ب) اعتراف مامون به اولویت خاندان علی - علیه السلام -
روزی مامون در مقام آن برآمد که از امام اعتراف بگیرد به این که علویان و عباسیان در درجه ی خویشاوندی با پیغمبر با هم یکسانند تا به گمان خویش ثابت کند که خلافتش و خلافت پیشینیانش همه بر حق بوده است اما میدانید نتیجه این بحث چه شد؟ به جای مامون این امام بود که موفق گردید از او اعتراف بگیرد که علویان به پیامبر اسلام - صلی الله علیه وآله وسلم - نزدیک تر میباشند بنابراین طبق منطق و باورداشت مامون و اسلافش باید خلافت و رهبری هم در دست علویان باشد و عباسیان همه غاصب و تجاوزگر بوده اند.
روشن شد که مامون از بازی در پیش گرفته خود، هدفی جز تفوق بر مشکلات خویش نداشت او میخواست پایه های حکومت خویش و خلافت عباسیان را استوار کند. اکنون این پرسش مطرح است که در برابر این بازی امام علیه السلام چه موضعی اتخاذ کرد؟
آیا امام عرصه را برای مامون فراخ گذاشت تا به آرزوهای خویش برسد؟ یا ایشان نیز برنامه هایی خاص برای خود داشت و میکوشید به هدف هایش دست یابد؟
حقیقت آن است که امام رضا علیه السلام - توانست با تدبیر و برنامه ی خردمندانه ی خویش، راه هر گونه فرصت طلبی را بر مامون ببندد. مامون نیز چنان با یاس و سرافکندگی رو به رو شد که به ناچار به کشتن امام روی آورد.
مامون اصرار کرد که نه حتماً نظر خود را بگو ببینم که تو در این باره چگونه می اندیشی؟
امام از او پرسید:
بگو ببینم اگر هم اکنون خداوند پیامبرش محمد را بر ما ظاهر گرداند و او به خواستگاری دختر تو بیاید، آیا موافقت میکنی؟
مامون پاسخ داد:
سبحان الله، چرا موافقت نکنم مگر کسی از رسول خدا روی بر می گرداند آن گاه بی درنگ امام افزود:
- بسیار خوب حالا بگو ببینم آیا رسول خدا می تواند از دختر من هم خواستگاری کند؟
مامون در دریایی از سکوت فرو رفت و سپس بی اختیار چنین اعتراف کرد:
- آری به خدا سوگند که شما در خویشاوندی به مراتب به او نزدیک ترند. خلاصه آن که امام علیه السلام از هر فرصتی سود می جست تا کوششهای مکارانه ی مامون را خنثی کند و حقانیت خویش را نسبت به امر خلافت به همه ی مردم بفهماند مردم باید میدانستند که ولی عهدی تحفه ای نبود که مامون در واگذاری آن به امام انتظار سپاسگزاری داشته باشد.