضا و دیگر بندگان مخلص، خداوند را ستودند. از این جهت حضرت رضا فرمود : هر کس خداوند را وصف کند در حقیقت او را محدود ساخته است ... پروردگار ما این گونه وصف میشود در حالی که او برتر از وصف ستایش کنندگان است . حضرت رضا با این فرمایش بندگان را از توصیف الهی باز می دارد. زیرا توصیف آنان به محدود ساختن خداوند می انجامد ولی خود ایشان به گونه ای خداوند را می ستایند که به کمال توحید منتهی میگردد و برای خدای متعالی محدودیتی نمی بیند. راز مطلب در آن است که حضرت رضا از بندگان مخلص الهی است، بندگانی که شایستگی توصیف خداوند را دارند به گونه ای که به «تعطیل» و «تشبیه» نینجامد و هیچ محذوری را دنبال نیاورد. از این رو هیچ کس شایسته توصیف خداوند سبحان به وصفی زائد بر ذات نیست. چون وصف او قطعاً محدود ساختن خدای متعالی یا کفر به او را در پی دارد. از این جهت حضرت رضا ع فرمود : لا يجوز أن يكون خَلَقَ الأشياء بالقدرة، لأنك إذا قلت خلق الأشياء بالقدرة فكأنك قد جعلت القدرة شيئاً غيره، وجعلتها آلة له بها خلق الأشياء و هذا شرك (1) ۱. توحید صدوق، ص ۱۳۰ . )؛ نمی توان گفت که خدای متعالی موجودات را با قدرت خود آفرید، زیرا در این صورت قدرت را چیزی جدای از ذات او قلمداد کرده اید؛ یعنی خداوند قدرت را وسیله ای برای آفریدن اشیا قرار داده است در حالی که این معنا عين شرك به خداست .

همچنین سایر صفات خداوند مانند علم و حیات نیز جدای از ذات حق نیستند زیرا این صفات کمال نیز اوصاف نامتناهی و عین ذات واجب متعالی اند، نه وصفی متمایز از ذات او از این رو هنگامی که یونس بن عبدالرحمن به حضرت رضا عرض کرد روایت به ما رسیده است که خداوند سبحان علمی است که جهل در آن نیست و حیاتی است که نیستی در آن روا نیست و نوری است که ظلمت به آن راه ندارد؛ حضرت در پاسخ وی فرمود كذلك هو(1) ۱. توحید صدوق، ص ۱۳۸ . )؛ آری چنین است. بنابراین، اثبات صفات وجودی نامتناهی برای ذات خداوند کمال توحید اوست؛ یعنی اثبات صفاتی که عین ذات موصوف اند چنان عینیت و وحدتی بر این صفات و موصوف آنها حاکم است که نه تغایر در مصداق نه در حیثیت و جهت صدق ذات و صفات وجود ندارد جز تغایر در مفهوم.

5.     همان گونه که صفات کمال امور وجودی و عین ذات خداوند هستند، هر يك از آن صفات نیز عین یکدیگرند؛ برای مثال علم که وصف کمالی برای ذات خداوند است عین قدرت است که وصف کمالی دیگری برای اوست. این عینیت صفات با یکدیگر فقط به این دلیل نیست که امور متحد با موجود بسیط ، باید خودشان با یکدیگر یکی باشند بلکه به این جهت است که اصل دلیل عینیت ذات با صفات درباره عینیت صفات با یکدیگر نیز می آید؛ دلیل عینیت ذات با صفات همان نامتناهی بودن ذات و صفات است به گونه ای که آن صفات نامتناهی با ذات نامتناهی چنان بر یکدیگر تطابق دارند که جایی برای تعدد و کثرت ذات با صفات نمی ماند و راهی جز یگانگی ذات با صفات نیست زیرا اوصاف وجودی کمالی نامتناهی به دلیل نپذیرفتن محدودیت نیز عدم تناهی نمیتوانند متکثر باشند. چون هر يك از آن صفات کمال وجودی بسیط و نامتناهی است؛ برای مثال «علم» وجود مجرد و نامحدود و حاضر است چنان که قدرت و حیات و دیگر صفات کمال خداوند نیز مجرد و نامحدودند. پس اگر يك كمال وجودی بسیط نامتناهی لحاظ شود، نمی توان در برابر آن کمال وجودی نامتناهی و مغایر با آن را تصور کرد، اگر چه این اوصاف کمالی نامتناهی از جهت مفهوم با یکدیگر تباین دارند. بنابراین نامتناهی بودن صفات کمال خداوند خود بهترین دلیل بر یگانگی این صفات با یکدیگر است، چنان که با تصدیق نامتناهی بودن آنها میتوان عینیت همه این صفات را با یکدیگر ثابت کرد .

6.    ولایت اهل بیت حکمت همان توحید کامل است، اهل بیت حکمت يعني ؛ فيهم كرائم القرآن و هم كنوز الرحمن إن نطقوا صدقوا ، و إن صمتوا لم يسبقوا؛(1) . نهج البلاغه، خطبة ۱۵۴ . ) کسانی که کرامتهای قرآن در آنان یافت میشود نیز کسانی که گنجینه های خداوند رحمان هستند؛ اگر سخن بگویند راست میگویند و در خاموشی، کسی بر آنان پیشی نمی گیرد.

آری پذیرفتن ولایت ایشان توحید کامل است که نفی صفات زائد بر ذات حق متعالی و اثبات صفات کمال برای ذات اوست. صفات کمالی که نامتناهی و عین ذات خداوند سبحان است. حضرت رضا پس از اثبات صفات کمال ازلی برای خداوند می فرماید: من قال ذلك و دان به ، فقد اتخذ مع الله آلهة أخرى و ليس من ولايتنا على شيء (2) ۲. توحید صدوق، ص ۱۴۰.)؛ هر کس خدای متعالی را به اوصاف زائد بر ذات او بستاید و به این پندار معتقد باشد همراه خداوند به معبودهای دیگری معتقد شده است و چنین کسی هرگز از ولایت ما بویی نبرده است. پس ولایت اهل بیت حکمت همان توحید کامل است. زیرا ولایت انسان موحد مخلص همان چنگ زدن به توحید کامل است، بنابراین هر کس به توحید کامل پناه آورد و موحد شود، در حقیقت ولی و دوستدار اهل بیت حکمت است و هر کس به توحید کامل توجه نکند و تنها بر ادعای ولایت بسنده سازد به گونه ای که در جهت عمل به آنچه از سوی آن بزرگان و گنجینه های خداوند رحمان نکوشد نیز به سخنان گهربار آنان گوش ندهد، ادعای او در پذیرش ولایت اهل بیت حکمت دلیل و برهانی ندارد.

شاید حضرت رضا در حدیث معروف خود در نیشابور به همین مطلب اشاره فرموده اند : لا إله إلا الله حصني، فمن دخل حصني أمن من عذابي؛ كلمه توحيد در محکم من است و هر کس در آن درآید از عذاب من ایمن می شود. پس از آنکه کاروان کمی جلو رفت دوباره حضرت رضا به سخن خود ادامه داد و افزود: بشروطها و أنا من شروطها؛ (1) ۱ . توحید صدوق، ص ۲۵ . ) وارد شدن به در محکم خدا شرایطی دارد و پذیرفتن ولايت من نیز یکی از شرایط لازم آن است. زیرا اعتقاد به امامت حضرت رضا یکی از شرایط امنیت از عذاب به وسيله كلمه طيبه لا إله إلا الله» است، کلمه ای که به سان قلعه محکم امن خداست. معنای این اعتقاد آن است که انسان معارف حضرت رضا را درک کند و به آن معتقد گردد و به اوامر ایشان التزام عملی پیدا کند که در قالب امر به نیکیها و نهی از بدیها تبلور می یابد و در تمامی شئون زندگی خود از ایشان پیروی کند. زیرا این فهم معارف و اعتقاد به آنها، نیز التزام عملی و تأسی همه جانبه همان «تولی کامل است که کلمه طیب انسان بالا می رود و عمل صالح نیز آن را تعالی می بخشد.

 

مخاطب

جوان ، میانسال

قالب

کارگاه آموزشی ، کتاب داستان كوتاه